سرمایه فرهنگی را می توان توانایی تصرف و استفاده از کالاهای فرهنگی و نیز توانایی های ادبی- گفتاری تعریف کرد(Hayes,2000).
ویژگی مهم سرمایه فرهنگی اینست که به مثابه سرمایه اقتصادی یک شبه بدست نمی آید و نیز قابل خرید و فروش نیست.
اما در یک جامعه آشفته سرمایه فرهنگی یک شبه بدست می آید و براحتی خرید و فروش می شود مثل خرید و فروش مدرک دانشگاهی، کسب رتبه های دانشگاهی و اداری از طریق باند بازی، نوشتن شعر یا کتاب توسط کسی دیگر بنام یک فرد ذینفوذ مثل همسر حاکم مستبد رومانی النا که سواد خواندن و نوشتن داشت ولی دهها کتاب علمی در زمینه شیمی نوشت.
حال اگر در چنین آشفته بازاری کسی سرمایه فرهنگی خودش را دستفروشی کند چندان جای تعجب نیست ولی جای تاثر دارد.
وقتی برای خرید جل و پلاس سری به آشفته بازار زدم معلمی پیر را دیدم که سالها شعرهایش یعنی همه احساسش را دستفروشی می کرد و با خواهش و تمنا و انواع ایما و اشاره توجه رهگذران اندکی را بخود جلب می کند که این احساس من است میخری؟
اما احساس سیری چند!!!!!!
با دیدن این صحنه بیاد شعری از قیصر امین پور افتادم که خطاب به هنرمندانی که صدای شان را می فروشند گفت:
این حنجره این باغ صدا را نفروشید
این پنجره این خاطرهها را نفروشید
در شهر شما باری اگر عشق فروشی است
هم غیرت آبادی ما را نفروشید
تنها، بهخدا، دلخوشی ما به دل ماست
صندوقچه راز خدا را نفروشید
سرمایه دل نیست بجز آه و بجز اشک
پس دستکم این آب و هوا را نفروشید
در دست خدا آیینه ای جز دل ما نیست
آیینه شمایید شما را نفروشید…….
منبع وبلاگ گرد شهر با چراغ