حسین توکلی دلارستاقی
مفاخر ناشناخته آملی!!
عکس سمت راست محمدعلی توللی 15 ساله، عکس سمت چپ حسین توکلی دلارستاقی 9 ساله ، تاریخ عکس 1335 توللی هم اکنون 72 و حسین توکلی دلارستاقی 63 سال سن دارند. حسین توکلی فرزند شادروان ابوالقاسم توکلی دلارستاقی از تجار بزرگ آمل بوده است حسین توکلی پس از کسب دیپلم طبیعی از دبیرستان پهلوی سابق آمل راهی کشور آلمان و در شهر آخن آلمان مسکن گزیده و توانسته در این شهر به دانشگاه راه یابد و در رشته شیمی ادامه تحصیل نماید و همواره در ردیف دانشجویان ممتاز بوده، با کسب مدرک مهندسی شیمی متاهل شده و دارای دو فرزند دختر و پسر است که هر دو دارای تحصیلات عالیه دانشگاهی در آلمان هستند. توکلی از آنجائی که علاقمند به مطالعه و نویسندگی به ویژه زبان آلمانی بوده توانسته با سالها تلاش مضاعف و تحقیق و پژوهش لغت نامه فرهنگ آلمانی به فارسی و فارسی به آلمانی را در دو جلد گردآوری هر جلد دارای 600 صفحه با هزینه شخصی در آلمان چاپ نمایند. لغت نامه توکلی مورد استقبال ایرانیان و آلمانی زبانها و غیره در داخل و خارج کشور واقع شود. توکلی پس از پایان چاپ دو جلد لغت نامه برای تکمیل کاری که انجام داده بیکار ننشسته دو جلد کتاب گرامر آلمانی به فارسی و فارسی به آلمانی را به رشته تحریر درآورده و با تأسیس آموزشکده خصوصی در شهر آخن آلمان علاقمندان به این دو زبان آلمانی و فارسی را متوجه اهمیت این اقدام بزرگ خدمات شایان توجه، پژوهشگران مشتاق خود نماید، توکلی بقرار اطلاع دستور زبان فارسی را به رشته تحریر درآوده، بدون شهوت مقام استادی، بتدریس زبان آلمانی و فارسی پرداخته و همچنان کلاسهای درس وی فعال، بدون وقفه خاشع و خاضع در پذیرش دانش آموزان فراوانی اعم از پیر و جوان است.
از آنجائی که دو جلد کتاب فرهنگ لغت آلمانی بفارسی و فارسی به آلمانی او در آلمان و دیگر کشورهای اروپائی و حتی ایران خریداران بسیاری را کسب کرده بود با توجه به اینکه ناشر کتاب خودش بوده و در آلمان چاپ شده بود و از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران کسب اجازه ننمود، و بدون شماره شابک نویسی و چاپ آن برای ناشر محفوظ را نداشته متاسفانه دو تن از ناشرین ایرانی بدون کسب اجازه از توکلی عیناً با همان قطع وزیری و شکل و شمایل با شیطنت جهت کسب سود نامشروع و استفاده از غیبت صاحب لغت نامه اقدام به چاپ لغت نامه توکلی به تیراژ بالا در ایران و قیمت ارزانتر نموده، در دسترس مشتاقان فراگیری زبان آلمانی به فارسی قرار داده اند، حسین توکلی که کتابش در ایران مورد سوء استفاده ناشرین ایرانی و در حقیقت مورد سوئ استفاده قرار گرفت به ایران آمده با کمک برادرش محمد توکلی دلارستاقی و با مساعدت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ناشر لغت نامه شناسائی موضوع با طرح شکایت از طریق قوه قضائیه و وزارت ارشاد این دو نهاد مدافع حقوق ناشران و پیگیری کتابها صحافی شده و در حال چاپ با تنظیم صورتمجلس توقیف ناشر متخلف دستگیر و توکلی با موافقت وزارت ارشاد برای چاپ مجدد لغت نامه و گرفتن شماره شابک و حق چاپ برای ناشر که خود نویسنده بوده را دریافت. ناشران ایرانی خلاف کار نادم و پشیمان براحتی توسط حسین توکلی کریمانه بخشیده شد. یادآور می شود اگر این سرقت آثار ذیقیمت در آلمان و کشورهای اروپائی اتفاق افتاده بود برخلاف گذشت شاکی خاطی مورد بازخواست دولت و با پرداخت خساراتی نقره داغ می شد و اما… در ایران…
توللی هم 15 سال بیشتر نداشت به کتابفروشی روی آورد دیری نپائید توللی از شاگردی در کتابفروشی اخوان به علت علاقمندی به کتاب و کتابخوانی و تلاش شبانه روزی و رونق بازار اولین کتابفروشی شهر آمل شریک و اولین کتابفروشی آمل به نام کتابفروشی اخوان- توللی در بازار چهار سوق آمل گردید، از آنجائی که شادروان سیداسداله اخوان، انسانی خوشنام و مورد اعتماد بازار و فامیل، و اهل قلم و مطبوعات بوده نمایندگی و خبرنگاری روزنامه اطلاعات را بعهده داشته، و بعدها نمایندگی آنرا به شادروان یوسف پیرزاد فامیل خود واگذار و بعدها با چند روزنامه و مجله همکاری تنگاتنگ داشته توللی در کنار شادروان اخوان رشد و نمو کرده و تشویق این آموزگار خوش نیت یعنی سید اسداله اخوان موجب شد توللی در 18 سالگی خبرنگار چندین روزنامه محلی و سراسری ایران را بعهده گرفته و در سال 1390 در روز تجلیل از پیشکسوتان عرصه خبر که در اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی آمل با حضور مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی مقامات بلندپایه استان مازندران و مسئولین شهری برگزار گردید تندیس افتخار را از عالی ترین مقام کسب نمود. توللی قبل از سال 1350 بعلت علاقه وافر به صنعت چاپ به چاپخانه روی آورد و با خریداری و انتقال چاپ دانش به وی مدیر و صاحب امتیاز اولین چاپخانه شهر به نام چاپ دانش شد، و در مهرماه 1392 از طریق اتحادیه صنعت چاپخانه داران مازندران به عنوان تنها پیشکسوت چاپ در مازندران در همایش بزرگ تجلیل از پیشکسوتان صنعت چاپ در سالن همایش های بین المللی صدا و سیما در تهران معرفی و شرکت نموده .
مهندس حسین توکلی به جهت خدمات شایان توجه اش در تهیه و تدوین و تنظیم و چاپ لغت نامه کامل آلمانی به فارسی و فارسی آلمانی و دستور زبان آلمانی زحمت فراوانی را متحمل شد و موجب افتخار ایران، خصوصاً زادگاهش آمل گردید، می توان از وی به عنوان یکی ازمفاخر ناشناخته و بی ادعای آمل نامبرد زیرا توکلی به مصداق
سالها باید تا یک سنگ ریزه زآفتاب
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
بمناسبت سالها تحقیق و تدوین چنین لغت نامه ماندگاری در وی صدق می کند و از آن جمله دانش پژوهی می باشد
هر که را دانش است خواسته نیست
و آن که را خواسته است دانش کم
در آلمان شهر آخن زندگی می کند.
محمدعلی توللی
شیخ رجبعلی خیاط
یکی از شاگردان شیخ میگوید: مرحوم سهیلی میگفت: مغازه من در چهار راه عباسی بود روزی در دیدم که شیخ نفس زنان به مغازه من آمد و ضمن دادن مبلغی پول گفت:فوراً این پول را برسان به سید بهشتی. او امام جماعت مسجد حاج امجد در خیابان آریانا بود. من به هر نحو شده فوراً خود را به منزل ایشان رساندم و پول را به ایشان دادم.بعدها از ایشان پرسیدم که جریان آن روز چه بود؟ پاسخ داد: آن روز مهمان برایم آمده بود و هیچ چیزی در منزل نداشتم، رفتم در اتاق دیگر و به حضرت ولی عصر- عجل الله تعالی فرجه – متوسل شدم، که این حواله به من رسید!
جناب شیخ هم گفت: حضرت ولی عصر – صلوات الله علیه- به من فرمودند: زود به سید بهشتی پول برسانید.
مقام حضرت عبدالعظیم الحسنی
یکی از یاران شیخ میگوید: با شیخ به زیارت سید الکریم علیه السلام رفتیم، (جناب شیخ) از ایشان ( یعنی از حضرت عبدالعظیم ) پرسیدند که:از کجا به این مقام رسیدید؟ حضرت عبدالعظیم علیه السلام فرمود: از طریق احسان به خلق، من قرآن مینوشتم و با زحمت میفروختم و پول آن را احسان میکردم!
یاری نابینا و نورانیت دل
یکی از شاگردان شیخ نقل کرد که: یک روز با تاکسی در «سلسبیل» میرفتم، نابینایی را دیدم که در انتظار کمک کسی کنار خیابان ایستاده است، بلافاصله پیاده شدم و به او گفتم: کجا میخواهی بروی؟گفت: میخواهم بروم آن طرف خیابان.گفتم: از آن طرف کجا میخواهی بروی؟گفت: دیگر مزاحم نمیشوم. گفت: میروم خیابن هاشمی، سوارش کردم او را به مقصد رساندم.فردا صبح خدمت شیخ رسیدم، بدون مقدمه گفت: آن کوری که سوارش کردی و به منزل رساندی جریانش چه بود؟داستان را گفتم، گفت:از دیروز که این عمل را انجام دادی خداوند متعال نوری در تو خلق کرده که در برزخ هنوز هست.
اطعام چهل نفر و شفای بیمار
یکی از دوستان شیخ میگوید: فرزندم تصادف کرده و در بیمارستان بستری بود، نزد جناب شیخ رفتم و عرض کردم: چه کنم؟ فرمود ناراحت نباش، گوسفندی بخر و چهل نفر از کارگرهای میدان را جمع کن و برایشان آبگوشت درست کن و یک روضه خوان هم دعوت کن تا دعا کند. وقتی آن چهل نفر «آمین» گفتند، بچه تو خوب میشود و روز بعد به خانه میآید.
اهمیت ندادن به اطعام، علت مرگ فرزند
شخصی به رغم درمانهای مختلف در داخل و خارج، بچهدار نمیشد تا اینکه یکی از یاران شیخ او را به خدمت ایشان آورد و جریان را گفت، شیخ فرمود:خداوند به آنان دو پسر میدهد و هر پسری که داد یک گاو بکشند و بدهند به مردم. پرسید: برای چه؟ایشان پاسخ دادند: من از امام رضا ع خواستم و ایشان هم قبول کردند .پسر اول به دنیا آمد، پدر، به فرموده شیخ، گاو کشت و اطعام کرد، ولی پس از تولد پسر دوم عدهای از اقوام پدر گفتند مگر شیخ رجبعلی خیاط امام زاده است؟ و مانع از کشتن گاو و اطعام شدند، و هنگامی که معرف او به شیخ، تأکید میکند که این کار را انجام بده، میگوید: این کارها خرافات است. پس از چندی فرزند دوم از دنیا رفت.
برکت سیر کردن یک حیوان گرسنه!
یکی از دوستان شیخ نقل میکند که: روزی به این جانب فرمود:
شخصی از یکی از کوچههای قدیمی تهران عبور میکرد، ناگاه چشمش به داخل جوی به سگی افتاد که چند بچه داشت، بچهها به پستان مادر حمله میبرند ولی مادر از فرط گرسنگی قادر به شیر دادن نبود و از این وضع رنج میبرد، او بلافاصله به دکان کبابی در همان کوچه رفت و چند سیخ کباب گرفت، و پیش آن سگ ریخت…، در سحر همان شب خداوند متعال به آن شخص عنایتی کرد که گفتنی نیست. احسان به خلق باید بر اساس خدا خواهی باشد؛ هزینه فرزندت را چگونه میپردازی و قربان صدقهاش هم میروی؟ آیا کودک کاری برای پدر و مادر می تواند انجام دهد؟ حال چرا با خداوند متعال این گونه معامله نمیکنی؟! چرا به اندازه فرزند خود به او عشق نمیورزی؟ و اگر گاهی هم به کسی احسان میکنی برای پاداش آن کیسه مي دوزي؟
از شهید استاد دکتر علی شریعتی
توانا ترین مترجم کسی است که سکوت دیگران را ترجمه کند، شاید سکوتی تلخ گویای دوست داشتنی شیرین باشد.
در زندگی چنان باش که آنان که خدا را نمی شناسند، تو را که می شناسند خدا را بشناسند.
حوادث انسانهای بزرگ را متعالی و انسانهای کوچک را متلاشی می کند.
خدایا به من کمک کن تا هروقت خواستم درباره راه رفتن کسی قضاوت کنم کمی با کفشهای او راه بروم.
چه بسیارند کسانی که همیشه حرف می زنند، بی آنکه چیزی بگویند و چه کم هستند کسانی که حرف نمی زنند اما بسیار می گویند.
آنان که گستاخی آن را ندارند که شهادت را انتخاب کنند، مرگ آنان را انتخاب خواهد کرد.
فقر شب را بی غذا سر کردن نیست، بلكه روز را بی اندیشه سرکردن است.
در نهان به آنانی دل می بندیم که دوستمان ندارند و در آشکارا از آنانی که دوستمان دارند غافلیم، شاید این است دلیل تنهایی ما.
مهم نیست قفلها دست کیست. مهم این است که کلیدها دست خداست.
پاسخي به رحمان افشاري ستاينده ي پروفسور دانشگاه بامبرگrafshari.javanblog.ir/391560-راهنماي+………..++سنجش+خرد+ناب.htmlذخیره شدهفرشید. دو شبه فرهنگ. ( فرهنگ فرامرز بهزاد و فرهنگ كوچولوي آلماني فارسي اخوان ناقد). پوپرجان ! خشونت را می توان به بند کشید! البته درناکجاآباد نقد از رحمان افشاري …
محسن امیرخانی. 19- حمید امیری. 20- علی اکبر اجاقلو. 21- اکبر اوصالی.کتابی برای فهم فلسفه کانت : asre-nou.netasre-nou.net/php/view_print_version.php?objnr=514ذخیره شده”راهنمای مطالعه سنجش خرد ناب” عنوان کتابی است به قلم رالف لودويگ، نويسنده آلمانی که به منظور فهم فلسفه کانت نوشته شده و اينک با ترجمه رحمان افشاری به فارسی …
اين دعا در بين دعاها از جايگاه بلندى برخوردار است و از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله روايت شده و دعايى است كه جبرئيل براى آن حضرت هنگامى كه در مقام ابراهيم مشغول نماز بودند آورد و كفعمى در«بلد الامين»و«مصباح»اين دعا را ذكر نموده و در حاشيه آن به فضيلت آن اشاره كرده،از جمله اينكه هر كه اين دعا را در«ايام البيض»[روزهاى سيزدهم و چهارهم و پانزدهم]ماه رمضان بخواند گناهش آمرزيده مىشود،هرچند به عدد دانههاى باران و برگهاى درختان و ريگهاى بيابان باشد.و خواندن آن براى شفاى بيمار و اداى دين و بىنيازى و توانگرى و رفع غم و اندوه سودمند است.و دعا اين است:
بِسْمِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خدا كه رحمتش بسيار و مهربانىاش هميشگى است
سُبْحَانَكَ يَا اللَّهُ تَعَالَيْتَ يَا رَحْمَانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا رَحِيمُ تَعَالَيْتَ يَا كَرِيمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا مَلِكُ تَعَالَيْتَ يَا مَالِكُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا قُدُّوسُ تَعَالَيْتَ يَا سَلامُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا مُؤْمِنُ تَعَالَيْتَ يَا مُهَيْمِنُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا عَزِيزُ تَعَالَيْتَ يَا جَبَّارُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا مُتَكَبِّرُ تَعَالَيْتَ يَا مُتَجَبِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ،
منزّهى تو اى خدا،بلندمرتبه هستى اى بخشنده،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى مهربان،بلندمرتبه هستى اى كريم،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى فرمانروا،بلندمرتبه هستى اى مالك،ما را از آتش پناه ده اى منزّهى تو اى ايمنبخش، بلندمرتبه هستى اى چيره بر هستى،مار از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى عزّتمند،بلندمرتبه هستى اى جبّار،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى بزرگمنش،بلندمرتبه هستى اى بزرگمنش،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،پناهدهنده،منزّهى تو اى برى از هر عيب،بلندمرتبه هستى اى سلام،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،
سُبْحَانَكَ يَا خَالِقُ تَعَالَيْتَ يَا بَارِئُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا مُصَوِّرُ تَعَالَيْتَ يَا مُقَدِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا هَادِي تَعَالَيْتَ يَا بَاقِي أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا وَهَّابُ تَعَالَيْتَ يَا تَوَّابُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا فَتَّاحُ تَعَالَيْتَ يَا مُرْتَاحُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا سَيِّدِي تَعَالَيْتَ يَا مَوْلايَ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا قَرِيبُ تَعَالَيْتَ يَا رَقِيبُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا مُبْدِئُ تَعَالَيْتَ يَا مُعِيدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا حَمِيدُ تَعَالَيْتَ يَا مَجِيدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا قَدِيمُ ،
منزّهى تو اى آفريننده،بلندمرتبه هستى اى آفرينشگر،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى صورت آفرين،بلندمرتبه هستى اى تقدير كننده، ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى راهنما،بلندمرتبه هستى اى ماندگار،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده منزّهى تو اى بخشايشگر،بلندمرتبه هستى اى بسيار توبهپذير،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى گشايشگر، بنلدمرتبه،هستى اى خستگىناپذير،ما را از آتش پناه اى پناهدهنده،منزّهى تو اى سرورم،بلندمرتبه هستى اى مولايم، ما از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى نزديك،بلندمرتبه هستى اى نگاهبان،ما را از آتش پناه ده اى پناه هنده، منزّهى تو اى پديد آورنده،بلندمرتبه هستى اى بازگرداننده،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى ستوده،بلندمرتبه اى داراى عظمت،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى ديرينه،
تَعَالَيْتَ يَا عَظِيمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا غَفُورُ تَعَالَيْتَ يَا شَكُورُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا شَاهِدُ تَعَالَيْتَ يَا شَهِيدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا حَنَّانُ تَعَالَيْتَ يَا مَنَّانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا بَاعِثُ تَعَالَيْتَ يَا وَارِثُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا مُحْيِي تَعَالَيْتَ يَا مُمِيتُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا شَفِيقُ تَعَالَيْتَ يَا رَفِيقُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا أَنِيسُ تَعَالَيْتَ يَا مُونِسُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا جَلِيلُ تَعَالَيْتَ يَا جَمِيلُ ،
بلند مرتبه هستى اى بزرگ،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى آمرزگار،بلندمرتبه هستى اى ستايشپذير،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى گواه، بلندمرتبه هستى اى حاضر،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى مهربان،بلندمرتبه هستى اى منتّگذار،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى برانگيزنده،بلندمرتبه هستى اى ميراثبر،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده منزّهى تو اى زندگىبخش،بلندمرتبه هستى اى ميراننده،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى مهربان،بلندمرتبه هستى اى همراه،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده منزّهى تو اى همدم،بلندمرتبه هستى اى مونس ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى بزرگ منزلت،بلندمرتبه هستى اى زيبا،
أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا خَبِيرُ تَعَالَيْتَ يَا بَصِيرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا حَفِيُّ تَعَالَيْتَ يَا مَلِيُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا مَعْبُودُ تَعَالَيْتَ يَا مَوْجُودُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا غَفَّارُ تَعَالَيْتَ يَا قَهَّارُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا مَذْكُورُ تَعَالَيْتَ يَا مَشْكُورُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا جَوَادُ تَعَالَيْتَ يَا مَعَاذُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا جَمَالُ تَعَالَيْتَ يَا جَلالُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا سَابِقُ تَعَالَيْتَ يَا رَازِقُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا صَادِقُ تَعَالَيْتَ يَا فَالِقُ،
ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى آگاه،بلندمرتبه،هستى اى بينا،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى عطابخش،بلندمرتبه هستى اى امان ده، ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى معبود،بلندمرتبه هستى اى موجود،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده منزّهى تو اى بسيار آمرزنده،بلندمرتبه هستى اى ستوده،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى ياد شده،بلندمرتبه هستى اى سپاس شده،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى بخشنده،بلندمرتبه هستى اى پناهگاه،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى زيبا،بلندمرتبه هستى اى باشكوه،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى پيش از همه،بلندمرتبه هستى اى روزىدهنده،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى راستگو،بلندمرتبه هستى اى شكافنده،
أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا سَمِيعُ تَعَالَيْتَ يَا سَرِيعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا رَفِيعُ تَعَالَيْتَ يَا بَدِيعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا فَعَّالُ تَعَالَيْتَ يَا مُتَعَالُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا قَاضِي تَعَالَيْتَ يَا رَاضِي أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا قَاهِرُ تَعَالَيْتَ يَا طَاهِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا عَالِمُ تَعَالَيْتَ يَا حَاكِمُ،
ما را از اى پناهدهنده،منزّهى تو اى شنوا،بلندمرتبه هستى اى سريع،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى بلندپايه،بلندمرتبه هستى اى نوآفرين،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى همواره در كار،بلندمرتبه هستى اى والاتر، ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى قضاوت كننده،بلندمرتبه هستى اى خشنود،مار از آتش پناه ده اى پناهدهنده، منزّهى تو اى چيره،بلندمرتبه هستى اى پاك،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده منزّهى تو اى دانا،بلندمرتبه هستى اى حكمران،
أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا دَائِمُ تَعَالَيْتَ يَا قَائِمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا عَاصِمُ تَعَالَيْتَ يَا قَاسِمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا غَنِيُّ تَعَالَيْتَ يَا مُغْنِي أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا وَفِيُّ تَعَالَيْتَ يَا قَوِيُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا كَافِي تَعَالَيْتَ يَا شَافِي أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ ، سُبْحَانَكَ يَا مُقَدِّمُ تَعَالَيْتَ يَا مُؤَخِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا أَوَّلُ تَعَالَيْتَ يَا آخِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ،
ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى پاينده،بلندمرتبه هستى اى پايدار،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى نگهدارنده،بلندمرتبه هستى اى پخش كننده،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى بىنياز، بلندمرتبه هستى اى بىنياز كننده،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى باوفا،بلندمرتبه هستى اى توانا،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى كفايت كننده،بلندمرتبه هستى اى شفابخش،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى پيشانداز،بلندمرتبه هستى اى پسانداز،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى آغاز،بلندمرتبه هستى اى انجام ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،
سُبْحَانَكَ يَا ظَاهِرُ تَعَالَيْتَ يَا بَاطِنُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا رَجَاءُ تَعَالَيْتَ يَا مُرْتَجَى أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا ذَا الْمَنِّ تَعَالَيْتَ يَا ذَا الطَّوْلِ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا حَيُّ تَعَالَيْتَ يَا قَيُّومُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا وَاحِدُ تَعَالَيْتَ يَا أَحَدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا سَيِّدُ تَعَالَيْتَ يَا صَمَدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا قَدِيرُ تَعَالَيْتَ يَا كَبِيرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا وَالِي تَعَالَيْتَ يَا مُتَعَالِي [عَالِي]
منزّهى تو اى آشكار،بلندمرتبه هستى اى نهان،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى اميد،بلندمرتبه هستى اى اميدبخش،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى عطابخش،بلندمرتبه هستى اى هماره بخشايشگر، ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى زنده،بلندمرتبه هستى اى به خود پاينده،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى يگانه،بلندمرتبه هستى اى يكتا،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى سرور،بلندمرتبه هستى اى مقصود همه ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى توانا،بلندمرتبه هستى اى بزرگ،ما از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى ولايت مدار،بلندمرتبه هستى اى بلند پايه
أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا عَلِيُّ تَعَالَيْتَ يَا أَعْلَى أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا وَلِيُّ تَعَالَيْتَ يَا مَوْلَى أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا ذَارِئُ تَعَالَيْتَ يَا بَارِئُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا خَافِضُ تَعَالَيْتَ يَا رَافِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا مُقْسِطُ تَعَالَيْتَ يَا جَامِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا مُعِزُّ تَعَالَيْتَ يَا مُذِلُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا حَافِظُ تَعَالَيْتَ يَا حَفِيظُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا قَادِرُ تَعَالَيْتَ يَا مُقْتَدِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا عَلِيمُ تَعَالَيْتَ يَا حَلِيمُ،
ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى والا،بلندمرتبه هستى اى والاتر، ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى سرپرست،بلندمرتبه هستى اى مولا،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده، منزّهى تو اى پديدآور،بلندمرتبه هستى اى آفرينشگر،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى فرودآور، بلندمرتبه هستى اى فرازبر،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى دادگر،بلندمرتبه هستى اى گردآور،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى عزّتبخش،بلندمرتبه هستى اى خوارساز،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى نگاهبان،بلندمرتبه هستى اين نگاهبان،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى توانا،بلندمرتبه هستى اى توانمند ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى دانا،بلندمرتبه هستى اى بردبار،
أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا حَكَمُ تَعَالَيْتَ يَا حَكِيمُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا مُعْطِي تَعَالَيْتَ يَا مَانِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا ضَارُّ تَعَالَيْتَ يَا نَافِعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا مُجِيبُ تَعَالَيْتَ يَا حَسِيبُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا عَادِلُ تَعَالَيْتَ يَا فَاصِلُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا لَطِيفُ تَعَالَيْتَ يَا شَرِيفُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا رَبُّ تَعَالَيْتَ يَا حَقُّ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا مَاجِدُ تَعَالَيْتَ يَا وَاحِدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا عَفُوُّ تَعَالَيْتَ يَا مُنْتَقِمُ ،
ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى داور،بلندمرتبه هستى اى فرزانه،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى عطابخش،بلندمرتبه هستى اى بازدار، ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى زيانرسان،بلندمرتبه هستى اى سودبخش،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى اجابت كننده،بلندمرتبه هستى اى حسابرس،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى دادگر،بلندمرتبه هستى اى جدايىانداز،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى مهربان،بلندمرتبه هستى اى شريف،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى پروردگار،بلندمرتبه هستى اى حقيقت پايدار،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى پرشكوه،بلندمرتبه هستى اى گانه،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى درگذرنده، بلندمرتبه هستى اى انقتام گيرنده،
أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا وَاسِعُ تَعَالَيْتَ يَا مُوَسِّعُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا رَءُوفُ تَعَالَيْتَ يَا عَطُوفُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا فَرْدُ تَعَالَيْتَ يَا وِتْرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا مُقِيتُ تَعَالَيْتَ يَا مُحِيطُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا وَكِيلُ تَعَالَيْتَ يَا عَدْلُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا مُبِينُ تَعَالَيْتَ يَا مَتِينُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا بَرُّ تَعَالَيْتَ يَا وَدُودُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا رَشِيدُ تَعَالَيْتَ يَا مُرْشِدُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا نُورُ تَعَالَيْتَ يَا مُنَوِّرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا نَصِيرُ،
ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى بسيار عطابخش،بلندمرتبه هستى اى عطاگستر،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى پرمهر،بلندمرتبه هستى اى نوازشگر،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده منزّهى تو اى يگانه،بلندمرتبه هستى اى بىهمتا،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى روزىبخش،بلندمرتبه هستى اى فراگير،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى وكيل،بلندمرتبه هستى اى عدالت محض،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده منزّهى تو اى آشكار،بلندمرتبه هستى اى استوار،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى نيكو،بلندمرتبه هستى اى مهروز،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزهى تو اى راهما،بلندمرتبه هستى اى راهبر،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى روشنايى،بلندمرتبه هستى اى روشنىبخش،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى يارى رسان،
تَعَالَيْتَ يَا نَاصِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا صَبُورُ تَعَالَيْتَ يَا صَابِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا مُحْصِي تَعَالَيْتَ يَا مُنْشِئُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا سُبْحَانُ تَعَالَيْتَ يَا دَيَّانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا مُغِيثُ تَعَالَيْتَ يَا غِيَاثُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا فَاطِرُ تَعَالَيْتَ يَا حَاضِرُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ سُبْحَانَكَ يَا ذَا الْعِزِّ وَ الْجَمَالِ تَبَارَكْتَ يَا ذَا الْجَبَرُوتِ وَ الْجَلالِ سُبْحَانَكَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ
بلندمرتبه هستى اى ياور،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى بردبار،بلندمرتبه هستى اى شكيبا،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى شمارشگر،بلندمرتبه هستى اى آفرينشگر،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى پاك و منزّه،بلندمرتبه هستى اى جزادهنده،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى فريادرس،بلندمرتبه هستى اى پناه، ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده،منزّهى تو اى آفريننده،بلندمرتبه هستى اى حاضر،ما را از آتش پناه ده اى پناهدهنده، منزّهى تو اى صاحب شكوه و زيبايى،بلندمرتبه هستى اى داراى جبروت و جلال،منزّهى تو،معبودى جز جز تو نيست منزّهى تو،همانا من از ستمكاران بودم،پس دعايش را اجابت كرديم و او را از اندوه رهانيديم و اينچنين اهل اهل ايمان را رهايى بخشيم،و درود خدا بر آقاى ما محمّد و خاندان او همه و سپاس خدا را پروردگار جهانيان و خدا ما را بس است و چه نيكو وكيلى است،و جنبش و نيرويى نيست،جز به عنايت خداى والاى بزرگ.
تو رگ خشک درختها، درد پاییز می گیره، بارون نم نمک آروم، روی جالیز می گیره، دیگه سبزی نمی مونه، همه جا برگهای زرده، دیگه برگها نمی رقصند، رقص پاییز پر درده، گرمی دستهای من کم شده، دستاتو بده، دستای سرد منو گرم بکن، باد پاییز سرده، آفتاب تنبل پاییز، ديگه قلبش سرده، بازی ابرا و خورشید، منو آروم کرده…
تو رگ خشک درختها، درد پاییز می گیره، بارون نم نمک آروم، روی جالیز می گیره، دیگه سبزی نمی مونه، همه جا برگهای زرده، دیگه برگها نمی رقصند، رقص پاییز پر درده، گرمی دستهای من کم شده، دستاتو بده، دستای سرد منو گرم بکن، باد پاییز سرده، آفتاب تنبل پاییز، دیگه قلبش سرده، بازی ابرا و خورشید، منو آروم کرده…
خوشتر از فکر مي و جام چه خواهد بودن غم دل چند توان خورد که ايام نماند مرغ کم حوصله را گو غم خود خور که بر او باده خور غم مخور و پند مقلد منيوش دست رنج تو همان به که شود صرف به کام پير ميخانه همي خواند معمايي دوش تا ببينم که سرانجام چه خواهد بودن گو نه دل باش و نه ايام چه خواهد بودن رحم آن کس که نهد دام چه خواهد بودن اعتبار سخن عام چه خواهد بودن داني آخر که به ناکام چه خواهد بودن از خط جام که فرجام چه خواهد بودن
بردم از ره دل حافظ به دف و چنگ و غزل تا جزاي من بدنام چه خواهد بودن
تعبیر: به خوشی ها و شادی های زندگی فکر کن. صبر و حوصله داشته باش. به آنچه داری قانع باش و خوش باش. به حرف های بیهوده ی مردم گوش فرا نده و زندگی خود را ملعبه ی آرزوهای دست نیافتنی نکن.
هر مصنوعی صانعش را نشان میدهد. به هر چیزی نگاه کنی، سازندهی آن را یاد میکنی. قالی را میبینی، میگویی عجب قالیبافی داشته. ساختمان را میبینی، میگویی عجب معماری داشته. خودت را چه؟ وقتي خودت را جلوی آینه مي بيني، یاد خدا میافتی. مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّّهُ یعنی هر کس نفس خودش را نگاه کند، خدا را دیده است. وقتی یاد خدا افتاد، خدایی میشود؛ گوشت و پوستش هم صدا میزنند لا اله الاّ الله، ذاتش میگوید لا الهَ الاّ الله.
شادروان حاج اسماعیل دولابی
سقراط از او پرسید: زیر آب که بودی، چه چیز را بیش از همه مشتاق بودی؟
گفت، هوا. سقراط گفت هر زمان که به همین میزان که اشتیاق هوا را داشتی،
موفقیت را مشتاق بودی، تلاش خواهی کرد که آن را به دست بیاوری، راز دیگر ندارد.
آقای توکلی از دوستان بود .
توللی هم که یادش بخیر
چرا مطالب خوانندگان را حذف مي كنيد ولي نقد كتابهاي آلماني را كه به درد كسي نمي خورد را حفظ كرده ايد؟
آنگاه كه ستارگان محو شوند
و آنگاه كه آسمان بشكافد
و آنگاه كه كوهها از جا كنده شوند
و آنگاه كه پيامبران به ميقات آيند
أَزِفَتْ الْآزِفَةُ. آن نزدیک شونده، نزدیک شد.
قیامت نزدیک شده است…
عجب مدير خردمندي! آقاي محترم اين مطالب را كلا حذف كنيد.
يك مشت مطلب بي سر و ته، كه هيچ ارزشي ندارد.
مطالب ديني درج شده عالي است ولي چه ربطي دارد؟
لطفا نقدهاي بزرگ علوي را حذف كنيد. ديواري كوتاه تر از ديوار
اموات نيست.
اين يادداشتها را يك پسر بچه 14 ساله درج مي كند. شما عقل و
درايتتان كجا رفته پدرجان؟
تا زماني كه نقد فرهنگ فارسي آلماني بزرگ علوي را حذف نكنيد، دانشجويان زبان آلماني برايتان پيامهاي بيربط درج خواهند كرد.