یادی کنیم از محمداسماعیلی

یادی کنیم از #محمد آقا #اسماعیلی….

?کاری داشت برای یه جانباز آقای جانباز #اعظمی از #وسطی_کلا…

?ازم پرسید باید برادر #محسن_رضایی را ببینم تا کارش حل بشه…
آیا میتونی #ریشی بجنبانی و گره از کار این جانباز بگشایی⁉️

 

?آنروزها دیدن سردار سخت نبود…

چهار راه #مخبر_الدوله ردش را زدم…

?جلسه خصوصی داشت با علی اقای #لاریجانی دفتر #علامه_دهخدا

?رسیدم…طبقه سوم بود …#جانباز را با ویلچر بلند کردیم و ….

?رسیدیم طبقه سوم که برادر محسن رسید…معرفی کردم…جانباز …و ایشون هم فرمانده من محمد اقا….خندید?…و بعد فرمودند…اقاجان اول تکلیف ات را معلوم کن…چند تا فرمانده داری⁉️

?دست و صورت جانباز را بوسید کارش را پیگیر شد و واقعا مشکل اش حل شد….

?موقع خدا حافظی محمد اقا خم شد و دست #سردار را محکم گرفت و با گریه گفت:مرا به افغانستان یا لبنان بفرستید بخدا وقتی خانواده شهدا را می بینم خجالت می کشم ❗️
?ممد مدتی لبنان رفت و…..اجل مهلتش نداد….جایش همچنان در شهر خالیه❗️

برگرفته از دل نوشته های #سید_هاشم_حسنی

? #هرازنیوز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *