چند سطری در باب دست به دست شدن هویت اسطوره!

هنوز درگیر قومیت و اسیر تعصب ایم!
هنوز به ناآگاهی خود می نازیم و به آن می بالیم!
در فراوانی مدارک پُر طمطراق دانشگاهی, سوادی یافت نمی شود و همچنان; جهل جولان می دهد!
به راستی به دنبال چیستیم?!
شاید بر اینکه “نمی دانیم” خُرده ای نباشد, اما اینکه “نمی خواهیم بدانیم”; دردی است بی پایان و اندوهی است بس بزرگ!
کاش کمی بیندیشیم, کاش اندکی بخوانیم, کاش مقداری پژوهش کنیم و بیاموزیم !
مدتی است اصالت اسطوره ای به نام “آرش کمانگیر” دست به دست می شود!
عده ای مهاجم اند و عده ای مدافع و در این بین, برخی با عرق و تعصبی خاص; سینه سپر کرده و فریادها سر می دهند!
مشکل اینجاست که ما هنوز معنای “اسطوره” را در نیافتیم!
اسطوره متعلق به یک فرهنگ و ملّیَت است و ما از هضم آن عاجزیم !
جهان ما روز به روز کوچک و کوچکتر می شود و مرزها کم رنگ تر می گردند و چشمهای خردمندان -هر لحظه- منتظر کشفی جدید در کائنات است…
در این گیر و دار تکامل, شاید مضحک ترین مباحث و نیز بازدارنده ترین عوامل در راه پیشرفت و توسعه, دعواهای قومی و قبیله ای بر سر تعصبات نژادی و مذهبی و آیینی باشد!
پرسش این است که ما کجای این بازی بزرگ قرار داریم?!
اینکه برخی مسندنشینان شهر و کشور, عُرضه ی صیانت از داشته های فرهنگی ایران بزرگ را ندارند, بر کسی پوشیده نیست!
درد این است که احساسات برخی شهروندان در این دعوای بی حاصل و بچه گانه, سخت جریحه دار می گردد!
در کشور ما, شتر را با بارَش برده اند و ما درگیر زادگاه اسطوره های ملی و انتساب آن به خود مانده ایم!
مشکل از خودمان است, خودِ ناآگاهمان!
که اجازه می دهیم هر کس و ناکسی, اینچنین باورها و اندیشه هایمان را به بازی بگیرد!
کاش به جای اینهمه رجزخوانی بی منطق, چنان مقتدر رفتار می کردیم و در انجام وظایف محول شده, کم نقص ظاهر می شدیم که امروز و از موضع قدرت, سایرین را در برگزاری مراسمی که بدان احساس غرور می یابند -پدرانه- حمایت می کردیم!
کاش همه ی مسئولین شهر کهن و تاریخی آمل, راه پاسداری از آیین و رسوم را می دانستند و در این راه, صادقانه تلاشی درخور و شایسته می کردند!
کاش متولیانی که داعیه ی پاسداری از فرهنگ و اسطوره دارند, ابتدا داشته های فرهنگی خود را دقیق بشناسند و آن را قدر بنهند و مطمئن باشند که در این صورت, کسی هم به خود جرات و اجازه ی دست درازی نخواهد داد!
گیریم شناسنامه ای به نام و لقب آرش کمانگیر , به همراه نام پدر و مادر, شماره شناسنامه و کد ملی, تاریخ تولد و با ذکر آمل به عنوان محل تولد او یافت شود!!!
چه می کنیم?! تا به حال چه کرده ایم?!
چند همایش و جشنواره برگزار کرده ایم?! چند اثر فرهنگی و هنری در این راستا خلق کرده ایم?!
از تمام خیابانها و میادین و کوچه ها و داشته های این شهر, یک سینما به نام “آرش” داشتیم که آن را هم تاب نیاورده و نامش را عوض کردیم!
آیا آرش های امروزمان را می شناسیم?! آیا بی دریغ حمایتشان می کنیم?!
اصلا از همین چند هفته قبل که چنین جنجالی به پا شد تا به امروز چه کردیم?!
آیا پیگیر ساخت تندیس آرش و نصب آن در یکی از مهمترین مراکز شهر شده ایم?!
اسطوره ای چون آرش که متعلق به فرهنگ ایرانی است, برای مشاهیر شهرمان چه کردیم?!
چند کنگره و سمینار برای نامدارانی چون میربزرگ, طالب آملی, میرحیدر, قصاب آملی و سایر بزرگانی که به وضوح متعلق به این شهر هستند برگزار شد?!
برای نام آوران و بزرگان زنده ی عرصه ی علم و هنر و فرهنگ شهرمان چه کردیم?!
در همین برنامه ی جشن تیرگان, کدام یک از گروههای موسیقی آمل که بعضا در کشور هم شناخته شده اند, اجرا داشته اند؟!
اقتصاد ما که مرده است, گرانی بیداد می کند, حقوق بگیران دولت انجام وظایفشان را در بوق و کرنا می کنند, بیماریهای لاعلاج در اثر آلودگیهای زیست محیطی گسترش یافته است, کارشناسان در مسیر حل معضل فاجعه بار زباله های عمارت تردید دارند, ترافیکهای شهری و خصوصا جاده ی هراز در اثر ناآگاهی و کم کاری مسئولین سبب سلب آسایش شهروندان گشته است, برای جذب گردشگر و درآمدزایی بیشتر در نقاط جذاب شهر گامی برنداشته ایم,قدر نخبگان علم و فرهنگ و اقتصاد شهر را نمی دانیم, سودجویان در لباسهای مختلف عنان اختیار را به دست گرفته اند, مسئولین در پی جدالهای شخصی خود روزگار می گذرانند و …
و این شهر کهن آمل است که در آتش حماقت برخی بی خردان سودجو و مدعی, می سوزد !
امروز صداقت واژه ی غریبیست و زمزمه ی آن -مردانگی- می خواهد!

شهرمن! آرش تو منتظر آوازست
تیرش از چله رها گشته و در پرواز است

سید محسن مرعشی مرزنگو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *