دستیار و مشاور عالی فرمانده کل قوا گفت: آمریکا به کشورهای عربستان، قطر و ترکیه نقش داده است تا تحولات منطقه به نفع آنها در جهت سیاست‌های آمریکا و مخالف با سیاست‌های ایران پیش برود.

خبرگزاری فارس: ماموریت آمریکا، عربستان، قطر و ترکیه برای مخالفت با سیاست‌های ایران درمنطقه

اشاره: سردار سرلشکر سید یحیی صفوی، چهره نام‌آشنای تاریخ مقاومت معاصر ایران است که در عرصه‌های نظامی و امنیتی و پس از سالها فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، هم‌اکنون در مقام دستیار و مشاور عالی فرماندهی کل قوا ایفای نقش می‌کند.

سرلشکر صفوی بعنوان یکی از کارشناسان مسایل سیاسی و بین‌المللی، در ارزیابی تحولات صورت گرفته در منطقه تصریح می‌کند که یک قطب قدرت جدید با عنوان “قطب ملتهای مسلمان” در نظام بین‌الملل در حال ظهور است و معتقد است حرکتهای اخیر آمریکا در قبال ایران ناظر به ظهور و بروز این بیداری اسلامی و ایجاد قطب جدید اسلامی است که موجب شده غربیها نسبت به ارتقای جایگاه ایران در عرصه نظام بین‌الملل بیش از پیش نگران شوند.

آنچه در زیر می‌خوانید گفتگوی تفصیلی گروه امنیتی و دفاعی خبرگزاری فارس با سردار سرلشکر سید یحیی صفوی دستیار و مشاور عالی فرمانده معظم کل قواست که در اولین سالگرد بیداری اسلامی در منطقه صوت گرفته است.

***

برای پرداختن به ماهیت تحولات منطقه در بستر بیداری اسلامی، لازم است شناختی هرچند اجمالی از وضعیت آنها داشته باشیم. شما آخرین وضعیت این کشورها و تفاوتهای آنها را با یکدیگر چطور تشریح می‌کنید؟

همانطور که مستحضر هستید، بیداری اسلامی در منطقه از تونس شروع شد. کشوری که دارای حدود 10 میلیون جمعیت با اکثریت مذهب “مالکی” است. مالکی‌ها از نظر فکری به شیعه نزدیک هستند و دیدگاه‌هایشان نسبت به شیعه مثبت است.

در انتخابات تونس، چهار گروه اصلی مشارکت داشتند، اول، گروه اسلامگراها که خود به دو دسته تقسیم می‌شدند، یکی گروه النهضه به رهبری راشد الغنوشی، دوم گروه عبدالفتاح مورو که شامل جوانان، دانشجویان و روشنفکران مذهبی است.

 

گروه راشد الغنوشی، جناح سنتی مذهبی تونس هستند. البته لازم به یادآوری است که مواضع و اقدامهای الغنوشی به شکلی بوده که موجب جذب افرادی از گروههای دیگر ازجمله ملی‌گراها شده است.

این دو گروه در مجموع از 217 کرسی مجلس 89 کرسی را به خود اختصاص دادند که 11 کرسی توسط گروه مورو و بقیه توسط گروه النهضه به دست آمد.

جریان دوم، جریان چپگراها و سوسیالیستها بودند که 29 رأی آوردند.

جریان سوم، بازمانده‌های وابسته به نظام سابق و از حامیان زین‌العابدین بن علی بودند که 26 کرسی را به دست آوردند.

جریان چهارم یا جریان کارگری چپ ملی که 23 رأی آوردند.

از جمعیت 10 میلیونی تونس، بیش از 4 میلیون، یعنی حدودا 61 تا 62 درصد در انتخابات شرکت کردند.

این انتخابات برای تشکیل مجلسی برگزار شد که سه مأموریت اصلی دارد؛ این مأموریتها عبارتند از: تدوین قانون اساسی و به رفراندوم گذاشتن آن، تشکیل دولت موقت، تعیین رئیس‌جمهور موقت.

مهمترین تنش‌های پیشروی تونس را در چه مواردی می‌دانید؟

مجلس برای انجام این مأموریتها، حدود یک سال وقت دارد. مهمترین تنش‌های پیشروی تونس، ماهیت قانون اساسی به خصوص در بخش سیاست خارجی، سیاست داخلی و تضادهای مربوط به دموکراسی و مسائل اسلامی است.

تونس جزو آخرین کشورهایی است که در شمال آفریقا به استقلال رسید. تونسی‌ها در سال 1956 از استعمار فرانسه خارج شده و مستقل شدند و برای این استقلال از سال 1952 تا 1956 با فرانسه مبارزه کردند.

تونس به اروپا بسیار نزدیک است؛ بطوریکه فاصله این کشور تا ایتالیا کمتر از 200 کیلومتر است و همین موضوع منجر به حضور تعداد زیادی از تونسی‌ها در اروپا شده است. چنانکه بخشی از جمعیت تونس در فرانسه به سر می‌برند و اینها طیف وسیعی از تونسی‌ها از روشنفکران تا اقشار دیگر ازجمله کارگران را شامل می‌شود. از این رو می‌بینیم فرهنگ مردم تونس، به فرهنگ اروپایی‌ها نزدیک است. در نتیجه اسلامگرایی مردم تونس، نسبت به مردم کشوری مثل لیبی شاید کمتر به چشم بیاید.

یعنی مردم لیبی سنتی‌تر محسوب می‌شوند؟

از حدود هفت میلیون جمعیت لیبی، حدود یک میلیون حافظ قرآن هستند. به طور کلی بیشتر جمعیت لیبی، مردمی مذهبی و متدین هستند و همین تفاوتها در آینده سیاسی این کشور تأثیرگذار خواهد بود، چنانکه میتوان گفت همین موضوع باعث خواهد شد رنگ اسلامی و ماهیت اسلامی قانون اساسی در این کشورها متفاوت شود.

البته جدا از نزدیکی به اروپا، دلایل دیگری هم برای کمرنگ بودن اسلام در تونس وجود دارد که مهمترین آنها سختگیری‌های دولتی علیه انجام فرایض دینی در این کشور است. چنانکه خواندن نماز در ادارات دولتی در دوره بن‌علی ممنوع شده بود. میتوان گفت آنچه امروز در تونس وجود دارد، اسلامی لیبرالی است.

لیبی هم یکی دیگر از کشورهای مهم منطقه‌ایست که امروز شاهد بیداری اسلامی است، اوضاع در این کشور را چطور ارزیابی می کنید.

 

در لیبی وضعیت کاملا جدید است. شورای انتقالی که به رهبری مصطفی عبدالجلیل تشکیل شده، شورایی شامل ده نفر از اعضای غربگرا با گرایشهای نزدیک به اروپا و آمریکا حدود هفت، هشت نفر از بازمانده‌های نظام سابق قذافی و تنها شش نفر از اسلامگراها و انقلابیون است.

هرچند در صحنه اصلی، اسلامگراها و انقلابیون، مدیریت را در اختیار دارند و بیشتر تأسیسات نظامی، امنیتی و پلیس نیز در کنترل همین جریان اسلامگراست.

در لیبی هم مانند تونس، انقلابیون به دنبال زمینه سازی برای تشکیل دولت هستند، چنانکه عبدالرحمان الکئب را به عنوان نخست وزیر موقت انتخاب کرده‌اند و میخواهند تا شش ماه آینده قانون اساسی را تدوین کرده و به رفراندوم بگذارند و بازیگران خارجی به رهبری آمریکا در صحنه لیبی حاضرند اگرچه فرانسه و انگلیس نقش فعالتری ایفا می‌کنند ولی صحنه گردان اصلی آمریکاست. رژیم صهیونیستی نیز به واسطه فرانسوی‌ها، سیاستهای خود را در لیبی پیش می‌برد.

تفاوت دیگر لیبی با تونس این است که در لیبی به خاطر مداخله نظامی ناتو، هم زیرساختهای این کشور آسیب فراوان دیده و هم اقتصاد این کشور به هم ریخته است. چنانکه بسیاری از خانه‌های مردم از بین رفته و همین مسائل به خصوص حدود پنج ماه جنگ در این کشور فشار زیادی به مردم وارد کرده است.

بعضی از کشورهای منطقه ازجمله عربستان و قطر میخواهند نفوذ خود را در لیبی گسترش دهند و برای این کار و در راستای مداخلات خود پول زیادی هزینه کرده‌اند.

 

شاید بتوان گفت که مصر مهمترین کشوری است که امروز شاهد انقلاب های عظیم مردمی و اسلامیست، از نظر جنابعالی اوضاع این کشور چه تفاوتی با لیبی و تونس دارد؟

در مورد مصر وضعیت کاملا متفاوت از تونس و لیبی است. در مصر حدود شش گروه و جریان متفاوت، فعال هستند و انتخابات پارلمانی این کشور قرار است در سه مرحله و هر مرحله به فاصله 15 روز انجام شود و انتخابات پارلمانی و سنا با هم انجام می‌شود.

همچنین در انتخابات مصر دو نوع فهرست وجود دارد، یکی فهرستی که احزاب میدهند و دیگری فهرستی که افراد به صورت مستقل میدهند.

دو سوم اعضای پارلمان از فهرست احزاب و یک‌سوم بقیه از میان فهرست مستقل انتخاب می‌شوند.

مهمترین گروه‌ها و جریان‌های سیاسی فعال در صحنه سیاسی مصر عبارتند از، اخوانی‌ها که به نام جبهه دموکرات و تحت حزبی به عنوان «الحریه و العداله» به میدان آمده‌اند.

جریان دوم اسلامگرا در مصر، جریان سلفی‌هاست که خود به دو دسته تقسیم میشود، یکی حزب «النور» و دیگری حزب «الاصاله». این دو جریان سلفی‌ها برخلاف اخوانی‌ها دنبال پیاده کردن شریعت اسلامی، حکومت اسلامی و حتی خلافت اسلامی هستند. در حالیکه اخوانیها کمتر شعار حکومت اسلامی می‌دهند. در جریان انتخابات این دو حزب مشترکا یک فهرست دادند.

جریان سوم، جریان لیبرال‌هاست. این جریان فراکسیونی را به اسم «الکتله المصریه» که تقریبا تجمع جریانهای لائیک، لیبرال و ملیگراست را تشکیل داده‌اند و غربگرا هستند و جریانی دیگر مربوط به قبطی‌ها یا مسیحیان ارتدوکس است که به شدت با جریان سلفی‌ها و هر نوع حاکمیت اسلام مخالف هستند.

جریان چهارم حزبی است به اسم «الوفد» یا حزب وفاداری که بیش از 50 سال سابقه دارد. این حزب یکی از احزاب قدیمی با گرایشهای ملی‌گرایانه است. آنها به دنبال تجدید حیات مصر بزرگ هستند و نمایندگانشان بیشتر از نمایندگان ملی‌گرا و نظام سابق مصر و از سرمایه داران هستند که از حمایت مالی خوبی برخوردارند.

جریان پنجم، جوانان و چپگراها هستند. جوانان اسلامگرایی که از جریان اخوانی و سلفی جدا شده‌اند و نام فهرست آنها ثوره المستمره (انقلاب ادامه دارد) است. اینها اکثرا جوانان معترض میدان التحریرند و عمدتا به سنتی‌های اخوانی و سلفی‌ها معترض هستند.

جریان ششم جریانی موسوم به «الوسط» یا حزب میانه است که از سال 1996 شکل گرفته است.

در ترکیب آرا در انتخابات اخیر، فهرست اخوانی‌ها و سلفی‌ها در مجموع 60 تا 61 درصد آرا را به دست آورده که به صورت دقیق‌تر فهرست ائتلاف اخوانی‌ها 5/40، سلفی‌ها 20 درصد، حزب الوسط 18 درصد و بقیه گروه‌ها 22 درصد را کسب کردند. در این مرحله 9 استان از 22 استان مصر در انتخابات شرکت کرده‌اند، جمعیتی حدود 000/300/8 نفر.

در مصر امروز نقش نظامی‌ها بسیار مهم است. شورای نظامی ده روز قبل از انتخابات اعلام کرد اصولی تنظیم کرده که قانون اساسی‌ای که بعدا میخواهد تدوین شود، باید در چارچوب این اصول باشد. این اصول شورای نظامی شامل 27 اصل بود که چند مورد از آنها مربوط به نیروهای مسلح و نظامی بود که بعضی از آنها را به این شکل می‌توان بیان کرد، بودجه نظامی باید توسط خود نظامیها تهیه شود و به عنوان یک بودجه کلان در بودجه دولتی قرار گرفته و توسط خود نظامیان تقسیم شود. هر قانونی بخواهد در مورد نظامیان وضع شود، باید توسط شورای نظامیان تهیه و تصویب شود. وضعیت صلح و جنگ، توسط شورای نظامی تعیین می‌شود و رئیس جمهور فقط آن را اعلام می‌کند.

