شهرام چوپانی

روستای قوش عبدالله خراسان در سال 1332 شاهد تولد نخستین فرزند خانواده نمایان بود و تا 6 سال بعد با آغوش باز برات علی را در میان دشت های فراخ و بی پایان خود پرورش داد.برات علی در آستانه ی ورود به دبستان بود که خانواده اش تصمیم گرفتند به شهر ساری عزیمت کنند. روستای اسلام آباد ساری دروازه های علم و تحصیل را به روی برات گشود و او را همراه سایر نونهالان اسلام آبادی که نخستین بار تحصیل و فراگیری را تجربه می کردند، روی صندلی های دبستان نشاند.عشق به پرواز و دست یابی به آرزویی که در وجود برات علی ریشه گرفته بود باعث شد تا وی با علاقه و پشت کار بیش تری تحصیلات دوران دبیرستان را به پایان برساند و پس از دریافت مدرک دیپلم وارد هوانیروز شود.شهید نمایان با تلاش و پشت کار و هم فکری و همراهی دوستانه، دوره ی خلبانی که شامل 214 ساعت پرواز بود را با موفقیت سپری کردو در تاریخ 24 شهریور 54 فارغ التحصیل شد و گواهی نامه ی خلبانی را دریافت نمود.

سه سال بعد، در سن 21 سالگی ، ازدواج کرد.هنوز چند سالی از ازدواج و تأهل برات نگذشته بود که برات به آرزوی خود یعنی خلبان شدن و پرواز رسیده بود و زندگی ساده و بی آلایش خود را در کنار زنی صبورتر از خودش ادامه می داد. بعد ازپیروزی انقلاب، بروز جنگ ها و آشوب های داخلی در مناطق کردستان، سقز، سلماس و … باعث شد تا هوانیروز حضور پر رنگ و مؤثری در سرکوب تجزیه طلبان در غرب داشته باشد. برات مأموریت های مختلفی را در غرب به ویژه کردستان با موفقیت انجام داد. حضور مستمر و مفید برات علی در مناطق مرزی غرب و پروازهای جنگی او نقل مجلس دوستان و همکاران بود. مدت ها پس از حضور نظامی هوانیروز در غرب، و حمایت و مراقبت از مردمان بی دفاع در برابر تجزیه طلبان، جنگ در جبهه های غرب و جنوب از طرف صدام شروع شدحال جنگ شروع شد و تجاوز عراق به کشورعزیزمان ایران.حضور فعال و مستمر برات در مأموریت های غرب کشور طی روزهای نخست تجاوز دشمن به خاک کشور عزیزمان، زبان زد خاص و عام و دوستان و همکاران بود. طی همین مأموریت ها یک بار بالگردش مورد اصابت گلوله ی دشمن قرار می گیرد، اما برات به هر طریق ممکن از مهارت پروازی خود استفاده کرده و بالگردش را سالم به مقصد می رساند. حضور مؤثر در منطقه ی جنوب، پس از آغاز جنگ تحمیلی از دیگر کارهای نظامی برات بود. شرایط خاص حاکم بر جنگ و حضور در مأموریت های مستمر باعث شده بود تا برات علی بیش تر روزها و ساعاتش را در پایگاه شکاری بماند.برات تأکید داشت که می خواهد عازم جبهه های جنوب شود و به اهواز برود و در بیست و چهارم مهر ماه 1359 در غرب شهر دزفول، بالگرد برات علی نمایان، هدف آتش ضد هوایی دژخیمان متجاوز قرار گرفت و بدین ترتیب نیک مردی از کاروان خوبان به همراه کمک خلبان شجاعش-سلطان علی صلاحلو-به خیل شهدا و معراجیان پیوست.

و حال پدر شهید دربیست وچهارم مردادماه به دیار باقی شتافت و دوستان ما در بنیادی که به نام زیبا و مقدس شهید مزین شده کاری کردند کارستان.حتما دست پدر شهید را در این 10سالی که در خانه بیمارو  ودلشکسته بود بوسیدند. شاید هم 10 روزی که در بیمارستان شفا ساری بستری بود اینکار را کردند.یادم می اد زمانی که پرستاران و پرسنل بخش مردان متوجه شدند که بیمارشان که در اتاق بستری است پدر شهید آنهم شهید خلبان برات نمایان است چه کارها می کردند.چه لبخندهایی از روی رضایت بر چهره شان جاری میشد.برای زدن سرم از پدر شهید اجازه می خواستند و عذرخواهی می کردند.پس بنیاد شهید هم سنگ تمام گذاشته.

آری بنیاد شهید ساری سنگ تمام گذاشت.زمانی که با پیگیری های مکرر و آنهم با کمک یکی از بچه های جبه و جنگ آمبولانسی از بنیاد گرفتیم  وانها را در جریان فوت پدر شهید قرار دادیم  هرگز باورمان نمی شد که بنیاد شهید در مراسم تشیع که حضور پیدا نکردند « پارچه تسلیت هم که نزدند « بیایند و زمانی که هنوز لباس مشکی برتن صاحبان عزاست و هنوز سه روز از فوت پدر شهید نگذشته آن کارمند بی درد بی مسئولیت بی نزاکت پیگیر برگه فوت پدر شهید باشد تا خدای نکرده حقوقش به کسی برسد.

حق و حقوقی که هیچ وقت پدر شهید از کسی نخواست و همیشه سفارش می کرد که مبادا از بنیاد شهید طلبکار باشید.

زیباست وقتی به ساختمان اداره کل بنیاد شهید می رویم.همه جا مزین است به وصیت شهید.

چه زیباست این متن

من بال و پر شهید را می بوسم
پا تا به  سر شهید را می بوسم
دستم نرسد اگر به دامان شهید
دست پدر شهید را می بوسم

جناب آقای مدیر کلی که مدیر همایش ها و مدیر سیاست هایی امیدوارم جوابی برای ندانم کاری ها و ارزشهایی که از دست دادین باشید.

یاحق

10 thoughts on “چگونه بنیاد شهید به دیدار پدر شهید خلبان برات نمایان رفت”
  1. بیخیال برادراینا عین خیالشون نیست کووجدان

  2. فرزندان مهربان ودوست داشتنی شهید شیوا وبیتا نمایان با برباری وایمان ودرستکاری یاد پدرشان را چه زیبا زنده نگه داشتند

  3. نوه عزيز شهيد شهرام چوپاني
    خدا خيرت بدهد ولي كو گوش شنوا؟!

  4. مادرم میگوید بمن که شما خیلی شباهت میدهی به خدابیامرز شهید برات نمایان

  5. جز سکوت در این برهوت معرفت حرفی نیست
    تاسف خوردیم خدا درجاتشان را بالاترین کند و ما را بخاطر ایشان بیامرزد….
    یاران چه غریبانه رفتند ازین خانه
    هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه!

  6. با سلام با خواندن این حرفها خیلی ناراحت و متعجب شدم یادم باشه دست رییس بنیاد شهید رو ببوسم و بگم دمتون گرم مرحبا ب معرفتتون متاسفم واستون ک از نام شهدا سو استفاده میکنید وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای بر شما.

  7. این قدر از شهدا صحبت می کنید بیایید ببینید عکس شهید نمایان را که ورودی روستای اسلام آباد میاندرود نصب شده است را عده ای بخاطر عقده های سیاسی پاره میکنند اگر شهدا برای شما ارزشی دارد این موضوع را پیگیر شوید، افتخار روستای اسلام آباد میاندرود همین بس که شهید نمایان اولین خلبان شهید استان مازندران است.

  8. حسن زردادخانی…من به خودم افتخار میکنم.که فامیل خلبان شجاع وسربلندی مثل برات نمایان هستم.که ازجان ومال وفرزندانش گذشت برای دفاع از وطنش .مطمعنا نام ایشان ودوستانش خلبان کشوری وشیرودی جاودان است .خوبست که ازطرف مسعولین یادواره ی برای شهید برات نمایان در زادگاهش روستای اسلام آباد گرفته شود

  9. سلام ، من قبل از شهادت برات نمایان عزیز با او پرواز داشتم ، چند هلیکوپتر را که مشکل فنی داشت درست کرده بودم و با برات نمایان که خلبان است بود پرواز کردم و برای هلیکوپتر بعدی قرار گذاشت که بعد از ماموریت ، پرواز تست انجام شود .
    در هر صورت در همان چند روزی که در دزفول با هم بودیم متوجه مرام و اخلاق خوب او شده بودم
    جهت خشنودی روحش صلوات
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  10. روحش شاد هرروز صبح میرم اداره عکس شهید که در انتهای بلوار پرستار ساری نصبه را میبینم و به روحشان صلوات میفرستم ولی عکس متاسفانه چند وقتیه خراب شده دارم پیگیری میکنم درست کنند ، انشاءالله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *