شور و شوق این جمعیت، دم و بازدمشان، اشک و لبخندشان، مهمتر از همه، حضور آنها در آن لحظهها، خود اتفاقی اصیل و منحصربهفرد بوده است. این دم زدنها، هاله داشته است. پشت هر کدام از این نفسها، آدمی بوده با تاریخی و تجربهای.
روحانی جوان با عمامه و ریش سیاه و سیمایی جذاب که جمعیتی پرشور چشم و گوش خود را به خطابهٔ انقلابی او و حرکات انگشتان و زیر و بم صدایش سپردهاند. او در مرکز توجه قرار دارد، اما این فقط چشم و گوش این جمعیت مشتاق نیست که جزئیات این اتفاق را ثبت میکند، بلکه دهها دستگاه ضبط صوت نیز بر سر دستان این جمعیت، واسطهای مکانیکی است که صدای این خطیب را، و هرچه صدای دیگر را ضبط میکند: صداهای تکبیر، صلوات، جیغ بلندگو، خشخش آستینها، و نفسهای این جمعیت بیقرار.
والتر بنیامین، منتقد فرهنگی، از «هاله» (aura) آثار هنری سخن گفته است. بنیامین میگوید این هاله که تنها به دور آثار هنری اصل، مثل نقاشیهایی که پیکاسو یا ونگوگ کشیدند، وجود دارد، همان حس خاصی است که از حضور آن اثر در زمان و مکان ناشی میشود، یعنی وجود منحصربهفرد آن در جایی که خلق شده است.
تکثیر مکانیکی، به عقیدهٔ بنیامین، کشندهٔ این هاله بود. نسخههای تکثیرشده از روی این آثار هنری، دیگر هیچ یک هاله نداشت، هرچهقدر هم که کیفیتش خوب باشد. این هاله به دور اثر هنری، ردی است از همهٔ آن تاریخ و تجربه و زمینهٔ اثر، و سایهٔ خالق اثر بر آن.
این ضبط صوتهای توی عکس، هر کدام یک نوار کاست اصل در خود جا داده است. این کاستها، هاله داشتند، اصل بودند، صاحبانشان قطعا آن را به عنوان نسخهٔ منحصربهفردی از این سخنرانی نزد خود نگه داشتهاند، و شبها و روزها گوش دادهاند؛ یادگاری که با هر بار گوش دادن، اصالت آن لحظهها را زنده میکرده است.
شور و شوق این جمعیت، دم و بازدمشان، اشک و لبخندشان، مهمتر از همه، حضور آنها در آن لحظهها، خود اتفاقی اصیل و منحصربهفرد بوده است. این دم زدنها، هاله داشته است. پشت هر کدام از این نفسها، آدمی بوده با تاریخی و تجربهای.
انقلابها، خوب یا بد، کامور یا ناکام، اینطور به بار مینشیند: با حضور اصیل آدمها. با اتفاقاتی که هاله دارد، مکانیکی نیست، انسانی است، در لحظه حضور دارد. انقلابها با اتفاقات هالهدار رقم میخورند. با لایک نمیشود انقلاب کرد. لایکها تکثیر مکانیکی و غایب یک حس زودگذر هستند که هیچ هالهای به دور خود ندارند. لایک اول با لایک پنجاهم با لایک هزارم هیچ فرقی ندارند. لایک از انگشت آدمیزاد جدا میشود و توی شلوغی فیسبوک گم میشود.
انقلابهای فیسبوکی همانقدر که زود محبوب میشوند، زود از سکه میافتند و متلاشی میشوند. اما باید مراقب بود که این سرنوشت انقلابهای اصیل هم می تواند باشد: پویایی هر انقلاب تا وقتی ادامه دارد که انرژی خود را از اتفاقات اصیل و حضور هالهمند انسانها تأمین کند. مکانیکی شدن، می تواند مرگ هر جنبش و انقلاب باشد.
بنیامین اعتقاد داره وسایل ارتباط جمعی جدید به علت قدرت تکثیری که دارند ویژگی های هاله بودن رو از بین بردند. یکی از ویژگی های هاله بودن تک بودن اون هاست. یعنی مثلا تنها یک نقاشی شام آخر وجود داره که داوینچی کشیده. ولی همون نقاشی مونالیزا وقتی تکثیر می شه هاله بودن خودش رو از دست می ده. وسایل ارتباط جمعی مثل رادیو هاله بودن اثر هنری رو از بین بردند و اون رو از تکی بودن به در آوردند که این به دموکراتیک شدن هنر از نظر بنیامین کمک کرده و هنر از دست عده ای خاص در اومده.
توصیه می کنم برای مطالعه بیشتر کتاب نظریه های ارتباطات دکتر مهدی زاده رو مطالعه کنید.
البته در این مورد که رادیو و منبر یکی از وسایل اصلی ارتباطی در زمان انقلاب محسوب می شده و نقش کلیدی داشته شکی نیست. توضیحات این موضوع هم فکر کنم در کتاب ایران در چهار کهکشان ارتباطی محسنیان راد به صورت مبسوط اومده
ممنون از زحمتتون