 

علت حضور پررنگ نظامی‌ها در حکومت مصر پس از انقلاب چیست و چرا این افراد سعی دارند تا حکومت آینده این کشور را در دست بگیرند؟

در حقیقت نظامیان میخواستند دولت آینده یک دولت نظامی باشد و به نظر می‌رسد غربی‌ها در این سناریو دست داشتند زیرا غربی‌ها می‌دانستند اگر اوضاع به صورت عادی پیش برود، تدوین قانون اساسی آینده به نفع آنها نخواهد بود پس تلاش کردند از طریق نظامی‌ها کنترل اوضاع مصر را به دست بگیرند و همین موضوع باعث شد مردم به خیابانها بریزند.

هرچند سران ارتش مصر با آمریکا و غرب هستند ولی بدنه ارتش با مردم است و همین مساله در آینده به نزاع میان مردم و نظامیان منجر خواهد شد و برنده نهایی مردم خواهند بود.

بعد از مصر، یمن پیچیده‌ترین اوضاع منطقه را دارد. یمنی‌ها هم از جهت ترکیب قومیتی و قبایلی و هم به لحاظ شکل اعتراض‌ها و درگیری‌ها کاملا بامردم دیگر کشورها متفاوت هستند. در یمن سه منطقه کاملا متمایز وجود دارد؛ یکی منطقه شمال یمن است که به آن منطقه صعده گفته می‌شود. این منطقه در دست حوثی‌هاست و در حال حاضر کاملا مستقل است و حاکمیت و رژیم صالح، قدرتی در این منطقه ندارد. منطقه دوم مرکز یمن، یعنی منطقه صنعا و اطرافش است و منطقه سوم، منطقه جنوب است.

جنوبی‌ها به رهبری دو نفر یکی علی ناصر محمد که قبلا رئیس جمهور یمن جنوبی بوده و علی سالم البیض که قبلا معاون علی عبدالله صالح بوده، در حال اعتراض هستند.

جنوبی‌ها حتی مایل هستند به وضعیت قبل و تشکیل کشور یمن جنوبی مستقل برگردند. در منطقه مرکزی هم اکنون تأثیرگذارترین و بزرگترین عامل تعیین کننده، قبیله حاشد است. قبیله حاشد از چند برادر به نام‌های صادق الاحمر که رئیس قبیله است، حمید الاحمر، رئیس حزب اصلاح و حسین الاحمر که در پارلمان یمن بوده و علی محسن الاحمر که قبلا فرمانده گارد علی عبدالله صالح بوده، تشکیل شده است.

در یمن بیش از همه سعودی‌ها دنبال نفوذ هستند و میخواهند آینده یمن تحت نفوذ عربستان باشد و علی محسن الاحمر و حمید الاحمر بیشترین وابستگی را به عربستانی‌ها دارند.

طرحی هم که با توافق اتحادیه عرب، شورای همکاری خلیج فارس و سازمان ملل به امضای علی عبدالله صالح رسید، عبارت است از اینکه معاون عبدالله صالح رئیس جمهور شود و دو نفر از اپوزیسیون به عنوان معاونان وی، دولت جدید یمن را تشکیل دهند و در مقابل عبدالله صالح و 500 نفر از اطرافیانش ضمن حفظ ثروت و دارایی‌هایشان از محاکمه محفوظ باشند ولی مردم این را نپذیرفتند و همچنان در خیابانها در حال اعتراض هستند.

نکته قابل توجه آن است که نقشه سیاسی این منطقه، یعنی خاورمیانه و شمال آفریقا بعد از فروپاشی امپراتوری عثمانی و پایان جنگ جهانی اول به وسیله کشورهای انگلیس و فرانسه برای تقسیم کشورهای منطقه بین خودشان شکل گرفت و کشورهای ایجادشده تا مدتها تحت حمایت این کشورها اداره می‌شدند و بعد از استقلال نیز رهبران سیاسی این کشورها عمدتا وابسته به انگلیس و فرانسه بودند.

از این رو می‌توان گفت به دنبال تحولات اخیر، تغییرات اساسی در نظام سیاسی این کشورها به وجود خواهد آمد و این تغییرات، مطلوب کشورهای غربی ازجمله آمریکا و رژیم صهیونیستی نیست و به همین خاطر آنها تلاش خواهند کرد با نفوذ در دولتها و پارلمانهای آینده، قوانین اساسی را که در این کشورها تصویب خواهد شد، در راستای منافع خود تدوین کنند.

یکی از تحلیل‌هایی که حول تحولات اخیر ممکن است وجود داشته باشد، این است که قدرتهای غربی، نقش زیادی در تحولات اخیر داشته و سعی کرده‌اند از این طریق، بازتعریفی از منافع خود در منطقه داشته باشند. نظر شما در این خصوص چیست؟

پیش از این ادبیات سیاسی با عنوان خاورمیانه جدید توسط صهیونیستها و خاورمیانه بزرگ توسط آمریکایی‌ها مطرح شده بود ولی اینکه قیام‌های جدید توسط آمریکایی‌ها و غربی‌ها شکل گرفته، فهم نادرستی است.

این انقلابها که از تونس شروع شد و به دیگر کشورها رسید، در ابتدا از کنترل آمریکایی‌ها خارج شد، چراکه هیچکس مانند قذافی و حسنی مبارک تأمین کننده منافع غربی‌ها و حتی در مورد مبارک تضمین کننده امنیت رژیم صهیونیستی نبود اما آمریکایی‌ها نتوانستند آنها را حفظ کنند با این همه این احتمال وجود دارد که غرب و آمریکا دنبال مدیریت و کنترل اوضاع این انقلاب‌ها باشند تا بتوانند ضمن اینکه مانع به قدرت رسیدن اسلامگرایان و مخالفان خود شوند، بتوانند طرفداران خود را نیز به قدرت برسانند یا جریان را طوری پیش ببرند که قانون اساسی مطلوب آنها نوشته شود، به خصوص در بخش سیاست خارجی و اقتصادی.

بیداری اسلامی تا چه اندازهای مناسبات این کشورها و غرب را از خود متأثر کرده است به گونه‌ای که انگیزه جدی برای غرب به منظور سوار شدن بر امواج این انقلاب‌ها ایجاد شود؟

به نظر من تحولات اخیر بیش از هر چیز موجب نگرانی رژیم صهیونیستی شده است. نگرانی این رژیم نسبت به بقا و موجودیتش است، چراکه به دنبال تحولات اخیر، کشوری مانند مصر با جمعیت 80 میلیونی در همسایگی رژیم صهیونیستی به علت ریشه‌های فرهنگی اسلامی خود از مخالفان جدی این رژیم در منطقه خواهد بود.

به‌خصوص اینکه مردم به دنبال جبران سالها احساس تحقیری هستند که از شکست در مقابل رژیم صهیونیستی داشتند و همین موضوع نگرانی این رژیم را در مورد موجودیتش افزایش داده است. از این رو نگرانی اصلی امروز در منطقه، آینده رژیم صهیونیستی است و منافع خود غرب، نگرانی بعدی این کشورهاست.

چنانکه آمریکا برای حفظ امنیت رژیم صهیونیستی سالانه حدود 3 میلیارد دلار به مصر کمک مالی میکرد که 2 میلیارد دلار از این مقدار به ارتش مصر اختصاص پیدا میکرد.

سلطه غرب و صهیونیستها به شدت در منطقه در حال تضعیف است و اسلام گرایی و اسلام گراها به شدت در حال تقویت هستند. به عبارتی ضعف غرب با قدرت یافتن اسلام گراها توأم شده است.

اگرچه هنوز برای قضاوت نهایی زود است ولی آنچه مشخص است، این است که اگر اراده سیاسی مردم حاکم شود، اراده مردم در درجه اول، فاصله گرفتن از رژیم صهیونیستی است زیرا روحیات مردم، علما و حتی روشنفکران، روحیاتی بر ضد رژیم صهیونیستی است پس میتوان گفت بازنده اصلی این جریانها، این رژیم خواهد بود.

با توجه به اقبال مردم به شعارها و آداب اسلامی در خلال تحولات اخیر، بیداری اسلامی تا چه حد میتواند در وحدت امت اسلامی و ارتقای جایگاه استراتژیک جهان اسلام در نظام بین الملل تأثیرگذار باشد؟ به عبارت دیگر، بیداری اسلامی چه فرصتهایی را در اختیار جهان اسلام قرار می‌دهد؟

به نظر من یک قطب قدرت جدید در نظام بین الملل با عنوان قطب ملت‌های مسلمان در حال ظهور است و همین مساله موجب شده آمریکا که به دنبال تک قطبی سازی جهان بود، با این واقعیت روبه‌رو شود که جهان به سمت چند قطبی شدن در حال حرکت است و این قطبها میتوانند شامل اتحادیه اروپا و قدرتهای آسیایی همچون روسیه، چین، هند و قطب دیگری مانند جهان اسلام مرکب از 57 کشور اسلامی با جمعیتی حدود یک میلیارد و پانصد و شصت میلیون نفر در یک حوزه وسیع جغرافیایی از آفریقا تا خاورمیانه و آسیای مرکزی و جنوب شرق آسیا باشد.

نگرانی اصلی آمریکایی‌ها و غربی‌ها، شکل‌گیری همین قطب جدید اسلامی است که از کشورهای بزرگ مانند ایران ایده می‌گیرند. به عبارتی می‌توان گفت پیروزی انقلاب اسلامی و 33 سال مقاومت و ایستادگی جمهوری اسلامی در مقابل غرب و آمریکا چه در قالب پیروزی در مقابل نظام شاهنشاهی و چه در طول دوران جنگ تحمیلی نه تنها موجب پیروزی ایران در عرصه نظامی بلکه موجب پیروزی ایران در عرصه سیاسی نیز شد و در نتیجه شاهد افزایش نفوذ سیاسی ایران در منطقه هستیم و همین مساله موجب شده ملتهای منطقه با نگاه به جمهوری اسلامی ایران و موفقیتهای این کشور به آینده خود امیدوار باشند. پس می‌بینیم مدل مقاومت ایران به یک مدل مقاومت اسلامی تبدیل شده است.

در فضای جدید به وجود آمده، موقعیت ایران چگونه است و بیداری اسلامی چه تأثیری بر جایگاه ایران در نظام بین الملل خواهد داشت؟

آنچه آمریکایی‌ها نگران آن بودند، یعنی صدور انقلاب اسلامی، اتفاق افتاد. آمریکایی‌ها فکر میکردند صدور انقلاب به شیوه سخت‌افزاری، جنگ و… رخ خواهد داد ولی امروز می‌بینیم انقلاب به صورت نرم‌افزاری و در قالب یک شیوه تفکر صادر شده و امروز کشوری مثل مصر که از بزرگترین و تأثیرگذارترین کشورهای جهان عرب است، به سمت مدل حاکمیت مردم بر سرنوشت سیاسی خود با حفظ اسلامیت در حال حرکت است و این برای غرب به ویژه رژیم صهیونیستی، هشداری جدی است.

در نتیجه وزن سیاسی و فرهنگی ایران بالاتر رفته و نفوذش گسترش یافته و این نفوذ را امروز در مصر می‌توان مشاهده کرد.

همین مساله و اینکه غرب و آمریکا ایران را منشأ تحولات فکری میدانند، باعث می‌شود فشارهایشان را علیه ایران بیشتر کنند، چنانکه می‌بینیم صدور سه قطعنامه علیه ایران در فاصله کوتاهی در همین راستا و دارای ماهیت سیاسی است.

فشار غرب علیه سوریه را نیز در همین جهت میتوان تحلیل کرد تا از این طریق مانع شکل‌گیری محور استراتژیک ایران، عراق، سوریه و لبنان به مصر و دیگر کشورهای منطقه شوند و می‌بینیم دولتهای منطقه چون عربستان، قطر و ترکیه نیز در این مسیر، غرب را همراهی می‌کنند.

این تحلیل نشان می‌دهد که این وضعیت، مطلوب غرب نیست. پس تلاش می‌کند مدیریت تحولات را با توجه به منافع خود سامان بخشد. با توجه به این نکته، مهمترین مخاطراتی که پیشروی کشورهایی که موج بیداری اسلامی در آنها در جریان است را در چه می‌بینید؟

مخاطرات پیشروی این کشورها را در چند مورد می‌توان بیان کرد، آخرین سنگر غرب و نظام‌های دیکتاتوری، سنگر نظامیان است. مردم این کشورها و رهبران سیاسی و انقلابی بایستی تکلیف خودشان را با نظامیان روشن کنند.

دیگری تدوین قانون اساسی است، یعنی اگر مردمی که انقلاب کرده‌اند و پارلمان‌های منتخب مردم و رهبران سیاسی، نتوانند قانون اساسی خود را بدون دخالت غرب تدوین کنند، دوباره به ساختار سیاسی قبلی برمی‌گردند.

مخاطره دیگر وضعیت اقتصادی است، اگر دولت‌هایی که روی کار می‌آیند، به وضعیت اقتصادی مردم توجه نکنند و نیازهای اقتصادی مردم را تأمین نکنند، مردم ناامید و سرخورده خواهند شد.

دیگری موضوع نظام مدیریتی است، یعنی اگر مدیران و دولتمردانی که میخواهند این کشورها را اداره کنند، مدیرانی لایق و کارآمد نباشند، آینده سیاسی این نظام‌ها دچار چالش خواهد شد.

نقش منفی بازیگران منطقه‌ای را در کنار بازیگران فرامنطقه‌ای چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در رابطه با بازیگران فرامنطقه‌ای، نقش آمریکایی‌ها در درجه اول است و بعد می‌توان به نقش انگلیس، فرانسه و رژیم صهیونیستی اشاره کرد اما در رابطه با کشورهای همسایه می‌توان به دلارهای سعودی و قطری اشاره کرد، چنانکه طبق برخی گزارشها، قطر چند میلیارد دلار به ترکیه جهت ایجاد مشکل برای سوریه کمک کرده است.

در واقع می‌توان گفت آمریکا به کشورهای عربستان، قطر و ترکیه نقش داده است، برای اینکه این تغییر و تحولات به نفع این‌ها در جهت سیاست‌های آمریکا و مخالف با سیاست‌های ایران پیش برود.

در واقع این کشورها به خصوص ترکیه در جهت خلاف منافع ملت و دولت سوریه حرکت می‌کنند و به نظر می‌رسد همین موضوع در آینده موجب اعتراض مردم مسلمان ترکیه نسبت به سیاستهای دولت این کشور شود.

به نظر می‌رسد نقشی که اردن، عربستان، قطر و ترکیه در منطقه و به خصوص در مورد سوریه ایفا می‌کنند، برای تضعیف محور مقاومت است و آنچه مسلم است اینکه سیاست این کشورها در آینده برای آنها مسأله‌ساز خواهد شد. چنانکه سعودی‌ها در انتخابات پارلمان عراق شکست خوردند یا در انتخابات لبنان موفق نشدند یا در شمال یمن با اعزام نیروی نظامی شکست خوردند.

به نظر من، آنها در دخالت نظامی و سرکوب مردم مظلوم بحرین هم با شکست مواجه شده و مجبور به عقب‌نشینی خواهند شد. اگرچه تا به حال با کمک نیروهای نظامی امارات متحده عربی و اردن توانسته‌اند مانع سقوط رژیم آل خلیفه شوند.

بر این اساس چه رسالتی برای روشنفکران دینی می‌توان قائل شد؟

من سالها پیش وقتی موسسه آینده پژوهی جهان اسلام را راه انداختم، دو ایده اصلی داشتم، نخست اینکه وضعیت حکمرانان مستبد در جهان اسلام در آینده نزدیک دگرگون خواهد شد و روند جریانات در جهان اسلام به سوی نوعی مردمسالاری دینی در حال حرکت است.

همانطور که از سالهای پیش بیان می‌کردم، به احتمال زیاد ما شاهد دگرگونی در ساختار سیاسی کشور عربستان خواهیم بود.

نکته دوم ضرورت شکل‌گیری شبکه‌ای از روشنفکران دینی در درجه اول در درون مرزهای واحدهای مستقل سیاسی و در درجه بعدی بین تمامی کشورها و امت اسلامی به عنوان یک استراتژی بالفعل شدن قدرت جهان اسلام در تحولات جهانی که این مساله باید مورد اهتمام جدی قرار گیرد. البته تعریف من از روشنفکران دینی تعریف موسعی است و شامل نخبگان دینی، حوزوی، دانشگاهی و غیردانشگاهی است.

در دنیای پیشرو نمی‌توان بیطرف یا منفعل بود یا باید اثرپذیر و تابع نظام سلطه باشیم یا اثرگذار. برای رسیدن به جایگاه اثرگذاری نیازمند قدرت هستیم و اتحاد جهان اسلام است که این امکان را در اختیار مسلمانان قرار میدهد.

الان در منطقه یک گام بزرگ و اساسی برداشته شده و آن شروع روند سرنگونی رژیم‌های وابسته و اقتدارطلب است و این پیروزی بزرگی است اما نکته اصلی اینجاست که تازه کارزار اصلی شروع شده است. الان تمام دغدغه نظام سلطه، مدیریت و کنترل انقلاب‌های صورت گرفته است.

پیام مهم من به روشنفکران دینی جهان اسلام، سرلوحه قرار دادن کلام خداوند است که می‌فرماید: «فاذا فرغت فانصب». کارزار اصلی تازه شروع شده. وظیفه سنگین برعهده روشنفکران دینی است. مهمترین نقش آنها شکل‌دهی نظامهای جدید سیاسی و روشنگری میان دیگر نخبگان و عموم مردم است.

شبکه نخبگان دینی در درجه اول درون کشورهای اسلامی و در مرحله بعدی با درنوردیدن مرزهای جغرافیایی و تشکیل شبکه روشنفکران دینی در جهان اسلام باید سازماندهی شود.

الان زمانی است که مردم میتوانند در پرتوی آزادی رایحه خوش اسلام حقیقی، اسلامی که در اجتماع جاری و ساری باشد و متناسب با مقتضیات زمانه باشد و به دغدغه‌های آنان پاسخ دهد را استشمام کنند. نباید راضی به این شوند که فقط تغییراتی در رأس حکومتها انجام شود. جهان اسلام نیازمند تغییراتی زیربنایی است و ایجاد این تغییرات بنیادی میتواند متضمن سعادت دنیوی و اخروی مردم این کشورها باشد.

تأثیر مواضع و رهنمودهای مقام معظم رهبری را در شروع و شکل‌گیری و تداوم این انقلاب‌ها چگونه ارزیابی می‌کنید؟

مقام معظم رهبری در چند صحنه نشان دادند که نه تنها نسبت به سرنوشت ایران اسلامی بلکه نسبت به سرنوشت همه ملتها و کشورهای اسلامی دلسوز هستند و حامی و پشتیبان معنوی و سیاسی ملتهای اسلامی هستند.

در جنگ 33 روزه لبنان تنها رهبری که در حمایت از حزب‌الله و ملت لبنان به میدان آمد، مقام معظم رهبری بودند. همچنین در جنگ 22 روزه غزه هم مقام معظم رهبری با دو بیانیه و اعلام حمایت از مردم غزه، رهبری خودشان را نشان دادند.

در جریان بیداری اسلامی هم می‌بینیم سه کنفرانس در حمایت از این قیام‌ها شامل کنفرانس حمایت از انتفاضه فلسطین، کنفرانس بیداری و کنفرانس مجمع جهانی اهل بیت(ع) در ایران برگزار شد.

مقام معظم رهبری همواره در سخنان و بیانیه‌هایشان هم مخاطرات را عنوان کرده‌اند و هم راهنمایی‌هایشان را ابراز داشته‌اند. چنانکه در بیانیه ایشان برای حج امسال، همین بحث قانون اساسی را مطرح کردند.

همین موضوع باعث شد بسیاری از حجاج کشورهای منطقه به حجاج ایرانی عنوان کنند که نگاه ما به ایران و رهبری ایران است.

پس می‌توان گفت اگر بخواهیم یک رهبر مصلح جهان اسلام را در حال حاضر نام ببریم، رهبری‌ای که هم مواضعش در مقابل آمریکا و رژیم صهیونیستی قاطع است و هم میتواند راه صلاح و آزادیخواهی را به مردم نشان دهد، هیچ رهبری را جز مقام معظم رهبری نمی‌توان نشان داد.

به عبارتی اگر ملتهایی که در حال حاضر در حال انقلاب هستند، نگاهشان به رهبری باشد که جهان معاصر را بشناسد، مواضع غرب و رژیم صهیونیستی را بداند، منافع و مصالح مسلمانان و تهدیدات را بتواند تشخیص بدهد و به سوی آینده هدایت کند، ایشان مقام معظم رهبری است و این نه صرفا عقیده من بلکه عقیده‌ای است که در میان بیشتر روشنفکران جهان اسلام وجود دارد.

ما برای رسیدن به موقعیتی که امروز ایران دارد، هزینه زیادی داده‌ایم. حدود 200 هزار شهید، 300 هزار جانباز و بیش از 40 هزار آزاده هزینه‌هایی است که ملت ایران در راه اسلام داده و همانطور که امام(ره) فرمودند: «راه قدس از کربلا میگذرد» امروز که راه کربلا باز شده، با این شهدایی که ملتهای مسلمان می‌دهند، امید است راه قدس هم به زودی باز شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *