به گزارش مشرق، علامه حسن حسنزاده آملی متولد 1307، روحانی مجتهد، عارف، فیلسوف متأله و مدرس دروس حوزوی است، وی که تاکنون 85 بهار را پشت سر گذاشته است، یکی از اساتید مطرح اخلاق است که در فلسفه، عرفان، فقه، اصول، ادبیات، ریاضیات، علم فیزیک و شیمی و بسیار علوم دیگر نیز تخصص دارد. بازخوانی سخنان اخلاقی این عارف بالله که در سومین همایش طبیب روحانی تجلیل شده است، خالی از لطف نیست.
*عزلت
امام صادق(ع) فرمودند: کسی که عزلت گزیده است در حصن وارد شده و در حفظ و حراست الهی است، پس خوشا به حال کسی که در خلوت و جلوت تنها باشد.
*آثار عزلت
بعضی از آثار آن عبارتند از:
الف- حفظ اعضا از گناه و آلودگی
ب- آرامش قلب
ج- سلامت زندگی
د- شکستن اسلحه شیطان
هـ- دوری از هر گونه بدی
*ضرورت عزلت
هیچ پیامبر و امامی نیست مگر اینکه مدتی از عمرش را عزلت گزیده است، حال چه در ابتدا مأموریت و رسالتش یا در انتهای آن!
شیخ بهائی در کشکول از سفیان ثوری روایت میکند که: از امام صادق(ع) شنیدم که میفرمودند: سلامت در دین بسیار گرانقدر و ارزشمند است، در حدی که راه رسیدن به آن مجهول مانده، پس بدان اگر سلامت در دین در جایی یافت شود، امید است در خُمول و گمنامی پیدا شود و اگر در خمول به دست نیامده امید است در خلوت و عزلت گزیدن به دست آید، گرچه خلوت مثل گمنامی نیست و اگر در آن هم حاصل نشده، امید است در سکوت هم پیدا نشد، در سخنان پیشینیان خیراندیش به دست میآید و در هر حال سعادتمند کسی است که در جان خویش خلوتی بجوید.
در این آیه کریمه تأمل کن: «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَاناً شَرْقِیّاً؛ فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِیّاً »
یاد کن قصه حضرت مریم(س) را در قرآن، آن زمان که آن حضرت از قومش جدا شد و در گوشهای خلوت، به عزلت نشست، اینجا بود که ما هم روح الهیمان را در چهره بشری زیبا و سرو قامت بسویش فرستادیم.
*معنای عزلت
عزلت همان خروج از اختلافات و آمیزش با مردم است و گوشهای به انزوا نشستن و از خلق بریدن و ریشه آن و معنای اصلیاش، کنترل حواس و مانع شدن از تصرف آنها در محسوسات است، البته از طریق خلوت گزیدن، زیرا هر بلا و فتنهای که روح به آن مبتلا میشود از طریق روزنههای همین حواس ظاهر است، پس خلوت و عزلت حواس ظاهری رشتههای وابستگی نفس به دنیا و شیطان و هوی و هوس را قطع میکند.
*روایت حضور
آن روز پرخاطره و پرجاذبه و به یاد ماندنی سخن از آداب سلوک الیالله بود، حضرت استاد با لحنی زیبا و دلنشین که پس از سالها هنوز ترنم ملکوتی آن در گوش جانم طنینانداز است، آن چنان که گویی حضرت استاد الان بر فراز کرسی تدریس است و ما هم در مسجد حضرت معصومه(س) روی به قبله در مقابلشان، فرمودند: در امر سلوک الیالله از نامحرم اجتناب کنید چه زن و چه مرد!!
نخست موعظه پیر می فروش این است/ که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
*بیولایت نامحرم است!!
یکی از روزها که یاران درس، گوش جان به بزم انس حضرت استاد سپرده بودیم، فرمودند:
یکی از سفارشهای مهم در امر سلوک الیالله، پرهیز از نامحرم است، مطلقاً از اغیار پرهیز کنید، از آنها که از نور ولایت بهرهای ندارند احتراز کنید.
بیا از صحبت اغیار بگذر/ بیا از هر چه جز یار بگذر
دل بیبهره از نور ولایت/ بود نامحرم از روی درایت
آنچه از سخن حضرت استاد به دست میآید این است که: منظور از عزلت، کنارهگیری و دوری جستن از همنشینی و مجالست با انسانهای زشت کردار و زشت گفتار و بیولایت است، یعنی پوستین عزلت را باید در برابر خطرات گزنده آلودگی، بر تن کرد و گرنه اسلام به همنشینی با صالحان و اولیاء تأکید دارد که:
خلوت از اغیار بایدنی ز یار/ پوستین و بر هر دی آمدنی بهار
دیگر اینکه:
عزلت بر لب دوختن و سخن شنیدن و دانش اندوختن است که:
مدتی میبایدش لب دوختن/ وز سخندانان سخن آموختن
منظورحضرت استاد به گزینی انسانها و انتخاب معاشرانینست که انسان را فرشته خو نگاه دارد واورا از صراط مستقیم که راه خدا وپیامبرو اولیا ئ و اوصییا الهی است باز نداردکه خود ایشان در مسجد سبزه میدان آمل که این سالها بنام ایشان متبرک شده است می فر مو دند:همنشین مردم بیچاره هم بیچاره است****چشم بیمار است و بینی بار عینک می کشد و یا در الهی نامه خود مزین فر موده اندکه”الهی حسن را گرگ بدرد و اسیر جاهل نسازد ” وگر نه اسلام بارهبانیت و گوشه نشنی صرف مخالف است تاکید استاد است که همنشین تو از تو به باید ***تا ترا عقل و دین بیاموزد حضرت استاد خواسته اند که انسان به اصل خود بر گرددو عمر خویش را به حطام دنیا نفروشد و اهل تدبّرو تفکر باشد که یک ساعت فکر کر دن معادل 70 سال عبادت که به قول سعدی “خور وخواب و خشم و شهوت ****شغب است و جهل و ظلمت و به عبارتی حیوان خبر ندارد زجهان آدمیت”و درست است که درک خویشتن و تفکر و تعقل آسودگی خیال می خواهد و اینکه نفس به چیزی غیر خود مشغول نشود و پنحره حواس و تدبر روح اش بسته نشود که در ادبیات ما هست :دلا خو کن به تنهایی+++که از تنها بلا خیزد