دیروز به بهانه حضورِ احمدی نژاد در آمل سوارِ یک تاکسی شدم و چند ساعتی در مسیرهایِ مختلف آمل گردی کردم و بی مقدمه با مردم در موردِ حضورِ احمدی نژاد صحبت میکردم و نظرات آنها را جویا میشدم.
نظراتی که بعضا کارشناسی لازم نیست باشد اما حرفِ مردم است و باید شنید.
ساعت حوالی نه بود واز مسیرِ محمود آباد به سمتِ امام رضا حرکت کردم دو دانشجو دختر و یک کارمندِ اداره پست راننده تاکسی هم مردِ میانسالی بود که دانشجو و دختری داشت که نیمه شعبان باید عروسش میکرد و باتمام ِ کائنات از بابتِ گرانی دعوا داشت.
بی محابا پرسیدم احمدی نژاد هوای ِ ریاست کرده اقایِ کارمند خندید و گفت نمیاد آقا نمیاد فیلمشِ گفتم اما خیلی جدیِ یکی از خانوم ها گفت کسی جدیش نمیگیره راننده تاکسی گفت از این حسن کلیدساز بهتره و مشاجره بالا گرفت و در ترافیکِ هفده شهریور داخلِ یک تاکسی زرد رنگ تریبون آزاد شد و هر کدام چیزی میگفت از تعطیلی فن آوری هسته ای تا رد ان توسط اقایِ کارمند که معتقد بود تعلیق با تعطیلی فرق دارد تا معدوم کردن سیب زمینی ها که آقای راننده میگفت نمیخان ملت بارِ ارزون بخرند و عادت کنند تا خانم دانشجو که گفت احمدی نژاد زیر ساخت ها را نابود کرده و توجه نکرده و من هم ساکت فقط گوش میدادم و یادِ دوران دانشجویی در زمانِ آقای ممنوع التصویرِ محبوب القلوب بودم که هر کس هر جا منتقدِ سیاسی بود و دولت را نقد میکرد.گرانی و بیکاری اما بیشترین درد و دل بود و امید به دستیابی به کار برای ِ این جوانانِ دانشجو که اقایِ راننده معتقد بود (اول پسرها رو بفرستند سرِ کار جا بود دختر هارو) و این با اعتراض خانوم ها همراه شد و گفتند دورانِ احمدی نژاد دیگر گذشته(چه ربطی به احمدی نژاد داشت نمیدانم)البته طرحِ تفکیک جنسیتی در همان دوران بود آقای ِ راننده (میگفت این هی کلید نشون داد هی گفت من وا میکنم وا میکنم خوب چی شد صد روز شد هزار روز و مشکلی حل نشد من موندم با یه دانشجو و دخترِ دمِ بخت چطور جهازش رو جور کنم گرونیِ آقا گرونی دختر شوهر دادن پدر در میاره) و به شکلِ ملموسی دلیلِ کاهش ازدواج و بالا رفتنِ سنِ ازدواج رو میشد احساس کرد. آقای ِ کارمند پیاده شده بود و یک جوانی که انگار برایِ پاس کردنِ چک اومده بود عصبانی با تلفن داد و بیداد و تهدید میکرد.بعد ِ قطع کردن تلفن گفت( اونقدر تحریم شدیم تا بیچاره شدیم حالا میخاد بیاد بگه چی 250 میدم 2500 میگیرم اقا ما نخایم اینها یارانه بدن باس کی و ببینیم )یهو راننده گفت( لااقل پولِ برق و گاز که میشه) پسره پیاده شد و نشد که جوابش رو بشنوم.رسیدیم به میدون و باس پیاده میشدم و این راننده خسته و عصبانی که تا حدود زیادی حق هم داشت رو ترک میکردم.

بهمن خانپور

2 thoughts on “احمدی نژاد در تاکسی آمل”
  1. دکتر محموداحمدی نژاد خادم ملت ایران دوستش داریم.
    مرگ بر نفاق و فتنه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *