هراز نیوز :بنا داریم تا یک بار دیگر برمبنای رسالت خبرنگاری به سراغ کسانی برویم که خود روزگاری نام بلندشان بر تارک ورزش این مرز و بوم تلالو می کرد، جوانان جویای نام دیروز که الحق برای اینکه ایران همیشه ایران باقی بماند افتخار آفرینی ها کردند. همانهایی که با برافراشتن پرچم مقدس ایران زمین ثابت کردند ایرانی می تواند قله های رفیع را یکی پس از دیگری فتح نمایند.
جوانان دیروز گه گردپیری بر چهره شان نشسته است منتظر آنانی هستند که بدانند اگر امروز افتخاری دارند به همت والای بزرگ مردان دیروز بوده ایرانیت ما به ما می آموزد که به سراغ این بزرگواران برویم و ما نیز بنا داریم از این پس به خانه کسانی برویم و از احوال آنان جویا شویم که در میادین ورزشی حماسه ها خلق کردند و اینکه الان چه کار می کنند صحبت نمائیم.
با ما باشد به سراغ بزرگانی می رویم که روزگاری هنرنمائی آنان در عرصه ورزش برای همه ما مایه افتخار بود. در بدو امر به دیدار بزرگ مردی رفتیم که با جسارت می گوئیم اولین مدال آور طلا در آوردگاه المپیک از مازندران بود.
هر چند شاید به مزاج بعضی ها خوش نیاید ولی واقعیت امر این است. آری همان ببر مازندران… همانی که با وضو پا به عرصه میدان و تشک کشتی می شد و موفق شد 5 مدال خوش رنگ را از میادین المپیک و جهان کسب کند. و خلاصه مردی که شاد روان غلامرضا تختی او را داش حبیب صدا می کرد.
در یک صبح پاییزی با قرار قبلی راهی جاده نظامی به همراه قدرت اله نهاوندیان و شاهین نصیرایی مدیربرنامه های قهرمانی رفتیم که هیچ کس را یارای مقابله با او نبود.
هیچ کس نتوانست در طی دوران ورزشی پشت او را با خاک آشنا کند. بلکه او بود همواره در کمترین زمان ممکنه حریفان را یکی پس از دیگری از گردونه رقابتها خارج و سکوی نخست را بنام خود و ایران همیشه سرافراز بربالاترین قله افتخار قرار می داد.
آری.
صحبت از استاد امام علی حبیبی و یا به عبارتی ببر مازندران است به سراغ اش رفتیم که با خوش روئی از ما استقبال کرد. با او از هر دری حرف زدیم. از کودکی اش، از عشق به خواهر که دوری اش را برنتابید و زندگی کردن در کنارش منجر به این شد به کشتی روی آورد تا نامش بر بلندای تاریخ ایران زمین همواره به عنوان یک قهرمان باقی بماند.
و خلاصه از ملاباجی بیگم که به او یاد داد. در وهله اول قرآن خواندن را خوب یاد بگیرد و هیچ موقع از نماز خواند غافل نشود، تا فن سرته یکی و خیلی از ناگفته های دیگر با هم این گزارش را می خوانیم.
اصالتاً اهل شهرستان آمل و از طایفه اسک می باشم و فامیلهای من خانواده گودرزیها هستند که در آمل ساکن می باشند. پدربزرگم به درزی کلاه بابل آمدم و پدرم در همین جا ازدواج کرد و من در بابل بزرگ شدم. 9 سال داشتم که پدرم فوت کرد.
من فرزند چهارم خانواده بودم جز من 2 برادر و یک خواهر هم داشتم در آن زمان مدرسه ای که بشکل امروزی باشد وجود نداشت و ما به مکتب می رفتیم ملاباجی بیگم معلم ما بود. که به ما قرآن یاد می داد و در حیاط مدرسه هم ورزش کردن را خصوصاً کشتی را خوب بلد بود.
نمی دانم او از کجا کشتی را فرا گرفت ولی این او بود که به من برای اولین بار فن سرته یکی، سرزیربغل و زیر دوخم را که همه از پایین اجرا می کردند او از بالا گرفتن را به من آموخت. بگذارید خاطره ای برایتان بگویم یک همکلاسی داشتم که پدرش روحانی بود، من و او با هم کشتی گرفتیم و من زمین اش زدم پدرش به مدرسه آمد و با من دعوا کرد و رفت نزد ملاباجی که مگر مدرسه جای ورزش کردن است؟
ولی ملاباجی باج نمی داد و کار خودش را می کرد، خدا رحمتش کند واقعاً زن با دل و جرأتی بود. به سن 12 سالگی رسیدم که خواهرم که من به او خیلی وابسته بودم شوهر کرد و به قائمشهر رفت من به شبها به خاطر اینکه خواهرم نیست گریه می کردم مادرم دید من هر روز لاغرتر میشوم وقتی متوجه شدن که بخاطر دوری از خواهرم است تصمیم گرفتن که من نزد ایشان بروم در قائمشهر من روزها کار می کردم و شبها به کلاس اکابر می رفتم دیگر در این شهر ساکن شدم تا اینکه به خدمت سربازی به گرگان رفتم در آنجا بود که علاوه بر درس خواندن تمرین کشتی را هم ادامه می دادم و موفق شدم دیپلم را بگیرم در سال 1331 اولین دوره مسابقات قهرمانی استان با حضور کلیه کشتی گیران در ساری برگزار و من هم شرکت کردم من که می بایست در وزن چهارم کشتی بگیرم مربی ام گفت تو باید در وزن پنجم کشتی بگیری با کت و شلوار من را بردن روی باسکول و توی جیب ام سنگ گذاشتن تا وزن من بالاتر برود.
خلاصه کشتی شروع شد و من همه را بردم و مقام قهرمانی را کسب کردم من را با احترام بردند گرگان و فرمانده من هم به من 12 روز مرخصی تشویقی داد. وقتی به قائمشهر آمدم مردم به من خیلی احترام می گذاشتند و این باعث شد که من کشتی را ادامه بدهم بعد از چند وقت خدمت سربازی تمام شد و من به قائمشهر آمدم. در محل نساجی فعلی یک سالن بود که می رفتم در آنجا تمرین می کردم، یک روز در حال تمرین کردن بودیم که استاد حبیب اله بلور و عبداله مجتبویی به سالن آمدن در حقیقت جهت کشف استعدادیابی که استاد بلور مربی تیم ملی بود و مجتبویی قهرمان جهان.
وقتی وارد سالن شدن بعد از چند دقیقه مرحوم بلور به مجتبویی گفت لخت شود و اشاره کرد به من که با او کشتی بگیر. وقتی کشتی شروع شد من ظرف یک دقیقه با یک سرزیر بغل که همان فن ملاباجی بود او را ضربه فنی کردم در همان زمان تیم فولاد تهران را مازندران دعوت کرد جهت مسابقه دوستانه به غیر از زنده یاد تختی مابقی بزرگان کشتی تهران حضور داشتن.
حریف من هم کسی بود بنام شیرانی که فقط به توفیق می باخت درآن روز همه کشتی گیران مازندران باختن تنها کسی که از مازندران برنده شده بود من بودم. در حین اینکه برنده شدم و داور دست من را بالا می برد. یکی از تماشاچیان فریاد زد، زنده باد قهرمان بی کار.
درهمان لحظه شهردار قائمشهر فعلی هم در سالن حضور داشت من را صدا زد و گفت شما از فردا کارمند شهرداری هستی و در بدو امر در آتش نشانی مرا استخدام کردند و بعد از دو ماه به عنوان بازرس شهرداری شدم. دیگر اسمی برای خودم پیدا کردم تا جائی که در قائمشهر نمی گذاشتن من تمرین کنم چون همه را می بردم ولی من مایوس نشدم هر روز با دوچرخه از قائمشهر به ساری می رفتم و در آنجا تمرین می کردم.
تا اینکه در سال 1335 جهت انتخابی به مسابقات المپیک ملبورن استرالیا به اردو تیم ملی دعوت شدم.
نه مربی داشتم نه سرپرست که مرا همراهی کند. خودم تک و تنها رفتم تهران در آنجا برای من 17 کشتی گذاشتند که من همه را یکی پس از دیگری بردم حتی مرحوم جهانبخت توفیق را که در آن زمان قهرمان جهان بود ولی قبول نکردند و گفتند باید شما دو نفر یک بار دیگر باید جلو مقامات کشوری کشتی بگیرید. هدفشان این بود که مرا انتخاب نکنند. خلاصه برای من و توفیق در سالن حیدرنیا فعلی که قبلاً نامش ثریا بود کشتی مجدد گذاشتن.
خدا را گواه می گیرم که با وضو وارد سالن و روی تشک رفتم چنان جو سالن برعلیه من بود که حتی گوینده سالن جهت دعوت کردن از من و توفیق تبعیض قائل بود. برای اینکه روحیه مرا خراب کند با آب و تاب پشت بلندگو اعلام کرد. قهرمان نامدار دنیا جهانبخت توفیق به روی تشک بیاید. یادم هست داور وسط مان آقای سعدیان بود. سالن مملو از جمعیت فقط اندکی از شهرهای قائمشهر، ساری، بابل و آمل حضور داشتند.
وقتی داور سوت شروع مسابقه را زد ظرف مدت یک دقیقه و ده ثانیه توفیق را ضربه فنی کردم. سعدیان داور وسط گفت ولش کن. من گفتم تا دیگر داوران نیایند من گردنش را ول نمی کنم چون ممکن است شما دوباره پشیمان شوید و بخواهید کشتی مجدد بگذارید. در همان لحظه در بین جمعیت یک نفر مازندرانی با صدای بلند فریاد زد، زنده باد ببر مازندران و از آنجا این لقب به من داده شد بعد از پایان مسابقات من به عنوان وزن چهارم انتخاب و به المپیک ملبورن اعزام شدم. در آنجا استاد بلور که انصافاً خیلی به من لطف داشت گفت تو باید مدال طلا بگیری. من هم به اون قول دادم که من قهرمان خواهم شد.
وقتی قرعه کشی شروع شد اولین کشتی من با نفر اول دنیا یعنی اندریک سوئدی بود. باور کنید برایم اصلاً مهم نبود حریفم کیه. وقتی وسط تشک رفتم ظرف مدت چهار دقیقه او را ضربه فنی کردم بعد از برد اندریک سوئدی دیگر حریفان را یکی پس از دیگری بردم تا به فینال رسیدم در روز فینال به علت وزن کم کردن زیاد کبدم از کار افتاد و 40 درجه تب داشتم دکتر زاهدی پزشک تیم گفت: اگر من روی تشک بروم زنده برنمی گردم. حریف من قهرمان دوره گذشته المپیک به نام پسیدیوف از شوروی سابق بود.
در سالنی که همه کشتی گیران در آن حضور داشتیم من با آن حال وخیم دیدیم حریفم خیلی خوشحال است که مدال طلا را مفت می خواهد بدست آورد. توی دلم گفتم من که ذاکر امام حسین هستم و مولایم علی است خدایا به من توانائی بده تا روی تشک بروم و شرمنده برنگردم به ایران
شاید باورتان نشود ولی خدا را گواه می گیرم انگار تب بدنم قطع شد به دکتر زاهدی گفتم من کشتی می گیرم و در همین موقع هم نوبت کشتی گرفتن من بود وقتی روی تشک کشتی رفتم و داور سوت بازی را به صدا درآورد یک دقیقه و چهل ثانیه طول نکشید که من پسبدیوف را ضربه فنی کردم همین قدر یادم هست نزد مربیان رفتم و جهت دریافت مدال برروی سکو بعد از آن بیهوش شدم و مدت چهل روز در بیمارستان ملبورن استرالیا بستری بودم و بعد از بهبودی کامل به ایران آمدم بعد از کسب مدال المپیک ملبورن چهار مدال دیگر از مسابقات جهانی که عبارتند از:
1959تهران ،1961یوکوهاما ژاپن،1962آمریکا،ئویک مدال طلا هم در مسابقات قهرمانی المپیک آسیایی کسب کردم .
در آن سالها حضور در کشتی حریفی نبود که از دست من ضربه فنی نشده باشد قبلاً کشتی در سه تایم سه دقیقه ای برگزار می شد من ثابت کردم که می شود کشتی را در دو تایم برگزار کرد در حقیقت کشتی از 9 دقیقه به 6 دقیقه یعنی دو تایم سه دقیقه ای از ابداعات من بود که فیلا به نام من آن را ثبت کرد.
از استاد سئوال کردیم شما با این روحیات ورزشی به یک باره سر از نمایندگی مجلس درآوردید؟
حقیقت امر این است که من اصلاً اهل سیاست نبودم و یا سیاست مدار نیستم. یک روز نمایندگان انجمن شهر بابل آمدن تهران منزل ما و گفتن شما باید نماینده ما در مجلس بشوید. من حقیقتش را بخواهید مرتبه اول فکر کردم دارند با من شوخی می کنند ولی متوجه شدم که نه آنها خیلی جدی دارند حرف می زنند. به آنها گفتم من اصلاً از سیاست چیزی نمیدانم ولی آنها اصرار کردند و من در انتخابات آن دوره شرکت و 35 هزار رای آوردم که خیلی هم بود. علتش این بود که مردم بخاطر ورزش به من رای دادند. خوب من هم در زمانی که در مجلس بودم همین سالن ورزش آزادی فعلی در زمان من بودجه اش را گرفته ام. و یا مخابرات استان در زمان من مرکزیت آن به بابل آمد. کلیه خیابانهای بابل در آن زمان آسفالت شد لوله کشی آب شرب شهر بابل، پل حبیبی و جاده بابل به درزی کلا هم در زمان من درست شد.
استاد چگونه وارد عالم سینما شدید؟
دور اول مجلس بودم و در دور دوم که هویدا نخست وزیر شد در انتخابات شرکت کردم. واقعیت امر این بود که من در دور دوم رای نیاوردم و این به من در آن دوره که روغن نباتی کیلوئی 1 ریال بود من 120 هزار تومان به مردم بدهکار شدم. این بود که نزد استاد بلور رفتم و مشکلات خودم را با ایشان در میان گذاشتم مرحوم بلور گفت حاضری فیلم بازی کنی؟ من با تعجب گفتم استاد من فیلم بازی کردن را بلد نیستم. گفت کشتی گرفتن را که بلدی.
تو کشتی می گیری و من هم می شوم مربی تو باقی کارها را دیگران انجام می دهند. بعد زنک زد برای آقای میثاقیه که آدم بسیار خوبی بود و تهیه کننده فیلم هم قرار بود ایشان باشند روز بعد آقای میثاقیه آمد و من مشکلات مالی خودم را با ایشان در میان گذاشتم و گفتم مبلغ 120 هزار تومان به مردم بدهکار هستم. به حسابدارش که همراه او آمده بود گفت مبلغ 150 هزار تومان چک بنویسد به من بدهد.
قرار بود نام فیلم شجاعان هرگز نمی میرد باشد. ولی من خواهش کردم که نام فیلم ببر مازندران بشود. و اقای ساموئل خاچیکیان قبول کردن چون کارگردان فیلم ایشان بودند من وقتی مبلغ فوق را گرفتم اول تمام بدهکاری را دادم بعد از آن خدمت استاد بلور رفتم مبلغ 15 هزار تومان را به ایشان دادم و مابقی پول را سرمایه خودم کردم الان هر آنچه دارم از سرمایه گذاری اولیه آن روز است.
آیا الان هم به سینما و یا سیاست فکر می کنید؟
اصلاً من اهل هیچکدام از این دو مقوله نبودم. بنا خواسته وارد این دو جریان شدم. همه عشق و زندگی من کشتی بود و هست همین و بس .
چه تفاوتی بین نسل خودتان بعد از آن و نسل امروز می بینید؟
حقیقت این است که من به این نسل کمی انتقاد دارم. البته بیشترین انتقاد من به مربیان و دست اندرکاران آنهاست. ببینید در دوره ما به ما یاد دادن که با وضو به روی تشک برویم. نمازمان را اول وقت بخوانیم. خوب همه اینها در کنار تمرین کردن های ما بود در گذشته مربیان بیشتر برای تربیت ورزشکاران وقت می گذاشتند. ولی الان خیلی کمتر این ارتباط ها برقرار می شود و این با روح ورزش خصوصاً کشتی سنخیت ندارد. به اعتقاد من مربیان بایستی روی اخلاق مداری بیشتر کار کنند. در حال حاضر متاسفانه جامعه ورزشی کمی آلوده شده باید همه کمک کنند تا از این اوضاع بدر آید. باور کنید در گذشته همه ما با وضو روی تشک می رفتیم و مسابقه می دادیم و صادقانه می گوئیم که من هر چه دارم از مولایم علی(ع) است من خود ذاکر امام حسین(ع) از دوران نوجوانی هستم من 9 سال داشتم که پدرم فوت کرد. تنها چیزی که از او یادم هست که می گفت دروغ نگوئید. مادرم سیده فاطمه آشپز سیدالشهداء بود.
الگو شما در زندگی چه کسانی بودند؟
در وهله اول مولایم علی(ع) ، پوریای ولی به خاطر سجایای اخلاقی اش و سردار نامی مازندران مازیار برای من الگو بودند.
آیا شما اهل مطالعه هم هستید؟
من کتاب خواندن را دوست دارم و احساس من این است که باید از تاریخ بیشتر بدانم به همین خاطر کتابهای تاریخی را زیاد مطالعه می کنم ضمن اینکه کتاب نهج البلاغه ترجمه جواد فاضل آملی را همواره می خوانم.
چه کسی بیشترین تاثیر را روی شما گذاشت و همین امر باعث پیشرفتان گردید؟
نمی توانم بدرستی کدام عامل باعث شد. آیاملاباجی معلم مکتب خانه ام بود. کسانی که نمی خواستن من به موفقیت برسم و یا … ولی یادم هست در همان زمان که من در قائمشهر فعلی بودم شخصی به نام اسکندر متولی علی آبادی که شهردار و رئیس فرهنگ آن موقع شهرم بود. ایشان خیلی به من محبت کردند و همیشه مرا نصیحت می کردند می شود گفت نصایح ایشان بعداً در پیشرفت من خیلی تاثیر داشت.خدا رحمتش کند انسان وارسته ای بود.
وقتی که اسم تان در سال 2007 در تالار مشاهیر فیلا ثبت شد چه احساسی داشتید؟
با غرور خاصی می گوید احساس سربلندی هم برای خودم و هم برای ایران عزیزم این خیلی با ارزش است و من بدان می بالم و اشاره ای می کند به تابلو داخل ویترین افتخاراتش.
استاد شما بعد از انقلاب به امریکا رفتید، آیا در آنجا به شما جهت تمرین دادن پیشنهادی شده بود؟
خیلی زیاد، ولی من هرگز حاضر نشدم آموخته های خودم را در اختیار بیگانگان بگذارم و آنان این فنون را در مقابل هم وطنانم اجرا کنند هر چند بعضی نخواستند که من در ایران کار مربیگری کنم و اجازه بها دادن به امثال من شاید برای بعضی خوشایند نبود. ولی من عاشق این آب و خاک هستم و یک وجب خاک این مملکت را با دنیایی عوض نمی کنم. ضمن اینکه من از خداوند به عشق پنج تن ال ابا 5 مدال المپیک و جهان خواستم و آن را کسب کردم و 5 فرزند دارم 3 پسر و 2 دختر که همگی مدارج علمی تا مقطع دکتری را طی کردند و این برای من بالاترین سعادت است ضمن اینکه سال گذشته وزیر ورزش روسیه به همراه شاهمرادف به اینجا آمدن و از من دعوت کردن که به روسیه بروم و قرار است در جام دیمتری کرکین به عنوان مهمان ویژه شرکت کنم در حقیقت وزیر ورزش روسیه می گفت مردم روسیه شما را دعوت کردند و می خواهند قهرمانی را ببینند که قهرمان های کشورشان نتوانسته اند در مقابل او پیروز میدان باشند.
استاد نظر شما در مورد محمد بنا چیست، رفتن ایشان را چگونه ارزیابی می کنید؟
به اعتقاد من محمد بنا از مربیان بزرگ دنیاست و ثابت هم کرد که کار بلد است. تا آنجائیکه من تحقیق کردم و به من هم گفتن شخص محمدبنا برای خودش چیزی نمی خواست. اگر انتقادی هم داشت و یا خواسته ای را مطرح می کرد برای ورزشکاران و پیشرفت کشتی فرنگی بود امیدوارم که مسئولین قدر آدمهایی همچون بنا را بهتر بدانند و نگذارند این گونه خادم ها خانه نشین شوند. امثال محمد بناها خیلی کم است در جامعه امروز پس قدر بدانیم این آدمها را.
در مورد هیئت استان مازندران چه نظری داردی، آیا با شما ارتباط دارند؟
در درجه اول باید بگوئیم همه خوبند. هیئت استان در راس آن عاشقی چون ثمربخش دارد که خاک خورده کشتی می باشد و مطمئناً ایشان با درایتی که دارد از همه نیروهای خاک خورده استفاده خواهد کرد نسبت به من هم لطف دارند و من گاهی به آنها سرمی زنم و در مراسم هایی که دارند از من هم دعوت می کنند از همه آنها سپاسگزارم. ولی اعتقاد من این است که در هیئت های استان و شهرستان ها حتماً پیشکسوتان را از یاد نبرند ضمن اینکه باید خیرین را به سمت ورزش سوق دهیم. این کار در دنیا مرسوم است خوشبختانه در چند سال اخیر در ایران هم رواج پیدا کرده و مسئولین ورزش باید در این راه تلاش کنند تاخیرین در حوزه ورزش هم ورود پیدا کرده تا در توسعه ورزش گام های بهترین برداشته شود. در سال گذشته خیرین بابل 32 میلیارد تومان کمک کردند و این کار خداپسندانه ای است و باید ادامه پیدا کند.
قدیمی ترین مربی شما چه کسی بود، و در گذشته دوستانشان چه کسانی بودند؟
حقیقتش این است من در مازندران مربی نداشتم می شود گفت اولین استادم ملاباجی بیگم می باشد که هم به من اخلاق یاد داد و هم کشتی گرفتن را و در سطح ملی استاد حبیب اله بلور واقعاً برای من و هم دوره های من زحمت زیادی کشید. از دوستان قدیم که در کنار هم در آن موقع بودیم، زنده یاد غلامرضا تختی، ناصر گیوه چی، خجسته پور، بنی اله سروری، حسین نوری و عباس زندی می بودند.
شما هم دوره زنده یاد تختی بودید نمی خواهید در مورد ایشان صحبت کنید؟
واقعیت این است که من و تختی با هم خیلی دوست بودیم ایشان به من می گفتند داش حبیب و من به او می گفتم داش تختی خدا بیامرزدش آدم بسیار خوبی بود من طی12 سال با او بودن کوچکترین ناراحتی از او ندیدم. او مشکلاتی داشت که این مشکلات را نتوانست حل کند در زندگی شخصی اش هم دچار مشکل بود خدا رحمتش کند آدم بزرگی بود.
در پایان حرف خاصی که فکر می کنید نگفتید را بفرمائید؟
از حضور شما متشکرم ولی می خواهم توسعه ای به جوانان بکنم و آن این است که خدا و قرآن را فراموش نکنند. با وضو روی تشک کشتی بروند ضمن اینکه از ورزش هم غافل نباشند من الان 81 سال از خداوند عمر گرفته ام الان هم در روز دو ساعت صبح دو ساعت عصر به کار کشاورزی می پردازم دوم اینکه من در اینجا ویترینی درست کردم و می خواهم آن را به موزه تبدیل کنم از همه آنانی که به این موزه علاقه مند می باشند خواهش می کنم آنچه را که فکر می کنند می تواند برای این موزه مفید باشد به اینجا بیاورند تا آینده گان از آن بهره مند گردند.
نعمت الله قربانی هراز نیوز
من ایشان راازنزذیک دیدم بایشان عکس هم دارم مردبزرگی هستند
اقای حبیبی بی شک برای همه حبیبی.من یک مربی نو پا هستم در شهرستان نکا.امید وارم ببر مازندران بعدی پسر 6ساله من باشد و بعداز قهرمانی پسرم یک عکس شیک از دو قهرمان نام اور جهان ودو اسطوره کشتی به رخ همگان بکشم…دوستت دارم اسطوره کشتی مازندران .چونکه برای مارندرانی نه برای ایران….زنده باد مازندران.زنده بادنام اوران
واقعا باید به این قهرمان مازنی بالید وقتی کشتی میگرفت دیگه تماشا گر خیالش راحت ودلش نمیلرزید که شکست میخورد…همیشه سالم باشه این اسطوره تکرار نشدنی
درود بر قهرمان امامعلی حبیبی,سلام و درود و خدابیامرزی برای پهلوان تمام نشدنی ایران جهان پهلوان غلامرضا تختی
افتخار کشتی ایران و مازندران ونه تنها در کشتی بلکه در کل زمینه های زندگی
زنده باد ببر بی مثال وبااخلاق مازندران
که مازندران شهرمایادباد
همییشه بروبومش آبادباد
مایه مباهات ماست که اسطورهای چون ببرمازندران داریم
باشکوه بمانی ایران عزیز
الگو ما ببر مازندران دوست دارم یه روزی به جایگاه او برسم
الگو ما ببر مازندران دوست دارم یه روزی به جایگاه او برسم
پهلوان حبیبی مایه افتخار همه ایران و ایرانیان است.
ای کاش جوانان بیشتر شما را میشناختند.
درود یزدان پاک بر شما نام اوران ایران زمین.
پهلوان امامعلی حبیبی محبوب قلبها جاویدان ببر مازندران
جاویدان ببر مازندران.
شما الگوي همه مازندرانيها هستين (پاينده باشي پهلوان)
من عاشق جهان پهلوان حبیبی هستم…ایشون اسطوره ی کشتی و اخلاق ایران زمین هستند…مایه ی بسی تاسف هست که انچنان که باید وشاید از این اسطوره ی اخلاق ومنش ومردانگی تقدیر نمیشه ونامی از ایشون نمیبرند.ولی استاد بدونید که نام بلند شما در قلب وروح ما جا داره.سهیل فریدون نژاد .شیراز