با عرض سلام و تهنيت خدمت آقا امام زمان عج‌الله تعالي فرجه‌الشريف و نایب بر حقش ولی امر مسلمین جهان و مردم فهيم ايران چندي پيش پرويز ثابتي، مسئول بخش امنيت داخلي ویکی از دژخیمان سابق ساواک كه نقش اول را در به خاك و خون كشيدن جوانان ايران اسلامي به عهده داشت  بعد از 33 سال همچون ماري سر از لانه برآورد  و در شبكه ضد ایران صدای آمریکا (برنامه افق ( ظاهر گشت آنهم بعد از معدوم شدن اغلب همكارانش در دادگاه‌هاي انقلاب اسلامي    وي بعد از اظهار اراجيف و بي‌گناه جلوه دادن خود و دوستانش كتابي را كه شامل خاطراتش بود و   توسط احسان قانعي‌فر نوشته شده است، به نام «در دامگه حادثه» معرفی نمود، وي به صراحت در این كتاب صفحه اول را  با دستخط خودش مهر نهاده است ،ومعلوم است که متن كتاب را كاملاً خوانده و قبول نموده و بدینسان راه انكاررا بسته است  . وي يادآور مي‌شود كه بعضی پاورقي‌هاي را كه از منابع مختلف اخذ شده ،قبول یا رد مي‌نمايد. نگارنده با مطالعه تاريخچه و خاطرات اغلب مجاهدين خلق و چريكهاي فدايي و گروه‌هاي اسلامي بر آن شدم كه كتاب آقای ثابتی را نیز به دقت بخواند. بعد از مطالعه جزء به جزء آن و مقايسه‌اش با ساير كتب خصوصاً تاريخچه سازمان مجاهدين از سال1345 تا 1357 و تاريخچه چريكهاي فدايي از سال 41 تا 57 به مطالب بسياری برخوردم ودریاقتم كه آقاي ثابتي همانند روسها، با بیان 10 درصد ازحقایق ، 90 درصد اكاذيب را  بر آن افزوده اند این گفتار قصد دارد که کثری های این اثر را بیان کند.آقای ثابتی در مرزهای ذهنی خود از هيچگونه تهمت و ناسزايي به علما، شهدا، مراجع و مخالفان رژيم طاغوت كوتاهي ننموده است ، و جا دارد اكنون با پاسخ بر پایه اسناد معتبر بررسی کنیم بنده تنها به چند مورد از عرايض وي و اشخاص مورد نظر او اشاره خواهم نمود و برداشت ديگر مباحث را به عهده خوانندگان گرامي خواهم نهاد، مورد فوق مربوط به صفحه (266تا 270 ) کتاب در دامگه حادثه  و تاريخچه مجاهدين و صفحات (552 تا 664)بر میگردد و شامل فرار محمدتقي شهرام و حسين عزتي كوه‌كمره‌اي و ستوان يكم اميرحسين احمديان چاشمي می شود که با سناریوی از پیش تعیین شده آقای ثابتی این افراد ، از زندان مي‌گريزند و بدترين ضربات را بر پيكره ،نه مجاهدين بلكه اكثريت معاندين با نظام طاغوت خصوصا چريكهاي فدايي وارد مي‌نمايند سوابق افراد مذكور:
:
1) محمدتقي شهرام در شهريور 1350 دستگير و به زندان محكوم مي‌گردد و در رديف نيروهاي رده دوم مجاهدين خلق قرار مي‌گيرد وي را به علت حرّافي و ابتلا به عقده‌هاي حقارت كه غالباً با برون ا‌فكني‌هاي لفظي و فيزيكي همراه بوده و هميشه سعي در مطرح نمودن خويش بالاتر از حد توان بوده ولو با گرويدن به سفسطه و درگيري با مامورين زندان و غيره تقي قمپوز مي نامند وي در يكي از دفاعياتي كه براي دادگاه يكي از مجاهدين نوشته بود، نسخه داده که ما خواهان جامعه توحيدي بي‌طبقه مي‌باشيم گويي جوامع توحيدي دوطبقه هم تاكنون وجود داشته، در صورتیکه جوامع توحيدي تنها براي زدودن طبقات و بنا نهادن اصل وحدت پا به عرصه وجود نهاده اندو بس، همين نكته مضحك و نامفهوم براي تقي شهرام و دوستانش لفظ برجسته ای مي‌شود كه بلي آقاي شهرام نظريه‌پردازي نموده است ، و در اين ميان آقاي ثابتي توسط عوامل خويش در زندان متوجه عدم آگاهي آقاي شهرام از مفاهیم اسلام و گرايشش به گروه‌هاي چپ مي‌شود. و او را با برنامه‌ و شخصي به نام حسين عزتي کوه کمره ای به زندان تازه تاسيس شهرستان ساري در استان مازندران تبعيد مي‌نمايند.
2) حسين عزتي کوه کمره ای، با گرایش به گروههای چپ و اخراجي دانشگاه، به علت عضويت در گروه ستاره سرخ دستگير گردیده است، و دوران زندان خود را سپري مي‌نمايد وی اطلاعات جامعي از افكار چپ دارد.
3) ستوان يكم اميرحسين احمديان چاشمي اهل قائمشهر( شاهی سابق ) افسر شهرباني، مدت زماني در كلانتري مشغول خدمت می شود، سپس به زندان منتقل مي گردد و در زندان جديدالتاسيس ساري شروع به کار می کند
4) محمدرضا سعادتي عضو سازمان مجاهدين خلق كه در اوايل انقلاب به عنوان نفوذي در دادستاني مشغول به كارگردید چون روسها بعد از به دام افتادن مهره بسيار ارزشمندشان تيمسار مقرّبي که در دوران طاغوت دستگير و اعدام گرديد به دنبال سرنخي بودند كه منبع نفوذي در ساز و کار خود را شناسايي کنند و به علت ارتباطشان با سازمان مجاهدين خواستار پرونده آقاي مقربي می شوند بنا به دستور سازمان ، سعادتي پرونده را از دادستاني خارج می کند و به هنگام تحويل آن به جاسوسان روس دستگير مي‌شود كه با پادرمياني نهضت آزادي و سازمان مجاهدين و با توجه به رأفت اسلامي به چند سال زندان محكوم مي شود وي از اين بخشايش نه تنها درس عبرت نمی گیرد بلكه جری تر مي‌شود و با تحريك يكي از توابين به نام( كاظم افجه ای ) موجبات شهادت شهيد حسن كچويي را فراهم می کند و موفق به انجام اين عمل خائنانه مي شود و در نتيجه اين بار به اعدام محكوم مي‌گردد.
واما اصل ماجرا
هنگامي كه مصاحبه كننده از آقای ثابتی ماجرای تقي شهرام را مي‌پرسد (صفحه 268) ثابتی می گوید عين عبارت، وي به همراه آقاي سعادتي از زندان ساري گريخت و در اوايل انقلاب سعادتی به علت جاسوسي براي( KGB )  سازمان جاسوسي شوروي دستگير و اعدام شد. مصاحبه كننده دگر بارمی پرسد كه اين يك فرار ساختگي بود البته به گفته آقاي شهبازي در سايت خبر آنلاين، شما با قراردادن اسلحه موجبات مرگ مستشار ( جاسوس )  آمريكايي آقاي هاوكينز را فراهم آوردید در اينجا آقاي ثابتي از كوره در مي‌رود و اعلام مي‌دارد  كه من با كشتن مردم مي‌خواستم امنيت را به كشور بازگردانم اين كه مي‌شود عدم امنيت.
البته مطمئنم که شما نمي‌خواستيد كه اين كار انجام شود رضا رضايي که يكي از شهداي خانواده رضايي‌ها بود ،به دست شما این حنا را مالید و شما را در عمل انجام شده قرار داد براي آگاهي بيشتر تنها چند نمونه از سناريوهاي آقاي ثابتي كه خود نيز در كتابش به آنها اشاره نموده است یاد آور می شوم
1. عباسعلي شهرياري عضو حزب توده به کنترل ساواک و آقاي ثابتي در مي‌آيد. و ثابتي با چند تن از ياران معدودش طرح نفوذ وي را براي ترور تيمسار بخيتار طراحي مي‌کند. تيمسار بختيار، اولين رئيس ساواك بود كه مورد سوء ظنّ شاه معدوم قرار گرفت و به عراق گریخت عراق آن زمان از دشمنان معروف ايران بود ، و به اعتراف آقاي ثابتي عباسعلی شهرياري تيمسار بختيار را كه به شكار علاقه خاصي داشت با همکاری تنی از اطرافيانش به مرز ايران کشاند و تك تيرانداز آقاي ثابتي هم او را مورد هدف قرار داد و معدوم کرد بعدها عباس شهرياري در 40/ 7بامداد روز14/12/ 53 جنب درب منزلش واقع در تهران خيابان پرچم توسط چريكهاي فدايي، شناسايي و  به درک واصل گردید.
2.سيروس نهاوندي، كه به اقرارآقاي ثابتي اعلام همكاري با ساواک کرده بود بعد از اينكه به درخواست خود، براي طبیعی جلوه دادن نقشش، با شلاق مورد شكنجه قرار مي گيرد و به بيمارستان ارتش منتقل مي‌شود ودر حضور پزشك تيري به دست وي شليك مي‌شود به گونه ای که به عصبهاي دستش آسيبی نرسد سپس او را از بيمارستان فراري می دهند و او نيز با لودادن همرزمان خود ضربات جبران‌ناپذيري را بر حزب توده وارد مي‌كند. جالب اينجاست كه ایشان تشكيلاتي به نام ( سازمان رهايي‌بخش خلق ايران) را ً بنياد‌گذاري مي‌كند و با رهنمود های آقاي ثابتي جوانان ناآگاهی را به آن تشكيلات می کشاند ساخته و اطلاعات را هم عيناً در اختيار آقاي ثابتي قرار میدهد شایان ذکر است فرار ساختگي سیروس نهاوندي يك ماه قبل از فرارمحمد تقی شهرام بوده است.
3.شاه مراد دلفاني متولد1307 اهل کرمانشاه عضو حزب توده، وي در زندان با يكي از نيروهاي سازمان مجاهدين دوست مي‌شود بعد از آزادي شخص فوق به دلفاني كه در كار ساخت ديناميت بوده مراجعه می کند و خواهان خريد مقدار قابل توجهي سلاح مي‌شود غافل از اينكه دلفاني دست در دست ساواك دارد. دلفاني مراتب را به ساواك گزارش مي‌دهد و ساواك براي جا انداختن نفوذی خود تعدادي سلاح تهیه می کندوتوسط دلفاني در اختيار مجاهدين قرار مي‌دهد و آن سال هم مصادف بوده با ايام تاجگذاري، و ساواك كه تبحر بسيار ويژه‌اي در تعقيب و مراقبت داشته بعد از شناسايي كامل خانه‌هاي تيمي، در شهريور 1350 به خانه هاي تيمي مجاهدين حمله برده و به اذعان خود مجاهدين 80 %از بدنه و سران آن را كه شامل بنيان‌گذاران آن از جمله حنيف‌نژاد، سعيد محسن، بديع‌زادگان و….. را دستگير و( به غير از مسعود رجوي تمامي نيروهاي رده اول آن اعدام مي‌شوند(البته بنا به اظهار آقاي ثابتي و تاريخچه سازمان مجاهدين خلق . شایان ذکر است مطابق اظهارات عده ای از زندانیان ،شاه مراد دلفانی  گرایش به مسائل شنیع هم جنس بازی داشته ودر زندان نو جوانان را اغفال می نموده است
4 . مسعود رجوي فرزند حسین اهل طبس عضو سازمان مجاهدين خلق، ثابتي با برادر وی کاظم رجوی در زماني كه خواهان استخدام در آموزش و پرورش بود  چند ماهي دوست بوده است و این عجب آن كه شخصي از آن خانواده، با يك بهايي‌زاده دوست می شود سپس وي به ساواك و كاظم رجوي هم به سوئيس مهاجرت مي‌نمايند . بعد از چند سال از آقاي ثابتي براي انجام امور اداري به سوئيس می رود و با عنايت به اينكه از سوابق برادرش مطلع بوده به سراغ وی که عضو یکی ازنهاد های دانشجویی ضد رژيم می باشد می رود وقصدش هم از رفتن، به قول معروف سلام گرگ بي‌طمع نيست ،جذب وي بوده و بعد از يادآوري خاطرات گذشته كاظم رجوي محل كار ثابتي را از او جويا مي‌شود و آقاي ثابتي هم آنرا نخست‌وزيري اعلام مي‌نمايد و كاظم رجوي می گوید منظور از نخست‌وزيري ساواك مي‌باشد و آقاي ثابتي هم آن را تاييد مي‌کند. آقاي ثابتي در ادامه خاطراتش اعلام مي‌دارد كه ميان صحبت ها در یافتم که دَم آقاي كاظم رجوي سست است او را با قرار ماهي 1000 فرانك سوئيس به عنوان منبع به استخدام ساواك درآوردم( صفحه  282) . ثابتی از خبرچيني او هم در سوئيس اظهار رضايت مي‌نمايد پس از ضربه به پيكره مجاهدين در 1350 طي برگه‌هاي بازجويي موجود در كميته مشترك آقاي مسعود رجوي از لو دادن دوستان خود به ساواك خودداری نمی نماید، و تا آنجا وقاحت را به پیش میبرد كه حتي كروكي منزل شخص اول و بنيانگذار سازمان مجاهدين آقاي حنيف‌نژاد را هم در اختيار كميته مشترك قرار مي‌دهد ، تا چندي پيش دارودسته آقاي مسعود رجوي منكر اين واقعيت بودند تا آقاي ثابتي بر اين مورد مهر تایید نهاد و اعلام داشت كه بدلیل همکاری مسعود خان رجوي در شناسايي و دستگيري مجاهدين، با درخواست برادر وي آقاي كاظم رجوی و درخواستهاي شخص ثابتي و تيمسار نصيري از عفو ملوكانه برخوردار گردید وآقای مسعود رجوی از مرگ رهیده و به زندان محكوم شد، و به اذعان صريح آقاي ثابتي آقاي رجوي در زندان نيز به عنوان منبع مورد استفاده قرار مي‌گرفته و اطلاعات زندان را در اختيار آنان قرار مي‌داده است. اين سخن يكي از صدها ادله مامورين امنيتي و آقای ثابتي ونیز اوراق بازجويي بجا مانده او را كه دال بر معرفي و لو دادن اعضای بسيار از افراد سازمان دارد، مورد تاييد می کند و عجب نخواهد بود که شناسايي تقی شهرام هم توسط جناب مسعودخان رجوي انجام و در اختيار آقاي ثابتي قرارگرفته باشد چون اين شخص درست هم فكر شهرام بوده و همچنان که  او در سال 54 آن انقلاب به اصطلاح ايدئولوژي خود را به راه انداخت . آقاي رجوي هم ده سال بعد ازاو در سال 64 خالص‌تر آنرا در عراق راه‌اندازي نمود، اما بقيه ماجرا. در كتاب تاريخچه سازمان مجاهدين چنين آمده در طي دو ماه كه آقايان شهرام و عزتي در زندان ساري بوده‌اند با ستوان احمديان طرح دوستي مي‌ريزند و هر شب براي درس دادن نزد وي مي‌روند و بعد از آماده سازي در شب در تاريخ 15 /2 / 1352 در ساعت 15/ 1  مامورين را خلع سلاح نموده و به طرف قائمشهر (شاهي سابق) منزل پدري ستوان احمديان به راه مي افتند احمدیان بعد از خداحافظي از پدرش ماشين فرار را معاوضه کرده و با شهرام وعزتي به  سوي تهران رهسپار مي شود بعد از رسيدن به تهران احمديان، شهرام را در خانه اي كه از يكماه قبل كرايه کرده بود گذاشته و ماشين را دریکی از خیابانهای تهران رها کرد عزتي هم با اخذ يك قبضه اسلحه از آنها جدا شد و احمدیان هم پس از رها کردن ماشین در چند خیابان بالاتر به خانه امن باز گشت  اما سوالات مطروحه تا اينجا در رابطه با آقای احمدیان:
الف:آيا آقاي احمديان نمي‌توانست ماشين تعويض براي فرار را هنگام آمدن به زندان با خود بياورد و در يكي از خيابان هاي ساري پارك كند تا بعد از مثلا فرار مستقيماً راهي تهران شوند ب: بعد از رسیدن به تهران عزتی با اخذ یک قبضه کلت رولور از آنها جدا می شود وراهی جنوب می گرددو آقای احمدیان شهرام را درخانه ای حوالی میدان امام حسین که از قبل کرایه نموده بود قرار داده و خود ماشین را مثلا برای رد گم کردن به چند خیابان آن طرف تر بردو مجددا نزد تقی شهرام بازگشت آیا احمدیان نمی توانست ماشین را به عزتی که در حال جدا شدن و رفتن بود بسپارد تا چند خیابان آن طرف تر رها کند وبه راه خویش ادامه دهد ج: با توجه به اینکه سازمان مجاهدین یکی از متمول ترین سازمانها بودمگر جناب شهرام قادر نبود بعد از رهایی از زندان ساری با یکی از سمپاتهای سازمان از طریق باجه های مخابراتی تماس گیرد و اعلام داردکه از زندان فرار کرده و در حال حرکت به سوی تهران است و بخواهد یک تیم از نیروها در فلان ساعت در فلان خیابان حضور یافته وآنها را به یکی از خانه های امن انتقال دهند د: به نظر شما خواننده گرامي ، آن روز احتمال لو رفتن احمديان بيشتر بود يا شهرام. زيرا شهرام را فقط مامورين امنيتي مي‌شناختند ولي چهره جناب احمديان به جز افراد مسئول پرونده فوق،برای همدوره‌هايش در كلانتريها، آگاهيها و حتي در بخش‌هاي مختلف راهنمايي و رانندگي آشنا و به همین سبب احتمال لو رفتن ستوان احمديان از شهرام بيشتر بود،  باري خانه فوق نه توسط احمديان بلكه به توسط ساواك اجاره شده و توسط قسمت فني ساواک به شنود، دوربين مدار بسته، و ساير لوازم موجود مجهز گرديد،که بدست آوردن نه تنها شماره تلفن هایی که شهرام و افراد دیگرسازمان گرفته می شد ملکه ذهن آقای احمدیان می گردید، و شناسايي افراد سازمان وحتی سمپاتها كه به آن خانه رفت و آمد مي كرده اند، و هم چنين آگاهي كامل از برنامه‌هاي آقاي شهرام در ماههاي آينده،مقدور می شد و علت بردن ماشين فرار چند خيابان آن طرف تر هم ، نه از براي ايثار بلكه آگاهي كامل آقاي ثابتي از گفتگو هاي آقايان در مسير تهران و دادن تزهای متعدد به جناب احمديان مطابق گفتگو هاي انجام شده و طرح مسايلي بود كه آقاي ثابتي و يارانش را هر چه سریع تر به اهداف از پيش تعيين شده نزدیک می کرد.و جالب اینجاست که احمدیان ماشین را در همان خیابانی رها می کند که چند روز پیش برادر رضا رضایی مسئول سازمان مجاهدین در آن خیابان در درگیری با ساواک به شهادت رسیده وانجام این کار هم بدستور ساواک وبتوسط احمدیان برای دلخوش نمودن و انحراف ذهنی رضا رضایی از اصل ماجرا انجام می گیرد
همچنان كه در كتاب تاريخچه سازمان مجاهدين آمده مطابق عرف زندان پرونده هر زنداني قبل از تبعيد، يا به همراه زندانی براي نظارت مسئولين زندان فرستاده مي‌شود در حالي كه در پرونده شهرام مسايلي همانند تحريك زندانيان به اعتصاب غذا و درگيري با مامورين، اغتشاش‌گری و امثالهم به چشم مي‌خورد و گذشته از اين وي يك زنداني سياسي و كوچكترين مراوده وي با افراد عادي زیر نظر بود تا چه رسد به افسر زندان آن هم شبها از طريق منابع وسيع ساواك، كميته مشترك ضدخرابكاري، اطلاعات شهرباني، ضد اطلاعات شهرباني و از همه مهمتر اطلاعات زندان، ً پيگيري نگشته و به مسئولين ارجاع نشده است يعني در اين دو ماه كسي نبوده كه اين مطلب را به سمع و نظر آقايان برساند. آنهم با بودن اشخاصي همانند دلفاني، عباس شهرياري، سيروس نهاوندي، مسعود رجوي و غيره ، آيا ذهن شما به عنوان يك فرد آگاه با عنايت به موارد معروض مي‌تواند قبول کند، در ثاني تقي شهرام از مجاهدين خلق و حسين عزتي از نيروهاي سازمان ستاره سرخ با افكار كمونيستي بودند اين دو چه وجه مشتركي با هم داشتند كه آن را به ستوان احمديان بازگو نمايند.زيرا دروس ايدئولوژي اينان متضاد هم بوده و اين تنها در صورتي قابل پذيرش است كه بگوییم یا افكار عزتي تاثير خود را بر روي شهرام نهاده یا افکار شهرام بر روی عزتی تاثیر گذار بوده، كه در آينده نمود تاثیر گذاری ایده های عزتی را بر افکار شهرام را مشاهده مي نمايیم . هنگاميكه آقاي ثابتي توسط بلبل دست آموزش ستوان احمديان پي به اين امر مي‌برد مقدمات فرار را آماده مي‌نمايد و حيرت‌آور اينجاست كه اينها چگونه تمامي لايه‌هاي حفاظتي زندان را خلع سلاح نموده‌اند آن هم حتي بدون شليك يك گلوله، و بعد از خالي نمودن اسلحه خانه راهي قائمشهر به جهت خداحافظي از پدر ستوان احمدیان و از آنجا با تعويض ماشين راهي تهران شده‌اند به همين راحتي، و ارگانهاي امنيتي و انتظامي هم تا حضرات به تهران برسند از ماجراي فرارشان بی اطلاع بوده اند يعني آن شب هيچ كس به درب زندان مراجعه ننموده ثانياً پستهاي برجكهاي زندان تعويض نگشته و هيچ كدام از موضوع مطلع نگشته و آن را به ساواك يا ضداطلاعات گزارش نكرده‌اند. همچنين آقاي احمديان در خاطرات خود مي‌نويسد قبل از فرار ناخودآگاه به پشت ميز كار خود رفتم و نوشتم من اين لباس ننگين را از تن به در مي‌آورم .اين راهي كه مي‌روم مي‌دانم كه برگشتي ندارد و مي‌روم تا ديگر گرسنگان گرسنه نخوابند و در اين نگارش تقي شهرام و حسين عزتي هم او را ياري می داده اند، آخر چه لزومي دارد هنگامي كه من همكاران خود را در عين آزادي خلع سلاح كرده‌ام درآن ضيق وقت نامه‌نگاري هم بنمايم زيرا هنگاميكه ساواك يا ضداطلاعات به سراغ آنان بيايد همگي به صراحت اعلام خواهند کرد كه ستوان احمديان به همراه دو زنداني تبعيدي آنان را خلع سلاح نموده و فرار كرده و آقاي شهرام در عين جهالت اعلام مي دارد كه ستوان احمديان اين نامه را براي آن نوشت كه ديگر رژيم نتواند مدعي شود که وي را به گروگان گرفته‌اند.اين ادعا هنگامي درست از آب درمي آيد كه اسلحه‌اي به طرف وي نشانه رفته باشد نه خود به سوي مامورين در عين آزادي و همدستي با متواريان اسلحه‌اي نشانه گرفته و آنها را خلع سلاح كرده و به قول معروف( تنها كساني كه چيزي براي پنهان كردن دارند كلّيه اعمال خود را منطبق با توجيحات از پيش تعيين شده ارائه مي‌نمايند) و مطابق هر عقل سليم، نامه فوق‌الذكر هيچ گونه اثري نمي‌توانسته بر روي كسي بگذارد الاّ تقي ( قمپوز) كه وصول اطمينان او را نسبت به ستوان احمديان به حد اعلاي خود برساند و در ادامه، کسی كه خود را درگير عملي مرگبار نموده‌ چه لزومي دارد كه به سراغ پدرش برود و آن هم در آن تنگنا، ساواك به سراغ اولين شخصي كه می رود پدر و مادرش خواهد بود و با اندكي فشار آنان لب به سخن گفتن خواهند گشود و حداقل اينكه بعلت عدم گزارش فرار به ساواك يا شهرباني به روزگار غريبي مبتلا خواهند شد آخر چه لزومي دارد كه به سراغ آنان برود چه لزومي دارد كه ماشين فرار را از آنان گرفته و تا مقصد كه تهران باشد با آن رهسپار گردد. به فرض اگر اين ماجرا لورفت با اندكي تحميل فشار نوع ماشين و شماره آن را به دست مي‌آورند و به مقصد نرسيده به همراه آن دو آماج حملات گلوله‌هاي خود قرار خواهند داد چگونه اين احتمال را نمي‌دهد كه اگر ماشين را در يكي از خيابانها رها كند آن را مي‌يابند و محل اقامتش را براحتي شناسايي مي‌كنند و هم‌چنان هم مي‌شود و ساواك چهار روز بعد ماشين فوق‌الذكر را در يكي از خيابانهاي تهران مي‌يابد آيا اگر سازمانهاي امنيتی، كلّ ايران را براي شناسايي بنده زیر و رو کنندآقای احمدیان تامين بيشتري خواهد داشت يا يك شهر آن هم ولو كلان شهررا، با این همه حسين عزتي كوه كمره‌اي 24 ساعت بعد از جداشدن از آقایان شهرام و احمديان در يكي از ايستگاه‌هاي راه‌آهن جنوب به جاي آنكه دستگير شده و حتي‌المقدور اطلاعاتي در رابطه با آقایان شهرام و احمديان از او اخذ گردد کشته میشود زیرا نيازي بدين كار نبوده چون افراد فوق از لحظه فرار الي آخر تحت مراقبت كامل ساواک بوده اند ،واین در حالی بود که عزتی نه فشنگ کثیری در اختیار داشت  نه فرصت دست یابی به سیانور،و دستگیری او هم برای نیروهای ورزیده وتا به دندان مسلح کمیته مشترک بسیار آسان بود، همانند ماجرای دستگیری وحید افراخته که درتاریخچه مجاهدین بدان اشاره شده که چگونه قبل از هر گونه عکس العملی بتوسط نیروهای عملیاتی کمیته مشترک دستگیر می شود ابتدا بايد خدمت شريفتان عرض نمايم كه آقاي ثابتي از نقطه شروع فرار تا جا گرفتن مامور دست آموزش ستوان احمديان با تقي شهرام لحظه به لحظه توسط گروه‌هاي تعقيب و گريز كميته مشترك در جريان امر بوده است در ثاني عزتي اگر در همان تهران بعد از جداشدن از شهرام و احمديان كشته مي‌شد درصد ترديد فرار ساختگی را حداقل از عقل و شعور تقي شهرام و امثالهم به 90% مي‌رساند، ولي صلاح را در آن مي‌بينند كه اولاً اجازه دهند او از تهران خارج شود ثانياً يا امروز بميرد يا فردا براي ثابتي چه فرقي مي‌كند زيرا او 24ساعته تحت نظر مي‌باشد ثالثاً اين بار هم مي‌تواند همانند هميشه براي اينكه منبع خود را نسوزاند بگويد در حين گشت‌زني يا مورد شک قرار گرفتن درگير و كشته شد  . كشته شدن عزتي در تهران آن هم بعد از چند دقيقه جدا شدن از احمدیان و شهرام براي بلبل دست آموزش كاملاً مضر بوده ولي 24 ساعت بعد در ايستگاه يكي از شهرهاي جنوب حاشيه امنيتي خوبي در برابر عقل امثال تقي شهرام به وجود می آورد و نكته بسيار جالب اينجاست كه آقاي ثابتي بعد از 33 سال تعقل و تفكر در اين رابطه محمدرضا سعادتي را به جاي حسين عزتي قرارمی دهد لطفاً دقت كامل شود(سعادتي به جاي عزتي)  بنابر  (در دامگه حادثه  صفحه 284 و 283)هنگامي كه مي‌پرسند سفير روسيه هم درصدد آزادي مسعود رجوي بود آقاي ثابتي مي‌گويد كاسكين هر از چند گاه با آقاي ميرفندرسكي تخت‌نرد بازي مي‌كرد وي خواهان آزادي حكمت‌جو يكي از اعضاي حزب توده بوده است كه چون در فاميلي (رجوي و حكمت‌جو) واژه «جو» مي‌باشد شاهپور بختيار در ذكر اين خاطره در كتاب خاطرات خود اشتباه كرده است. آقاي ثابتي، شاهپور بختيار يكبار اين واژه را اشتباه کرده است اما شما سه بار،كه در خاطرات خود از آن عمدا براي گمراه كردن ذهن خواننده نام برده اید، و سعي وافر داريد كه سعادتي را به جاي عزتي به ذهن خواننده تحميل نماييد و اين حاصل اشتباه نيست آقاي رجوي و حكمت‌جو هيچگونه مناسبتي با هم ندارند اما عزتي داراي افكار چپ بوده و گرايش به روسها داشته و سعادتي هم در حين تحويل اسناد سرلشكر مقربي به روسها دستگير شده است و غير از تشابه در حروف هر دو آنها به روسها متصل میشوند. و اين مي‌تواند مثلاً براي شما گر به در رویی ایجاد کند،اما متاسفانه شما نه يك بار بلكه سه بار نام آقاي سعادتي را به جاي آقاي عزتي آن هم همانند همه افراد نام برده در کتاب خاطراتتان با ذکر سوابق گفته اید هر چند كه سعادتی تنها به علت رد اطلاعات به روس‌ها اعدام نگرديد، چگونه مي‌شود كه شما به عنوان يك مقام امنيتي سوابق تمامي افراد را درست بيان مي‌داريد الاّ سعادتي را به جاي عزتي می نهید آن هم نه يك بار، سه بار. من می گویم که چگونه میشود آقاي عزتي ميان آن همه آدم چپي كه مستحق‌تر ازاو در تبعيد بوده اند و يا آن همه از مجاهدين كه هر نوعي محاسبه کنیم از شهرام چه در راه‌اندازي اغتشاش چه در ارج و قرب و چه رهبري مطرح‌تر بوده‌اند اين دو را برای آن در جوار بلبل خویش قرار مي‌دهيد چون مي‌دانيد عزتي از شهرام نسبتاً زيرك‌تر بود از طرحي كه پيشاپيش تعیین نموده اید او را در تهران ازآنها جدا مي‌نماييد تا بهتر و راحت‌تر بتوانيد به اهداف خود جامه عمل بپوشانيد. و چگونه مي‌شود كه حتي 24 ماه بعد از فرار تقي شهرام و احمديان به دام هيچ یک از نهادهاي امنيتي جنابعالي گرفتار نمي‌آيند، ولي حسين عزتي كوه‌كمره‌اي تنها بعد از 24ساعت كه از شهرام و ستوان احمديان جدا مي‌شود مورد تهاجم ساواك و كميته مشترك ضد خرابكاري قرار می گیرد و كشته مي‌شود چرا شما اين قدر اصرار در قالب كردن نام سعادتي به جاي عزتي داريد؟ چرا حضرت مستطابي كه يكايك نام گروه‌هاي مسلح را به همراه اعضاي آن و حتي سوابق خانوادگي شان و در کنارشتمامی جزئیات خدمتی مسئولان رژيم پهلوي را بيان مي‌داريد ولي درون کتاب خود از اول تا آخر خاطره فرار ستوان احمديان كه با سناريوي جنابعالي اسلحه‌هاي زندان را در اختيار تقي شهرام قرار داده و خواسته یا نا خواسته موجبات مرگ مستشاران آمريكايي اعم از هاوكينز، ترنر و شفر گردید را زنده نمي‌نماييد چرا چون خجالت مي‌كشيد و در آمريكا با خانواده‌هاي هاوكينز، ترنز، و شفر همسايه اید يا هول از اين داريد كه با شكايت خانواده‌هاي فوق به دادگاه‌هاي فدرال احضار گرديد به قول تیمسار مقدم آخرين رئيس ساواك رژيم منحوس پهلوي جنابعالي و تيمسار نصيري ( خود به دست مردم اسلحه مي‌دادید خود موجبات مرگ عده‌اي را فراهم مي‌كردید و بعد هم خود حمله كرده و آنها را مي‌كُشتید و بعد مي‌گويید خرابكاران را كشتيم) آيا بیم دارید که بلبل دسن آموزتان لب به ناگفته‌ها بگشايد و برگ‌هايتان رو شود، آری در ادامه عزتي كشته مي شود، زيرا هيچ نقشي در طرح نفوذ ندارد و تقي شهرام و ستوان احمديان در يكي از خانه‌هاي تيمي كه كاملاً تحت نظر ساواك مي‌باشد مستقر مي‌گردند بعد از موج دستگيري‌ها رضا رضايي به بهانه همكاري با كميته مشترك و شناسايي مجاهدين در يك فرصت مناسب از دست نيروهاي آقاي ثابتي گريخت و این سخن آقاي ثابتي که با گزافه‌گويي در كتاب خود مدعي می شود كه او چند را روز بعد از فرار معدوم گردید، اراجیفی بیش نیست که در ادامه مستندات خدمتتان مرقوم می گردد، رضا رضايي به سراغ تقي شهرام و ستوان احمديان مي‌رود و اي كاش هرگز به آنجا نرفته بود زيرا بعد از آن است كه ساواك ردّ او را مي‌يابد رضا رضايي به عنوان رهبر بلامنازع سازمان و شخصي داراي هوش و ذكاوت و جسارت مثال زدني همانند برادرانش يكه‌تاز ميدان است.در مصاحبه‌اي كه با اين دو تن انجام مي‌دهد از كارهايي كه بعد از گفتگو به انجام مي‌رساند به وضوح مي‌توان دريافت كه پي به نقشه ساواك می برد ولي رضا رضايي شخصي نيست كه بدين آساني تن به تسليم دهد و در اولین قدم به نزدیکان خود در سازمان اعلام می نماید که شدیدا مراقب رفتار و عملکردهای شهرام باشند ودر ادامه ناگهان فكري به ذهنش می رسد مجاهدين خلق در هر تروري كه انجام مي‌داده‌اند در حين ترور فردي مسئول پخش اعلاميه مي‌گرديد تا در آن مسئوليت، انگيزه و ايدئولوژي سازمان تا حدي به اطلاع عموم برسد، ولي رضا رضايي پس از اخذ اسلحه‌هاي ضبط شده از زندان براي خود و هم تيمي‌هايش، اين بار به بهانه اين كه نام سوژه را كه بايد حذف شود را دقيقاً نمي‌داند ومطمئن است كه يكي از مهره‌هاي مهم مي‌باشد، وحيد افراخته يكي از اعضاي سازمان را با عليرضا سپاسي آشتياني به محل ترور مي‌فرستد و حتي محل و نام ترور شونده را برای آن که مبادا به بیسیم آقای ثابتی یعنی احمدیان برسد،و اطلاعات لو برود به تقي شهرام  و دیگران نمی گوید( رجوع شود به كتاب تاريخچه مجاهدين صفحه  559) ساعت 7:30 صبح. جاسوس آمريكايي كه با نام مستشار ( لوئیس هاوكينز ) در ايران حضور داشته به هلاكت مي‌رسد و فردا صبح روزنامه‌ها نام و مشخصات وي را دقيقاً به همراه عمليات ترور چاپ مي‌نمايند و چند روز بعد اعلاميه ای از طريق مجاهدين در محل پخش مي‌شود، شايان ذكر است احمديان مطالب تشكيلات را به صورت تلفني و يا فرستنده نمي‌توانسته به سمع و نظر آقاي ثابتي و دوستانش برساند و قطعاً عاملي در سازمان وجود داشته كه به عنوان سرپل از آن استفاده دوجانبه مي‌شده يعني هم اطلاعات مأخذ آقاي احمديان را به آقاي ثابتي مي‌رسانده و هم دستورات و سناريوهاي آقاي ثابتي و يارانش را به احمديان ابلاغ مي‌نموده كه آنها را به تقي شهرام از باب مصلحت ابلاغ نمايد. پس از گذشت چند روز كه افكار آقاي ثابتي و يارانش كلاً متشنج گرديده و اربابان آمريكايي‌شان خواستار دستگيري و مجازات آمران و عاملان آن مي‌شوند و ‌آقاي ثابتي هم كه خود متهم رديف اول است زیرا اسلحه را در اختيار تقي شهرام قرار داده از طريق رابط آقاي احمديان مطلع مي‌گردد كه اين ترور بدون ذكر نام ترورشونده بوسیله رضا رضايي رهبر بلامنازع سازمان انجام پذيرفته و حتي پخش اعلاميه‌ها هم اين بار، بعد از چند روز برعكس روش های قبل انجام شده است ثابتي متوجه مي‌شود رضا رضايي پي به موضوع نفوذ برده است و بنا به مصلحت سازمان آن را براي زمان مقتضي نگه داشته است.وهمين عمل باعث مي گردد كه ثابتي در صدد حذف زود تر از موعود او برآيد درست دو هفته بعد از ترور هاوكينز آقاي ثابتي كه مدعي بود  رضا رضايي سه روز بعد از فرار كشته شده به منزل مهدي تقوايي يكي از سمپات‌هاي سازمان که با رضا رضایی در حال خوردن شام است حمله می کند ثابتي ترتيب كار را آن چنان مي‌دهد كه براي يك بازرسي عادي به آنجا آمده‌اند و الاّ مطابق معمول مي‌توانسته‌اند از در و ديوار وارد خانه شوند اما نمی خواهد نظر کسی را به تحت نظر بودن رضا رضايي جلب کند آن هم چندي بعد از ملاقات با شهرام و ترور جاسوس آمريكايي،و علامات سوال عديده‌اي براي تقي شهرام خصوصاً ستوان احمديان بوجود آید، همسر مهدي تقوايي به دم در مي‌رود تقوايي از او سوال مي‌كند كيست و او براي آن كه بفهماند ساواكي‌ها هستند غافل از آنكه آنان خود مي‌دانند رضا رضايي در اين خانه است مي‌گويد هيچي ساواكي‌ها هستند براي بازرسي آمده‌اند رضا رضايي كه خود را در خط پايان مي‌بيند و هر لحظه انتظار برخورد را داشته خود را به پشت‌بام مي‌رساند و در اين حين مورد تهاجم مسلحانه مأمورين ساواك قرار می گیرد و در تبادل آتش كشته مي‌شود. و به همين موضوع است كه آقاي ثابتي در صفحه یاد شده اعلام مي‌کند که رضا رضايي چند روز بعد از فرار كشته شد. زيرا گفتن هفته‌ها يا ماهها نشانه ای می شد بر بي‌لياقتي نيروهاي كميته مشترك كه زير نظر آقاي ثابتي بودند ثانياً مي‌خواهد به برادران آمريكايي خود تفهيم كند كه رضا رضايي طراح ترور مستشار آمريكايي لوئيس هاوكينز نبوده در حاليكه شهادت  رضا رضايي به طور دقیق دو هفته بعد از ترور لوییس هاوكينز بوده است زيرا سلاحي كه مستشار آمريكايي با آن كشته شد يكي از همان سلاحهاي به سرقت رفته از زندان ساری توسط ستوان احمدیان و طراحی آقای ثابتی بوده است و برای همین ثابتي خواهان مرده او بوده است زیرا زنده‌اش ايجاد اشكالات عديده‌اي براي ثابتي و يارانش مي‌كرد. تاریخچه مجاهدین( صفحه 268) مجاهدين دل‌شكسته و ضربه خورده از دست ساواك و كميته مشترك، و ثابتي خوشحال از كشتن رهبر بلامنازع سازمان و از او خوشحال‌تر نیز تقي شهرام بود در حالي كه همه سران سازمان در زندان به سر می بردند با فرارساختگی اخير كه به فكر خود و هم‌پالکی‌هايش فراري قهرمانانه و از دید ثابتی با سناریویی از پیش تعیین شده ، خود را رهبر بلامنازع تلقي مي‌كند و با القاي آقاي احمديان كه با فرامين آقاي ثابتي انجام مي‌شده بايد رهبري خود را ابتدا به درجه اثبات برساند و بعد به عنوان رهبر سازمان بر آن حكومت نمايد قدم اول آقاي ثابتي را بر مي‌دارد و آن انتشار نشريه‌اي بوده به قلم خودش به نام( پرچم )كه در كاغذهاي سبزرنگ چاپ مي‌شده و به( نشريه سبز) نيز مشهورشده و چرا نام پرچم را انتخاب مي‌كند( زیرا كه ساليان پيش احمد كسروي روزنامه‌اي به نام پرچم را منتشر مي‌كرد كه بعد از امر به معروف و نهي از منكر به ارتداد خويش اصرار مي‌ورزید و با قلم مسموم خويش موجبات تشكيك و گاهي ارتداد عوامرا فراهم می آورد در آخر نیز به دست فدائيان اسلام معدوم گردید ) و آقاي ثابتي و يارانش هم به دنبال تخريب موقعيت اجتماعي مجاهدين خلق مي‌بودند و بعد از جارو کردن پاي آقايان برای رفتن به سوی چريك‌هاي فدايي خلق اين نام را انتخاب مي‌نمايند و تقي شهرام هم مانند حما ل‌ الحطبی بدون آنكه خودش بداند كه دست به چه خيانتي مي‌زند براي تخليه عقده‌هايش و فقط براي استيلا و خودكامگي راهي را مي‌پيمايد كه قلم از بيان آن شرم دارد. وي پس از نشر نشريه پرچم و در دست داشتن رباط‌‌هايي همانند بهرام آرام و وحيد افراخته صريحاً اعلام مي‌نمايد كه سازمان مجاهدين من‌بعد رويه و مشي‌ ماركسيستي براي خود انتخاب نموده است زيرا در بررسي‌هاي اجمالي كه به عمل آمده دين را بازدارنده پيشرفت در مبارزه مي‌داند وهمچنین جذب نيروهاي زن آن هم از خانواده‌هاي زندانيان مجاهد يا اعدامي، براستی اهداف ساواك و در رأس آن جناب آقاي ثابتي و ياران معدودش از اين دو كيس چه بوده است؟ خدمت شريف شما ملت شهید پرور ايران اسلامی عرض مي‌نمايم:
 .1 با ماركسيست شدن نيروهاي مسلمان، انگيزه مبارزه و استقامت به مرور زمان از ميان نيروها زدوده می شد و اين براي ساواك و كميته مشترك يعني پيروزي 2. جوانان دانشجو و غيردانشجو مسلمان از پيوستن بدين گروه ابا نموده و خانواده‌ها نيز نه تنها با پيوستن فرزندانشان به سازمان غيراسلامي مخالفت مي‌نمودند سمپاتها هم به مرور و با آگاهي از ايدئولوژي ماركسيستي ازآن دوری می جویند 3. جذب زنان مسلمان در سازماني ماركسيستي با توجه به تحت تعقيب بودنشان از سوي ساواك ودارا نبودن امکانات لازم به جهت قطع ارتباط با سازمان و با داشتن رهبري افسار گريخته بالطبع مورد سوء استفاده قرار خواهند گرفت، و در اين اثنا يا خودكشي خواهند نمود ، و يا بعد از دستگيري با اعترافات ناهنجار خويش هويت تشكيلات را به زير سوال خواهند برد و انزجار حاد در جامعه نسبت به سازمان در اذهان بوجود خواهد آمد،( به عنوان مثال اعترافات منيژه اشرف‌زاده كرماني در دادگاه بعلت سوء استفاده‌هاي جنسي و ايدئولوژيكي وتخریب محیط گرم خانواده اش با نیرنگ های مختلف سازمان)، ونمونه دیگرآن سيمين صالحي كه از بهرام آرام بدون جاري شدن مراسم شرعي باردار شده بود و در هنگام دستگيري شش ماه از بارداریش می گذشت و كودكي دختر هم در زندان بدنيا آورد و نام آن را از خجلت سپيده سحرنهاد، وساواک هم با مطرح نمودن این گونه موضوعات در جراید و رسانه ها حد اکثر بهره برداری را به نفع خویش نمود  4 . سازمان با قطع امكانات اقشار مختلف مسلمان روبرو خواهد شد و به ناچار رو به سوي سازمانهاي غيراسلامي خواهد آورد و اين عمل ساواك را در شناسايي خانه‌هاي امن سازمان چريكهاي فدايي و شخص حميد اشرف ياري خواهد نمود كه به گفته بسياري از همرزمان وي، كه عمر يك چريك شش ماه است حميد اشرف ركورد را شكسته و حتي چندين بار از حلقه‌هاي محاصره بسيار در هم فشرده كميته مشترك و ساواك توانسته بود بگريزد و به گفته آقاي ثابتي( صفحه 248 )هرگاه به خانه‌هاي نيروهاي چريكهاي فدايي حمله مي‌کردیم شاه سوال مي كرد آيا حميد اشرف هم دستگير يا كشته شد او كه با عمليات هاي متهورانه خود و يارانش خواب و خور را ديدگان شاه نموده بود خود و همرزمانش را ناخواسته به كام مرگ کشاند به طوري كه سخت‌ترين ضربات را در طي این مدت به عنوان رهبر تشكيلاتي متحمل می گردد و بعد از جنگ و ستيزهاي بسيار در 8 تيرماه 55 در يكي از خانه‌هاي امن سازمان كه مدتها بعد از مراقبت هاي غيرمحسوس تحت نظر بوده براي يافتن راههاي چاره به جهت گريز از تنگناي شديد بوجود آمده در راه مبارزه با رژيم به همراه 10 تن از نيروهاي ارشد سازمان در خانه مهرآباد جنوبي مورد محاصره قرار گرفته و بعد از تبادل آتش چندين ساعته دست آخر در نبردي كاملاً نابرابر به دست مزدوران آقاي ثابتي با اعضای گروه کشته می شود( البته حمید اشرف را نباید به عنوان مسئول سازمان مقصر دانست زیرا او مطابق فایلهای موجود که شامل مباحثات حمید اشرف و بهروز ارمغانی از چریکهای فدایی ومحمد جواد قائدی و تقی شهرام از مارکسیست های مجاهدین میباشد و به تازگی بتوسط گروه پیکار منتشر گردیده، شهرام با گلایه بارها به حمید اشرف میگوید که شما ناگهان ارتباطاتت خود را به یکباره 6 ماه با ما قطع می کردید، در حالیکه متوجه این امر نمی شود او برای آنکه در یابد آیا آقایان تحت نظر ساواک هستند یا نفوذی ساواک ارتباط خود را با آنها به تاخیرمی انداخته تا متوجه شود سازمان مطبوعش به علت ارتباط با این افراد مورد حمله ساواک قرار میگیرد یا خیر،واین مدت 6 ماه هم برای حمید اشرف بسیار زیادتر از حد معمول بوده زیرا ابتدا حمید اشرف باید از موقعیت بدست آمده نهایت استفاده را می نموده و با تغذیه فکری و شرکت دادن آنها در عملیاتهایشان روحیه آنها را مضاعف می کرده، با نظر به اینکه احتمال کودتای درون سازمانی هم بر علیه مارکسیست های مجاهد در درون سازمان محتمل بوده، ولی غافل از اینکه ثابتی یکبار این اشتباه رادر سال 50 در رابطه با مجاهدین انجام داد و با انهدام 80 درصد ازبدنه مجاهدین 20 درصد باقیمانده دو باره رشد کرد واین بار او در فکرخشکاندن ریشه 100 معاندین میباشند ولو 6 سال هم طول بکشد همچنان که بعد از سه سال تعقیب و مراقبت شبانه روزی به توسط ساواک در سال 55 مارکسیست های مجاهدین و چریکهای فدایی را قتل عام میکند)  به طوري كه آقاي ثابتي با افتخار آن را يكي از دستاوردهاي بزرگ امنيتي خود درآن سالها بشمار مي‌آورد و براي خروج ذهن خواننده از واقعيت، كشف آن را حاصل ردزني‌هاي تلفني برمي‌شمارد كه اين تنها براي حفظ هويت مهره بوده مامور نفوذيش جناب آقاي احمديان میباشد شايان ذكر است که چندين نفر در برابر اعلام مواضع نيروهاي مركزيت سازمان سر طاعت فرود نمي‌آورند در حاليكه مطابق آمار منتشره 84 تن از اعضاي سازمان مجاهدين( از جمله نرگس قجر عضدانلو خواهر گرامي رياست جمهور پادگان اشرف و خانم مريم رجوي  نيز در آن آمار به چشم مي‌خورد) دست ماركسيستها را می  فشارند و در ادامه در اين ميان سه تن از مخالفين آقاي شهرام كه اين عمل را محكوم و درصدد تشكيل سازماني با ايده‌هاي اسلامي برآمده بودند با دستور مستقيم آقاي شهرام و رابط مرگش بهرام آرام ، وحید افراخته،و…. به كام مرگ فرستاده مي‌شوند البته آمار از اين ميزان بالاتر است منتها مستندات در اين باره محدود مي‌باشد. 1) سيدمجيد شريف واقفي كه بعد از كشته شدن به اطراف تهران منتقل و در بيابانهاي مسگر آباد توسط همرزمان ديروز به جهت عدم شناسايي مثله سپس با کلرات و بنزین سوزانده مي‌شود كه بعد از دستگيري وحيد افراخته و اعتراف بدين موضوع ، ، ساواك با اعلام آن در رسانه‌ها به طور اكمل از اين سازمان هتك حيثيت نموده و انزجار عمومي را نسبت به آنان بر انگیخت.
One thought on “نقدي بر كتاب در دامگه حادثه خاطرات پرويز ثابتي”
  1. با عرض سلام و خسته نباشید ابتدا از انتشار نقد فوق تقدیر و تشکر نموده و چه زیبا می شد حداقل به احترام زحمات نویسنده نام او را هم در انتهای نقد می نگاشتید . سپاس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *