*19/3/1390

 

اعجاز اجتماعی قرآن
با تأکید بر قوانین جامعه‌شناسی

حجت‌الاسلام دکتر محمد رضا آقایی*

عضو هیئت علمی جامعه المصطفی العالمیه

چکيده

در این نوشتار توضیح مفاهیم، اعجاز علمی و اجتماعی، قانون، سنت و جامعه، هم‌چنین بررسی مختصری از علل و انگیزه‌های زندگی اجتماعی، نقد روش جامعه‌شناسی در تحلیل موضوع، و نیز نظرات در خصوص حقیقی یا اعتباری بودن جامعه، چیستی قانونمندی در مطالعات اجتماعی به همرا دلایل آن بررسی شده، سپس طرح مورد نظر قرآن‌کریم در این موضوع، مدنظر قرار گرفته است. با اثبات این همانی، قانونمندی جامعه از دیدگاه جامعه‌‌شناختی با سنت‌های اجتماعی الهی در قرآن کریم، اشتراک جوامع در قانونمندی به عنوان اعجازی در قرآن‌کریم، اثبات و سپس از ویژگی‌ها، شرایط و عوامل تحقق قانونمندی از نگاه قرآن‌کریم سخن به میان رفته  است.

این مقاله در تلاش است تا با ارایه نوعی از تفسیر اجتماعی از قرآن کریم و نگاهی از درون به آن، زمینه‌سازی تئوریزه کردن برخی موضوعات که به عنوان امر مسلم و تمام شده جامعه‌شناختی تلقی می شده را فراهم ساخته و به گونه‌ای اثبات نقش و توان اعجاز آمیز قرآن کریم را در اثبات قانونمندی جامعه و تاثیرات این بحث در مطالعات جامعه‌شناختی به طور عام، دنبال نماید.

واژه‌هاي اصلي: قرآن، جامعه‌شناسي، اعجاز علمی، اعجاز اجتماعی، جامعه، قانون، سنت.

مقدمه

در اين نوشتار تلاش بر اين است تا ضمن مقدمه‌ای در اعجاز اجتماعی، يكي از ابعاد اعجاز آن در محور قانونمندی جامعه  به عنوان يك قاعده اصلي و نه  جايگزين، بازشناسي و تحليل گردد تا زمينه تأمل بيشتر در اين مهم و مشابه آن براي محققين فراهم  شود و زمینه‌ای مناسب در کشف اعجاز قرآن کریم بویژه در بعد اجتماعی آن باشد.

چیستی اعجاز

معجزه امر خارق‌العاده‌اى است كه با اراده خداى متعال از شخص مدعى نبوت، ظاهر شود و نشانه صدق ادعاى وى باشد. (مصباح‌یزدى، محمدتقی، آموزش عقاید/ 268ـ 262) این تعریف، مشتمل بر سه نکته اساسی است:

الف‌ـ پدیده‌هاى خارق العاده‌اى وجود دارند كه از راه اسباب و علل عادى و متعارف، پدید نمی‌آیند؛

ب‌ـ برخى از این امور خارق‌العاده، با اراده و اذن خاص خداى متعال، توسط پیامبران، ظهور مى‌كند؛

ج‌ـ امور خارق‌العاده مى‌تواند نشانه صدق ادعاى پیامبر باشد که در این صورت، اصطلاحاً «معجزه» نامیده مى‌شود.

گستره اعجاز

از لحن و بیان قرآن معلوم می‌شود که وجوه اعجاز  محدود به زمینه‌ای خاص نیست بلکه آیات متعدد در هر قسمتی به جنبه‌ای از این اعجاز اشاره دارند. عرصه و گستره  وجوه اعجاز را این‌گونه می‌توان ارایه نمود:

الف ـ اعجاز بيانى که بيش‌تر به جنبه‌هاى لفظى، ظرافت‌ها ونكته‌هاى بلاغى نظر دارد، گرچه در اين نكته‌ها و ظرافت‌ها؛ معنا و محتوا نقش اصلى را ايفا مى‌كند؛

ب ـ اعجاز تشريعى که ناظر به جهات نوآورى‌هاى مفاهيم دينى است، به دين معنا كه قرآن در دو قسمت معارف و احكام راهى پيموده كه بشريت بدان راه نيافته بود و براى ابديت بدون راهنمايى دين؛ دست‌يابى به آن امكان‌پذير نبوده است.

ج ـ اعجاز علمی که به هستی شناسی قرآن مربوط می‌شود. هستى‌شناسى قرآن، فراگير و تشريعات آن همه جانبه و كامل است و از هر جهت بدون هيچ‌گونه كاستى بر بشريت عرضه شده است. قرآن در این‌باره اشاراتى گذرا دارد كه به برخى از اسرار طبيعت نظر داشته و به گونه تراوشى از لابـه‌لاى تعابير قرآنى ـ احياناً ـ مشهود مى گردد که با مرور زمان و پيشرفت دانش و قطعيت يـافتن برخى نظريه‌هاى علمى، پرده از اين اشارت‌ها برداشته مى‌شود و دانشمندان خصوصا با پى بردن به اين حقايق، قرآن را از ديدگاه اعجاز مورد ستايش و پذيرش قرار مى‌دهند. با مراجعه به تفسیر المیزان و کتاب التمهید آیت‌الله معرفت این گونه بر می‌آید که تمامی ابعاد قرآن معجزه است ولی به اختلاف مخاطبین متفاوت است،  به این معنا که ابعاد اعجاز ادبی قرآن برای اهل ادب، گزاره‌های به اصطلاح اجتماعی برای محققان علوم‌اجتماعی، مطالب روانشناختی برای متخصصین روانشناس و ابعاد حکمت و فلسفی آن برای فیلسوفان و متکلمان، جنبه‌های اعجاز فراوان دارد (ر.ک: طباطبایی، محمدحسین، المیزان،1/57ـ67؛ معرفت، محمدهادی، التمهید، 4/23 و 134). شهید مطهری معتقد است اعجاز قرآن از دو جنبه اصلی قابل بحث است؛ یکی بعد بلاغی و فصاحت قرآن که ناظر به روشنی بیان، شیرینی‌بیان، زیبایی بیان و جذابیت آن است و مربوط به لفظ است البته نه لفظ منفک از معنا بلکه از آن حیث که محتوای معناست و جنبه دیگر آن که مربوط به محتوای قرآن است و عبارت است از جنبه فکری و علمی قرآن.(مطهری، جامعه و تاریخ در قرآن/ 547).

مؤید این حقیقت، آیات متعدد قرآنی است که بر اساس آنها، هم مجموعه قرآن و هم آیه آیه آن معجزه است و آوردن مثل آن از قدرت دیگران خارج است: (وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى‏ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ) (بقره/23)؛ (أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ) (یونس/38)؛ (فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ) (هود/ 13).

برخی از محققین و مفسرین معاصر، معجزه علمی قرآن را آیاتی می‌دانند که اولاً در آن نوعی رازگویی علمی باشد به این معنا که مطلبی علمی را که قبل از نزول آیه کسی از آن اطلاع نداشته باشد به طوری که مدت ها بعد از نزول آیه مطلب علمی کشف شود و این مسأله علمی خود به گونه‌ای باشد که با وسایل عادی در اختیار بشر عصر نزول قابل اکتساب نباشد، دوم اینکه اخباری غیبی در مورد وقوع حوادث طبیعی و جریانات تاریخی باشد که در هنگام نزول آیه، از آن اطلاع نداشته و پس از خبر دادن قرآن طبق همان خبر واقع شود و خبر نیز به گونه‌ای است که از راه عادی قابل پیش‌بینی نباشد (رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن/85) لیکن به نظر می‌رسد با اعتراف به گستره اعجاز علمی قرآن‌کریم و با عنايت به جاودانه بودن قرآن کریم و نوع معجزه قرآن که از جنس کلام و گفتار است، اقتضا می‌کند  تا برای بیان مقصود اعجاز به قرآن کریم بسان یک ساختار و نظام به هم پیوسته نگاه شود و برای آن اجزا و عناصری در نظر گرفت تا در توجیه اعجاز آن توفیق بیشتری حاصل شود؛ به این معنا که اعجاز علمی قرآن، اعجاز ادبی قرآن و سایر ابعاد اعجاز در قالب چنین ساختار منحصر به فردی معنا می‌دهد، و بر اساس چنین رویکردی، دیگران از آوردن همانند قرآن یا ده سوره و یا یک سوره عاجزند.

در تایید این نکته می‌توان گفت که اولاً سوره‌های قرآن ساختارمند می‌باشند؛ ثانیاً قرآن به کلمات خود تحدی نکرده است بلکه به یک سوره تحدی نموده است که حداقل آن سوره هم بر اساس آنچه گفته شد، دارای ساختار مخصوص به خود باشد. در نتیجه اگر خداوند در قالب سوره سخنانی را بیان کرده است از قبیل: سرگذشت اقوام؛ برخی ویژگی‌های زمین و آسمان؛ سرگذشت برخی انبیا، مردان، زنان بزرگ و کوچک و… بیان اعجاز گون آن تنها در قالب آن ساختار منحصر به فرد قابل درک و فهم است. بله قرآن فراوان از غیب سخن به میان آورده است که حوزه‌های مختلفی را شامل می‌شود لیکن این سخنان از‌ حداقل‌های ابعاد اعجاز قرآن‌کریم است که با آن ساختار شگفت‌انگیز و معجزه‌آسا ـ که تحلیل آن به سادگی میسر نمی‌شود ـ قابل مقایسه نیست.

با تامل در حوزه‌ها و دیدگاه‌های مطرح در علوم اجتماعی به ویژه جامعه‌‌شناسی به نظر می‌رسد که با توجه به ساختار یاد شده ـ که چون هرمی با رأسی چون توحید تعریف می‌شود و نهایت آن نیز به عالم آخرت منتهی می‌گردد ـ تمامی مباحث مربوط به این دو محور چه آنچه تا کنون استخراج و فهم شده و چه آنچه تا کنون فکر بشر به آن دست نیافته است در قالبی اعجاب بر انگیز، معجزه است و کسی قادر نیست تا در چنین قالبی و با چنین چینشی و در فرم چنین زبانی، این گونه خرق عادت کند و عالمیان را به اعجاب وا دارد. از گروه‌بندی‌های اجتماعی و دینی گرفته تا گونه‌های انجام و ابراز مناسک دینی، مثل آن چه حول خانواده مطرح است و یا آن‌چه مربوط به رعایت حقوق دیگران آمده است، آن‌چه دیگران را در مقابل دشمنان به صف‌آرایی می‌کشاند و بالاخره مباحثی که حول موضوعاتی چون اقتصاد، سیاست، فرهنگ، روانشناسی، تربیت، صدها موضوع اساسی دیگر مطرح شده‌اند.

با توجه به مطالب پیش گفته، این نوشتار بر آن است تا با صرف نظر از ورود به مباحث قرآنی که به حوزه‌های جامعه‌شناسی مربوط است، در بخش دیدگاه‌ها و اندیشه‌های کلیدی و پایه در این علم، به تحلیل و ارایه نظر جایگزین قرآن کریم در موضوع قانونمندی جامعه و تبیین اعجاز گونه آن در بیان اشتراک جوامع در قوانین جامعه شناسی پرداخته و آن را به عنوان بعدی از ابعاد اعجاز نظری قرآن کریم در چارچوب نظام قرآنی مورد توجه قرار دهد.

اعجاز اجتماعی قرآن

اعجاز اجتماعی قرآن را به لحاظ مفهومی بایست در ساختار قرآنی‌اش تعریف نمود، ساختاری که شامل مباحث و اصولی می‌شود که به طور عمده ناظر به حیات اجتماعی انسان گذشته، حال و آینده است و اساساً با توجه به کاربست آن در دو بعد نظر و عمل، سعادت انسانی تامین و تنها با پیمودن چنین مسیری بهشت دست یافتنی و عاقبت بشر ترسیمی عادلانه و معقول دارد. برنامه‌ای که تنها از خالقی متعال، عالم، عادل و حکیم ساخته است. زمانی این بعد از اعجاز قرآن بیشتر خود نمایی می‌کند که برنامه‌هایی که تا کنون بشر برای سعادت خود داشته را مرور و عاقبت پیشنهادات او را مورد توجه قرار دهیم. یک نمونه بارز آن جامعه‌شناسی است که با ادعای کشف قوانین حاکم بر رفتار اجتماعی، توانسته است به نوعی علت‌یابی و کارکردشناسی یا معانی رفتار بشر را  فهم کند، قوانینی که نه تنها گره‌ای از مشکلات و مسائل جامعه بشری نگشوده است بلکه حتی در کانون شکل‌گیری خود و در دیگر جاها او را بیش از پیش گرفتار ساخته و نمونه‌ای از جاهلیت ثانی را خلق کرده که بشریت را به نظاره آن کشانده است.

الف) قرآن و زندگي اجتماعي

آیت الله جوادي آملي ضمن طرح دیدگاه‌های  مختلف درباره علت اجتماعي زيستن انسان و مروري بر دیدگاه علامه طباطبايي با ارایه تحليلي عقلي از زندگي اجتماعي مي نويسد:

انسان نه چون حيوان است كه همه همت او شكم او باشد و نه فرشته است كه معصوم باشد بلكه داراي دو جهت است: يكي حيثيت طبيعي كه ذات اقدس الهي آن را به طبيعت طين، حماء مسنون و گل و لاي اسناد مي‌دهد: (إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ)؛ «در واقع من آفريننده‏ بشرى هستم كه از گِل خشكيده‏اى كه از گِل‌‌ سياهِ (بدبوى مانده) شكل‌يافته، گرفته شده است»، (حجر/28) و ديگري حيثيت فطري او كه مستلزم فرشته خويي است: (فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ)؛ «و هنگامى كه او را مرتب نمودم و از روح خود در او دميدم، پس براى او سجده‏كنان درافتيد»، (ص/ 72). انسان از حيث اول مستثمر بالطبع است اما روح او مدني بالفطره است و بين اين دو گرايش همواره جهاد است. پس انسان طبعاً بايد در جامعه به سر برد ولي گرايش به اجتماع غير از قانون مداري، عدل‌محوري و حق‌طلبي اوست، بنابراين اصل زندگي جمعي انسان مقتضاي طبع اوست، ليكن متمدن بودن… مقتضاي فطرت اوست.(جوادي آملي، جامعه در قرآن/ 45).

در بينش قرآني اين نكته مسلم است كه پيدايش بشر در روي زمين با يك زن و مرد به نام آدم و حوا به صورت زندگي خانوادگي آغاز شده است. از ديدگاه قرآن كريم ارتباط جنسي و آرامش و سكون، وابستگی خانوادگي و عوامل عاطفي و رواني، نخستين حلقه‌هاي ارتباط انسان‌ها و تشكيل زير بناي جامعه انساني يعني خانواده است. خداوند در آيات شريفه 20 و 21 سوره روم مي‌فرمايد:

(وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ  أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ)؛ «و از نشانه‏هاى او، اين است كه شما را از خاك آفريد، سپس به ناگاه شما بشرى شديد كه گسترش مى‏يابيد و از نشانه‏هاى او اين است كه همسرانى از (جنس) خودتان براى شما آفريد، تا بدان‏ها آرامش يابيد و در بين شما دوستى و رحمت قرارداد. قطعاً، در آن‏[ها] نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند».

بر اين اساس، تفاوت انسان‌ها از جهت استعدادها، مواهب جسمي، روحي، عقلي و عاطفي كه بر اساس قوانين جهان آفرينش پايه ريزي شده، امري طبيعي است. اين امر افراد را به يك‌ديگر نيازمند ساخته و آنان را به زندگي اجتماعي دعوت مي‌كند و ضرورت آن را بيش از پيش برايشان نمايان مي‌سازد. هم‌چنين نيازهاي مختلف انسان كه روز به روز افزايش مي‌يابد و بشر به تدريج از آن مطلع مي‌شود، همگی موجب می‌گردد به طور طبيعي اجتماع پديد آمده را استقرار و استحكام بخشد و تا افراد ـ گرچه از روابط سببي و نسبي واحد برخوردار نباشند و يا از مليّت‌ها و نژادهاي گوناگون منشعب شوند ـ نه تنها به اجتماعي زيستن تن دهند، بلكه به آن استحكام بخشند و از متلاشي شدن آن جلوگيري كنند.

به عبارت ديگر، زندگي اجتماعي طرحي است در آفرينش انسان و با طبيعت بشري او سرشته شده است. اين شيوه زندگي گويي ريشه در اعماق جان بشر دارد به طوري كه تا انسان با اين ويژگي‌ها و كشش‌هاي انساني باقي است اين گرايش به سوي جامعه و حيات اجتماعي نيز تجلي مي‌يابد كه آيات ذكر شده مؤيد آن است.

ب) قانونمندي جامعه در مطالعات جامعه شناختی

جامعه را در حوزه مطالعات جامعه‌شناسي، دو گونه مطالعه مي‌كنند كه يكي به ايستایی‌شناسي يا مطالعه اوضاع و احوال جامعه صرف‌نظر از تطورات آن در طول تاريخ معروف است و ديگري پويایی‌شناسي كه به مطالعه جامعه از وجه پويا و تطورات تاريخي آن نظر دارد. نگاه اولي ـ ایستایی‌شناسی ـ به ساختمان و نظم جامعه در يك مقطع زماني خاص توجه دارد و شیوه دوم ـ پویایی‌شناسی ـ ، با كاركرد و تحول تاريخي جامعه سروكار دارد. ديدگاه‌هاي مختلفي در مورد قانونمندي جامعه مطرح است كه برخي ناظر به وجه پويا و برخي ناظر به وجه ايستاست كه در مجموع به سه مورد از آنها اشاره مي‌شود.

1) قوانين اختصاصي

هرچند افرادي چون ديويد هيوم و پيروان او اساساً منكر مطلق علّيت می‌باشند و لذا به وجود هيج قانوني اعم از طبيعي، زيستي، رواني و در نهايت اجتماعي باور ندارند، ليكن در نظر كساني چون اشپنگلر و پيروان او، امور اجتماعي قانونمند است، اما هر جامعه‌اي قانون خاص خود را دارد. در اين نگرش هر جامعه‌اي پديده منحصر به فرد است كه با هيچ جامعه‌اي مشابهت ندارد و در نتيجه قوانين حاكم بر يكي با قوانين حاكم بر ديگري متفاوت است. اينان به طور عمده قوام جامعه را به فرهنگ آن مي‌دانند و قوام فرهنگ را به ارزش‌ها، اين فرهنگ و اين ارزش‌ها است كه جامعه را داراي هويت و قوانين ويژه مي‌سازد (آرون، ریمون، مراحل اساسي انديشه در جامعه‌شناسي/ 107).

2) اشتراك قوانين در يك دوره تاريخي

گروهي معتقدند كه همه جوامعي كه در يك دوره تاريخي به سر مي‌برند داراي قوانين مشتركند كه با قوانين جوامع در دوره تاريخي ديگر فرق دارند. در واقع از اين منظر هر جامعه‌اي در سير تاريخي خود از مرحله‌اي به مرحله ديگر مي‌رود كه هر مرحله نسبت به ديگري ذاتاً اختلاف دارد ليكن هر مرحله داراي قوانين ويژه خود است. از ويژگي‌هاي این گونه تحلیل از جامعه، اعتقاد به تغييرات اساسي در طول تاريخ جوامع است كه زمينه انتقال از مرحله‌اي به مرحله ديگر را فراهم مي‌سازد. (مصباح يزدي، محمد تقی، جامعه و تاریخ/ 132)

3) عدم اختلاف ذاتي جوامع

بر اساس اين نگرش، اساساً همه امور و شؤون اجتماعي و نمودهاي جمعي، نتيجه عمل‌ها و عكس‌العمل‌ها، هدف‌ها، بيم و اميدها و انديشه‌هاي افراد بشري و حاصل سنت‌هايي است كه او خود به وجود آورده و نگهباني كرده است و چون طبيعت او تقريباً ثابت است نبايد انتظار داشت كه همه قواعد و نظام‌ها را از ميان بردارد و قوانين كاملاً جديدي را جايگزين نمايد، لذا نظام‌ها و قوانين اجتماعي جاودانه و تغيير ناپذيرند و در زمان و مكان‌هاي مختلف تفاوتي پيدا نمي‌كنند. شبيه قوانين طبيعي كه زمان و مكان در او اثر ندارد( مصباح يزدي، محمد تقی، جامعه و تاریخ/134).

ج) دلايل قانونمندي جامعه از نگاه جامعه شناختي

پس از مرور برخي ديدگاه‌ها در خصوص قانونمندي جوامع و فهم اجمالي اين نکته كه جوامع ـ چه در يك دوره تاريخي يا دوران متعدد ـ قانونمند هستند، اكنون مناسب است تا قبل از دريافت نظرگاه قرآن كريم از چگونگي قانونمندي جوامع، برخي دلايل غير قرآني بر اين قانونمندي ارایه و سپس نظر قرآن بررسي شود:

1ـ اجتماعي زيستن انسان امري طبيعي و در سرشت او به عنوان موجودي طبيعي نهفته است. در حقيقت همان گونه كه انسان با برخي ويژگي‌هاي فيزيكي مانند داشتن دست، پا و ساير اعضا و هم‌چنين برخي ويژگي‌هاي روحي مانند عواطف، احساسات، شهوات و نفسانيات، خلق شده است و در وجود او مثلاً  گرايش به جنس مخالف، زيبايي‌ها و تنفر از بدي‌ها و زشتي‌‌ها نهاده شده است، گرايش به حيات و تشكيل زندگي جمعي- كه با تشكيل خانواده آغاز گرديده ـ تعبيه شده و دلايل و شواهد متعددي از جمله جهاز فيزيكي مقتضي زندگي مشترك و ويژگي‌هاي روحاني و رواني كه تنها با كنار يك‌ديگر قرار گرفتن، امكان بروز و ظهور دارند بر اين گرايش دلالت دارند و هر گاه زمينه‌هاي طبيعي فعال شدن و بروز هركدام از اين ويژگي‌ها ـ اعم از جسماني يا روحاني در يك فرايند و تابع قانوني نهادينه شده ـ مهیا شود، عكس‌العمل نشان مي‌دهد، مانند اين كه اگر چشم باز شود و به منظري بيفتد مي‌بيند و اگر صدايي بيايد و گوش مانعي نداشته باشد مي‌شنود و هم‌چنين اگر همان چشم به جنس مخالف بيفتد عكس‌العمل روحي ـ رواني در فرد ايجاد مي‌كند و يا زمينه وحشتي پيش آيد مي‌ترسد و يا در حادثه رقت بار مرگ انسان‌ها در بلايي طبيعي مانند زلزله، عواطف و احساسات او تحريك شده ناخود آگاه در جهت كمك و ياري آن‌ها حركت مي‌كند.

2ـ اعتقاد به اين كه طبيعت قانونمند است، يعني معتقد بودن به اين كه قواعد قابل پيش بيني بر طبيعت حاكم است و بر اساس آن، پيش بيني آينده امكان پذير است، زيرا رويداد ها بر اساس قانون طبيعي رخ مي‌دهند كه اين حكايت از نظم است كه بر طبيعت حاكم است نه بي‌نظمي و آشفتگي (شارون، جوئل، ده پرسش از دیدگاه جامعه‌شناسی/ 41).

3ـ جامعه‌شناسي به عنوان يك علم، قانون طبيعي را فرض مي‌دارد و اعتقاد راسخ دارد كه بر روابط اجتماعي مثلاً گروه‌ها، كنش‌‌هاي متقابل اجتماعي، اجتماعي‌شدن و تضاد اجتماعي نيز نظم حاكم است. انسان‌ها جزء طبيعتند و تابع نظم و قواعدي هستند كه مي‌تواند تجزيه، درك و پيش‌بيني شود. براي نمونه هنگامي كه افراد در جامعه به كنش متقابل مي‌پردازند، تقريباً هميشه يك نظام نابرابري، مجموعه‌اي از انتظارات براي هر كنشگر و ديد مشتركي از واقعيت كه فرهنگ ناميده مي‌شود به وجود مي‌آوردند. يا هنگامي كه جامعه‌اي صنعتي مي‌شود روندي نيرومند در جهت دوري از سنت و گرايش به فردگرايي به و جود مي‌آيد (همان/42) و به قول ابن‌خلدون، عصبيت به طور طبيعي سست مي‌شود. هنگامي كه ميزان انتظارات گروه‌هاي ستمديده از آنچه گروه مسلط در جامعه مي‌تواند يا مي‌خواهد ارایه دهد فراتر رود، شورش و سركشي و حتي انقلاب گسترش مي‌يابد. ظاهراً مدارك و شواهد نشان مي‌دهند كه اين الگوها در گذشته رخ داده و خواهند داد. بالاخره مي‌توان به شواهدي اشاره كرد كه توضيح مي‌دهد كه چه شرايطي به وقوع آنها كمك مي‌كنند و چرا استثناها يا الگوهاي متفاوتي وجود دارند. (همان/ 42).

در طبيعت به طور قطع، رويدادها به سبب رويداد طبيعي ديگری ايجاد مي‌شود. جامعه‌شناسي اصل علّيت را بر انسان و رفتار‌هاي او تطبيق مي‌دهد و باورها و كنش‌هاي او را داراي علل مي‌داند. (البته به دليل پيچيدگي انسان، كشف علل به سادگي كشف آن در علوم طبيعي نيست). به ادعاي بسياري از انديشمندان، جامعه‌شناسي، از قرن نوزده در متقاعد كردن جامعه به اين‌كه شرايط اجتماعي تفاوت مهمي در كنش فردي ايجاد مي‌كند، نقش موثري داشته است. براي مثال كار دوركيم در مسأله خودكشي را در نظر بگيريم. او معتقد شد كه جوامع ميزان خودكشي متفاوتي دارند و ميزان اين خودكشي نتيجه نيروهاي اجتماعي مانند همبستگي اجتماعي يا ميزان دگرگوني اجتماعي است. خودكشي تصميمي صرفاً انفرادي نيست و جامعه است كه به جهات زيادي بر اين تصميم اثر مي گذارد. (همان/ 43).

انسان موجودي اجتماعي است چرا كه براي بقاي خود به ديگران نيازمند است و تقريبا همه نيازهاي فيزيكي و عاطفي او از طريق كنش متقابل با ديگران برآورده مي‌شود، ضمن اين كه فرا گرفتن شيوه‌هاي ماندن نيز وابستگي زيادي به ديگران دارد و اساساً حتي انسانيت انسان از طريق اين كنش متقابل شكل مي‌گيرد و تنها از طريق زندگي اجتماعي است كه استعداد‌‌هاي انساني به فعلّيت مي‌رسند. از طرفي انسان‌ها به عنوان يك موجود فرهنگي در جامعه، رفتارهاي معيني دارند كه نسبت به محيطشان بينشي مشترك دارند ـ كه به اين بينش مشترك گاهي فرهنگ مي‌گويند. مجموعه‌اي از ارزش ها و هنجارها كه مردم به عنوان راهنمايي براي درك و تسلط بر خود به كار ميبرند ـ در واقع  كنش متقابل اجتماعي دليلي ديگر بر قانونمندي جامعه و اجتماعي زيستن اوست، به اين معنا كه كنشگران زماني كه به كنش مي‌پردازند رفتارهاي ديگران را در نظر مي‌گيرند و معمولاً اين كنش در درون خود حامل پيامي است. براي مثال سلام کردن، باعث برانگيختن طرف كنش به پاسخ سلام مي‌شود. كنش‌هاي متعدد حامل معاني متعددي هستند كه همه در جامعه رخ مي‌دهند و اساساً جامعه را ساخته و تداوم مي دهند.

د) اعجاز قرآن و  اشتراك جوامع در قوانين جامعه شناختي

از محورها در اعجاز اجتماعی، ظرف پر راز و رمز تاریخ است که قرآن در قالب سرگذشت گذشتگان به آن توجه کرده و در ضمن آن، اصل قانونمندی جامعه و تاریخ بشری را یادآور شده است. برای نمونه تشریح سرگذشت قوم بنی اسرائیل که در جای جای قرآن به گونه‌های مختلف به آن اشاره شده است، حیرت هر اهل تأمل و دقتی را بر می‌انگیزد و او را مبهوت این همه ظرافت و لطافت در بیان حقایق می‌کند. چه کلامی می‌تواند علی رغم فاصله زمانی با قوم موسی این گونه از حقایق زندگی آن‌ها و رفتاری که با پیامبر خود کرده‌اند به صدق پرده بر دارد. در این خصوص بیانات قرآن در جزء اول سوره بقره یکی از گواهان این حقیقت است. در این بخش از آیات، اعجاز گونه، پرده از چهره واقعی بنی‌اسرائیل برداشته شده است، علی‌رغم این که معتقد است روزی جزء برترین‌های عالم بودند لیکن به دلیل سرکشی و طغیان و پیامبر کشی و ارتکاب آن‌چه غضب الهی را به دنبال داشته است از مغضوبین شده و از مومنین می‌خواهد تا از خدا بخواهند آنان را جزء آن گروه قرار ندهد (حمد/ 7؛ بقره/ 27 تا 125).

تأكيدات و توجهات مكرر قرآن كريم به حاكميت سنن بر جامعه و تاريخ و سرگذشت جوامع و تمثيلات متعدد آن، بيان قصص متعدد و گاه تكرار برخي سرگذشت‌ها و تصريح‌های فراوان به عبرت گيري از اين سرگذشت‌ها ـ در ادامه با تفصیل بیشتری به آن می‌پردازیم ـ بيانگر بیانی اعجاز گونه در اين هماني قوانين جامعه شناختي حاكم بر جوامع و سنن اجتماعي مد نظر قرآن كريم است. از یک‌سو سرنوشت مشترك داشتن و از طرفي وجود مشتركات فراوان در بين ملل و جوامع و در نتيجه اعتقاد به وجود اشتراك جوامع در قوانين جامعه‌شناسي، دليلي روشن بر اين هماني سنن مورد نظر قرآن‌كريم و قوانين جامعه‌شناختي است. از جهت دیگر وجود چنين قوانيني در قرآن‌كريم خود دليل روشنی از طرفداري و موافقت قرآن‌كريم با تئوري قانونمندي جامعه و اثرات و نتايج مترتب بر آن است. براي مثال آيات زير به صراحت از تعبير سنت يا سنن به عنوان معادل قانون استفاده كرده است:

(قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ  عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ)؛ «به يقين، پيش از شما، سنّت‏ها [و روش‏هايى وجود داشته كه] سپرى شده است، پس در زمين گردش كنيد و بنگريد فرجامِ تكذيب كنندگان چگونه بوده است؟!». (آل‌عمران/137)؛

(فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً)؛ «و براى روش (و قانون) خدا هيچ جاى‏گزينى نخواهى يافت و براى روش (و قانون) خدا هيچ دگرگونى نخواهى يافت»، (فاطر/43)؛

(سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَتَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً)؛ «(اين) روش فرستادگان ماست كه پيش از تو فرستاديم و هيچ تغييرى براى روش (و قانون) ما نخواهى يافت»، (اسراء/77).

از آنجا كه انسان به عنوان نوع واحد به حكم فطرت و طبيعت خود، اجتماعي است به اين معنا كه اجتماعي بودن او و داراي روح جمعي شدن او از ويژگي ذاتي و فطري او سرچشمه مي گيرد، نوع انسان براي اين‌كه به كمال لايق خود كه استعداد رسيدن به آن را دارد برسد، گرايش اجتماعي دارد و زمينه روح جمعي نيز به نوبه خود به منزله وسيله‌اي است براي اين كه نوع انسان را به كمال نهايي برساند، در نتيجه جامعه‌هاي انساني نيز ذات و طبيعت و ماهيت واحد دارند (مطهري، مرتضی، جامعه و تاریخ در قرآن/53).

مناسب است مسأله با طرح اين سؤال مطرح شود كه انكار اشتراك جوامع در قوانين جامعه شناختي چه تبعاتي دارد و چه پيامدهايي را به دنبال مي آورد؟

1ـ انكار اشتراك به اين معناست كه هر جامعه‌اي داراي هويتي مخصوص خود است در نتيجه با تباين هويت جوامع، شاهد تباين فرهنگ‌ها خواهيم بود كه در اين صورت سخن از سنجش فرهنگ‌ها و ارزيابي آن‌ها، تبادل فرهنگ‌ها، عدم باور به وجود يا شكل‌گيري فرهنگي كه مطلقاً خوب و مفيد يا بد و نامطلوب است از نتايج قطعي آن است؛

2ـ با انكار اشتراك جوامع در قوانين، انتقال خصوصيات يك فرهنگ به فرهنگ ديگر و ارزشي واحد را به همه جوامع تسري دادن در نتيجه انديشه تشكيل يك جامعه جهاني با فرهنگ و نظام ارزشي واحد ـ چه در نگاه طرفداران جهاني‌سازي و چه از ديدگاه موعود‌گرايي در اديان مختلف و چه عنصر مهدويت در تفكر اسلامي ـ پنداري باطل است.(مصباح يزدي، محمد تقی، جامعه و تاریخ/ 146)

در نتيجه از آنجا كه چنين تبعاتي با عقل سليم قابل نقد و از طرفي پذيرش آن قابل دفاع نيست (و در این نوشتار مجال نقد آن نيست) به نظر مي‌رسد که اگر خواسته باشيم از افراط و تفريط در اين خصوص بپرهيزيم، تأمل در قرآن كريم راه‌گشاي مناسبي براي تبيين اين حقيقت است كه جوامع از منظر جامعه شناختي داراي اشتراك فراواني هستند كه به راحتي مي‌توان ادعاي قانونمندي جامعه و ارایه تئوري قانونمندي را به عنوان بعدی از ابعاد اعجاز قرآن کریم از آن‌ها استخراج نمود.

قبل از ورود به بررسی آیات، دو مفهوم قانون و سنت و نسبت آن دو با هم و رابطه آن با اعجاز و معجزه مختصری تبیین گردد.

مفهوم قانون و سنت در قرآن

«قانون» واژه‌ای سریانی است که در لغت به معنای خط کش، اصل، رسم و آیین آمده است. (سجادی، جعفر، فرهنگ علوم فلسفی و کلامی/570) و در اصطلاح حقوق، عبارت است از قاعده‌ای که مراجع قانونگذار تصویب می‌کنند (جعفری لنگرودی، محمد جعفر، ترمینولوژی حقوق،4/2846). یا مجموعه قواعد و مقرراتی که به منظور حفظ نظم و آرامش جامعه و تنظیم روابط اجتماعی توسط مقام صالح وضع می شود. (کاتوزیان، ناصر، ترمینولوژی حقوق/12).

در یک جمع بندی قانون در دو عرصه به كار مي رود؛ يكي در امور اعتباري و ديگري امور واقعي. قانون اعتباري مفاد جمله‌اي است كه صراحت در امر يا نهي دارد، مانند لزوم رانندگي از سمت راست و قانون حقيقي يا واقعي حكايت از يك ارتباط نفس الامري و واقعي دارد، مانند قوانين موجود در علم فيزيك ، شيمي و رياضيات. قوانين حقيقي خود به سه گروه تقسيم مي‌شوند:

1ـ قوانين علمي كه از مفاهيم ماهوي تشكيل مي‌شوند و از پديده‌هاي ملموس و خارجي سخن مي‌گويند، مانند قوانين فيزيكي؛

2ـ قوانين فلسفي كه از مفاهيم فلسفي ساخته شده‌اند مثل مفاد عبارت «خدا وجود دارد»؛

3ـ قوانين منطقي كه از مفاهيم منطقي ساخته شده و در باره صورت‌هاي ذهني سخن مي‌گويد، مانند اين كه منتج بودن شكل اول قياس به موجبه بودن صغري و كلي بودن كبري است (مصباح يزدي، همان/ 114ـ121).

«سنت» واژه‌ای است که از نظر لغت به معناي روش، راه، طريقه، طبيعت، سيره و شريعت آمده است (مجمع البحرين. واژه سنت) و در اصطلاح دارای معانی متعددی است که بر اساس دو تعریف زیر با مفهوم قانون هم معناست:

1ـ روش‌هایی که خداوند متعال، امور عالم و آدم را بر پایه آن‌ها تدبیر و اداره می‌کند و از ویژگی‌های آن تخلف ناپذیری و تبدیل ناپذیری است(مصباح یزدی، همان/ 425)؛

2ـ آنچه در اصطلاح فلسفه به نام نظام جهان و قانون اسباب خوانده می‌شود، در زبان دین سنت الهی نامیده می‌شود. (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، 1/135).

هرچند در قرآن‌كريم، تعبير قانون وجود ندارد ليكن با مراجعه به قراین و سياق آيات و دقت در کاربرد‌های مفهوم سنت كه متعدد در قرآن به كار رفته است، یکسانی آن با مفهوم قانون قابل برداشت است و لذا برخي نويسندگان از سنت‌هاي الهي در تدبير جوامع به قوانين جامعه‌شناختي قرآن تعبير مي‌كنند (مصباح يزدي، محمد تقی، جامعه و تاریخ/ 425) كه به نظر مي‌رسد ابداع عالمانه و بسيار مناسبي است تا بتوان به طور جامع از سنن و قوانين الهي در قرآن كريم سخن راند.

دو نوع قانون جامعه شناختي در قرآن

مناسب است تا تأملي در دو گونه از صورت‌هاي مختلف قوانين در قرآن انجام گيرد تا ابعاد دیگر بحث در این زمینه روشن شود:

1ـ اولين گونه از قوانین در قرآن کریم عبارت است از گزاره‌هايي كه شكل و قيافه قضيه شرطيه را داراست و بين دو پديده يا دو مجموعه از پديده‌ها در عرصه اجتماع ارتباط بر قرار مي‌كند. در اين گونه قانون هيچگاه شرط از جزا منفك نيست. از اين نمونه در قوانين طبيعي نيز فراوان یافت می‌شود كه براي نمونه مي‌توان به قانون درجه حرارت جوش آب، اشاره كرد. از آن دسته آياتي كه در این قالب می‌گنجد، آيه مربوط به تغيير سرنوشت اقوام و جوامع است: (إِنَّ اللَّهَ لاَيُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى‏ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ)؛ «در حقيقت، خدا آن (سرنوشتى) كه در قومى است را تغيير نمى‏دهد تا اين‏كه آنچه را در خودشان است، تغيير دهند»، (رعد/11) در اين آيه شريفه  بين تغيير محتواي باطني انسان و تغيير وضعيت ظاهري او پيوند وجود دارد، به اين معنا كه هرگاه در باطن مردم تغييري ايجاد شد در بناي ظاهري آنان و كيان مادي و اعتبار جهاني آن‌ها نيز تغيير پديد مي‌آيد. نمونه ديگر آيه 16سوره مباركه جن است: (وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً)؛ «و اين‏كه اگر (بر فرض) بر راه (راست) پايدارى كنند، حتماً با آب فراوان سيرابشان مى‏كنيم». در سوره اسراء آيه 16 نیز آمده است: (وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً)؛ «و هرگاه بخواهيم كه (مردم) آبادى‏اى را هلاك كنيم، به سردمداران ثروتمندش فرمان مى‏دهيم و [ لى‏] در آن‏جا نافرمانى مى‏كنند، پس آن گفتار (= وعده‏ى عذاب) بر آن (مردم) تحقق يابد، و آن (شهر) را كاملاً درهم مى‏كوبيم».

در آيه اول اعطای آب فراوان منوط به ماندن در راه مستقيم است و در آيه دوم هم دو چيز به هم مرتبط شده است؛ يكي اوامري كه به فاسقان و رفاه زدگان جامعه متوجه است و آن‌ها مخالفت مي‌كنند و ديگري امر هلاكت و انحلال اين جامعه.

2ـ قوانين منعطف یا قوانيني كه با گرايش‌هاي انسان سرو كار دارند، به اين معنا كه لازم نيست هر قانون و سنتي اساساً در هيچ مقطعي قابل معارضه نباشد ولي در نهايت حاكم خواهد شد. از اين نمونه مي‌توان به قانون و گرايش به دين كه به عنوان سنتي در نهان و طبيعت بشر نهاده شده (فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَيَعْلَمُونَ)؛ «(و پيروى كن از) سرشت الهى كه (خدا) مردم را بر (اساس) آن آفريده، كه هيچ تغييرى در آفرينش الهى نيست؛ اين دين استوار است، و ليكن بيش‏تر مردم نمى‏دانند»، (روم/30) و گرايش به دو نوع وظيفه و رفتار در زن و مرد كه به عنوان قانون الهي در طبيعت آنها قرار داده شده است اشاره كرد. از ويژگي‌هاي اين گرايش‌ها امكان مخالفت و مبارزه موقت با آن‌ها است ليكن در نهايت مخالفت و ناسازگاري با آن به نابودي و انحراف قطعي مي‌انجامد كه اين خود حكايت از صورت ديگري از قانونمندي است.

ويژگي‌هاي قوانين جامعه‌شناختي در قرآن

قوانين در هر محدوده، شرايط و موضوعي معمولاً ويژگي‌هايي مشترك و بعضاً اختصاصي دارند كه قوانين جامعه شناختي در قرآن نيز از اين ويژگي‌ها مستثني نيستند. از ويژگي‌‌هاي عمومي مي‌‌توان به كليّت و سازگاري آن با آزادي انسان و از ويژگي‌هاي اختصاصي مي‌توان به الهي بودن آن‌ها اشاره كرد.

1ـ قوانين كلي و داراي عموميت‌اند، به اين معنا كه بيانگر روابطي اتفاقي و كوركورانه نيستند و در نتیجه، وضعي ثابت و غير قابل تخلف دارند. قرآن كريم با پافشاري فراوان بر روي اين قوانين و كليّت و عموميت آنها اساساً به اين قوانين جنبه علمي داده و در افراد، احساسي عميق و ژرف را بر مي‌انگيزد تا مسائل اجتماعي خود و تاريخ آن را با بصيرت و آگاهي دنبال كنند و با همين آگاهي آن‌ها را بپذيرند، از این‌رو مي‌فرمايد:

(فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ‌اللَّهِ تَحْوِيلاً)؛ «و براى روش (و قانون) خدا هيچ جاى‏گزينى نخواهى يافت و براى روش (و قانون) خدا هيچ دگرگونى نخواهى يافت»، (فاطر/43)؛

(سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَتَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً)؛ «(اين) روش فرستادگان ماست كه پيش از تو فرستاديم؛ و هيچ تغييرى براى روش (و قانون) ما نخواهى يافت»، (اسراء/77).

اين دسته آيات و نظاير آن (سوره انعام/34 و احزاب/62) ما را به خصوصيت استمرار و كليّت قوانين جامعه شناختي واقف مي‌سازد و به آن نيز جنبه‌اي علمي مي‌دهد. در آياتي ديگر، كساني را كه سعي دارند به نوعي خود را از اين قانون مستثني كنند مذمت نموده و مي فرمايد:

آيا پنداشتيد كه داخل بهشت مى‏شويد، حال آن‏كه هنوز مثال (حوادث) كسانى كه قبل از شما درگذشته‏اند به شما نرسيده است؟ به آنان سختى (زندگى) و زيان (جسمى) رسيد؛ و [چنان‌] متزلزل شدند كه حتى فرستاده‏ى [خدا] و كسانى كه با او ايمان آورده بودند، مى‏گفتند: «يارى خدا كى خواهد آمد؟!» آگاه باشيد، كه يارىِ خدا نزديك است! (بقره/ 214).

2ـ قوانين جامعه شناختي با آزادي و اراده انسان سازگار است. در برخي انديشه‌ها (مثلاً در عصر ما نگرش‌هاي ماترياليستي‌) قانونمندي جامعه پندار نادرستي را موجب شده كه بر اساس آن نوعي تعارض بين اين قانونمندي و اراده آزاد انسان، توهم شده است، لذا قرآن كريم بر اين حقيقيت كه مركز و كانون حوادث و قضايايي كه يكي بعد از ديگري بر اين جهان مي‌گذارد، اراده انسان است، تأكيد و توجه نموده است:

(وَتِلْكَ الْقُرَى‏ أَهْلَكْنَاهُمْ  لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَوْعِداً)؛ «و (مردم) آن آبادى‏ها را هنگامى كه ستم كردند، هلاكشان نموديم و براى هلاكتشان وعده‏گاهى قرار داديم»، (كهف/59)؛

(وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً)؛ «و اين‏كه اگر (بر فرض) بر راه (راست) پايدارى كنند، حتماً با آب فراوان سيرابشان مى‏كنيم»، (جن/16)؛

(إِنَّ اللَّهَ لاَيُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى‏ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ)؛ «در حقيقت، خدا آن (سرنوشتى) كه در قومى است را تغيير نمى‏دهد تا اين‏كه آنچه را در خودشان است، تغيير دهند»، (رعد/11).

ظلم از روي اراده و ماندن در مسير، از سر اختيار و بالاخره خواستار تغيير از درون‌شدن به عنوان عواملي است كه نقش اراده و اختيار انسان را در زمينه‌سازي جريان فلان  قانون و سنت  در اين دسته آيات نشان مي‌دهد. با ملاحظه اين دسته از آيات به خوبي معلوم مي‌شود كه چگونه سنت‌هاي تاريخي فراتر از اختیار انسان نيست، بلكه همه از زير دست انسان مي‌گذرد، زيرا خداوند هر گونه تغيير مطلوبي را در زندگي انسان به دست خود او سپرده و هرگاه ملتي راه راست را تعقيب كند، خداوند او را از زندگي خوش بهره‌مند مي‌سازد. توجه به این اصل، موقعيت مثبتي را فراهم می‌سازد تا انسان آزادي و انتخاب و تصميم آزاد خود را نشان دهد. بنابراين مسأله آزادي انسان ـ در ترسيمي كه قرآن‌كريم نسبت به سنن و قوانين دارد ـ نقش اساسي ايفا مي‌كند و ميزان مسئوليت خود را در ساختن جامعه نشان مي‌دهد. (صدر، محمدباقر، سنت‌هاي تاريخ در ‌قرآن/ 147).

3ـ الهي بودن اين قوانين از اختصاصات قانونمندي جامعه در قرآن كريم است. برخلاف آن‌چه در انديشه‌هاي كلاسيك و رسمي جامعه‌شناسي مطرح است و معمولاً به دليل سكولار بودن اين نوع از مطالعات، قوانين در هر ساحت و با هر گستره‌اي عموماً داراي منشاء و خاستگاهي اجتماعي است و وراي آن، اعتقادي به تاثير عوامل متافيزيك به خصوص در حوزه قوانين حاكم بر جامعه، وجود ندارد، ليكن در نگاه قرآن كريم به آسانی اين قوانين به خداوند نسبت داده شده است، از این‌رو در شانزده مورد كه در قرآن كريم واژه سنت و سنن به كار رفته است، يا به طور مستقيم منتسب به خداست مانند آيات: 38 و 62 احزاب، 85 غافر و 23 فتح و یا به طور غير مستقيم به خداوند منتسب است. در حقيقت در موارد اول ناظر به  سنت گزار و در موارد دوم به محل اجراي سنن، جوامع و حكومت‌ها اطلاق گرديده است. (كرمي، ظهور و سقوط تمدن‌ها از ديدگاه قرآن/ 201. همچنين ر.ك: مصباح، جامعه و تاریخ/ 426؛ صدر، محمد باقر، سنت‌هاي تاريخ در قرآن/ 141) با توجه به این مطالب می‌توان گفت:

الف) قانونمندي حاكم بر جوامع، ضوابط و قوانيني الهي‌اند نه جبر تاريخ و محيط؛

ب) الهی‌بودن سنن و قوانين به اين معني است كه مجموعه علت و معلول‌ها به خداوند ختم مي‌شوند و اوست كه تدبير و اراده خود را به صورت اين ضوابط و در قالب اين قواعد اعمال مي‌كند؛

ج) اين قوانين هم‌چون قوانين طبيعي در طول اراده الهي است و در قلمرو اراده او عمل مي‌كنند.

شرايط تحقق قوانين جامعه‌شناختی در قرآن

همان‌گونه كه در مباحث مقدماتي آمد، تمام پديده‌هاي طبيعي و انساني تحت سيطره قانون، همه درگير علّيت هستند و لذا به طور قطع از عوامل و شرايط تحقق قوانين، تابعيت از اين سنت است و همان‌گونه كه شهيد صدر در كتاب تفسير موضوعي خود يادآور شده است، امتياز پديده‌هاي اجتماعي و تاريخي در جوامع بشري اين است كه اين پديده‌ها علاوه بر آن، علامت ويژه‌اي دارند كه عبارت است از پيوند آن‌ها با هدف، به اين معنا كه حركت و مسير آن در جامعه به خاطر رسيدن به يك مقصود است و به قول فلاسفه بجز علت فاعلي، علت غايي هم دارد. در همه جا جوش آمدن آب بر اثر حرارت، علتش را و گذشته‌اش را همراه دارد ولي به هيچ وجه ناظر به نتيجه كارش نيست و تا زماني كه اصطلاحاً به شكل كار انساني در نيايد، نمي‌تواند ناظر به هدف باشد در صورتي كه كار هدفدار انسان مشتمل بر پيوندي است غير از پيوند با علت و آن هدفي است كه هنگام عمل موجود نيست و مي‌خواهد بعداً محقق شود. تفاوت هم نمي‌كند كه هدف صلاح باشد يا فساد. از طرفي هر عملي كه هدف داشته باشد هم لزوما در تحت قوانين اجتماعي نمی‌گنجد بلكه شرط ديگري دارد و آن عبارت است از جنبه اجتماعي عمل. در واقع زمينه فعل بايد اجتماعي باشد، در اينجا جامعه به گونه‌اي علت مادي عمل است و ساحتي است كه عمل را از بعد فردي خارج كرده آن را در سطح بالايي گسترش مي‌دهد. (صدر، محمدباقر، ظهور و سقوط تمدن‌ها از ديدگاه قرآن/ 152).

تفاوت اين نوع عمل با عمل فردي در توجه قرآن كريم به سرگذشت امت‌ها و جوامع، به جز توجه به سرگذشت فردي آن‌ها به خوبي روشن شده است (جاثيه/28؛ مريم/94 و …).

مصادیقی از قوانین جامعه شناختی در قرآن

1ـ فراگیری آثار اعمال

يكي از احكام جامعه شناختي اين است كه هرگاه از همه يا اكثر افراد جامعه عملي خاص صورت پذیرد، آثار خوب و بد آن عمل همه افراد جامعه را دامنگير مي‌شود. قرآن‌كريم در سوره اعراف مي‌فرمايد: (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى‏ آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ)؛ ‌«و اگر (بر فرض) اهل آبادى‏ها ايمان مى‏آوردند و خودنگه‏دارى مى‏كردند، حتماً بركاتى از آسمان و زمين بر آنان مى‏گشوديم»، (اعراف/ 96).

به اين معنا كه اگر همه يا اكثر افراد جامعه اهل ايمان و تقوي شوند بركات آسماني و زميني مانند نزول سودمند و به هنگام، فراوانی بارش‌هاي آسماني، ازدياد محصولات كشاورزي و دامپروري و دفع آفات از آنها، صحت و سلامت بدني، آسايش و آرامش روحي و امنيت اجتماعي بر آن‌ها افزايش مي‌يابد. به عكس اين قضيه نیز، آيه شريفه این‌گونه اشاره دارد:

(وَاتَّقُوا فِتْنَةً لاَتُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنكُمْ خَاصَّةً)؛ «و خودتان را از [بلا و] فتنه‏اى نگه داريد كه فقط به كسانى از شما كه ستم كردند، نمى‏رسد (بلكه همه را فرا مى‏گيرد؛)»، (انفال/25).

آري بترسید که فقط كساني از شما كه ستم كرده‌‌اید گرفتار فتنه نمي‌شوند بلكه فتنه ستم ناكرده‌ها را نيز در بر مي‌گيرد.

اين قانون كه بيانگر يك ارتباط حقيقي و تكويني است از قوانيني است كه اختصاص به يك قوم و گروه ندارد بلكه به فلسفه آن كه بنگريم همگاني بودن آن به خوبي قابل برداشت است. نگاهی اجمالي به آیات قرآن‌كريم مي‌رساند كه اين كتاب شريف به يك رشته از قوانين تكويني و تشريعي مشترك بين همه جوامع قایل است و از این‌رو می‌فرماید:

(لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِي الْأَلْبَابِ)؛ «به يقين، در حكايت‏هاى آنان براى خردمندان عبرتى بود»، (يوسف/111). و یا در آیه دیگری می‌فرماید: (إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَن يَخْشَى)؛ «قطعاً، در اين (امور) عبرتى است براى كسى كه بهراسد»، (نازعات/26).

دستور به اين عبرت آموزي در اين آيات و آيات ديگري مانند آیه 13 آل‌عمران و آیه 2 سوره حشر، تنها در صورتي ممكن و مفيد است كه يك واقعه و حقيقت تاريخي پديده‌اي منحصر به فرد و متعلق به يك جامعه خاص نباشد بلكه قابليت تكرار در ديگر جوامع و زمان‌ها را داشته باشد، لذا معلوم است كه از نگاه قرآن‌كريم وجوه اشتراك فراواني بين گذشتگان و آيندگان وجود دارد كه عبرت‌آموزي آيندگان از سرنوشت گذشتگان را امكان پذير و مفيد مي‌سازد.

در اين زمينه مناسب است تا برخي ديگر از آيات مورد توجه قرار گيرند. از جمله آیاتی که در این زمینه وجود دارد که دعوت به سیر و سفر در زمین و عبرت آموزی دارد. قرآن كريم از مردم دعوت به سير در زمين نموده تا نسبت به سرانجام مردم قبل از خود آگاهي يابند:

(وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالاً نُوحِي إِلَيْهِم مِنْ أَهْلِ الْقُرَى‏ أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ …)؛ «و پيش از تو نفرستاديم، جز مردانى از اهل آبادى‏ها را، كه به سوى آنان وحى مى‏كرديم؛ پس آيا در زمين گردش نكرده‏اند، تا بنگرند، چگونه بوده است فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند؟…»، (يوسف/108).

(أَوَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ)؛ «و آيا در زمين گردش نكردند تا بنگرند كه چگونه بوده است فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند؟»، (روم/ 9).

(أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ)؛ «و آيا در زمين گردش نكردند تا بنگرند چگونه بوده است فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند، در حالى كه از آنان نيرومندتر بودند؟!»، (فاطر/44).

(أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ كَانُوا مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَاراً فِي الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ …)؛ «و آيا در زمين گردش نكردند تا بنگرند، چگونه بوده است فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند؟ كه از آنان از نظر نيرو و آثار در زمين برتر بودند. پس خدا به [سزاى‏] پيامدهاى (گناهان)شان (گريبان) آنان را گرفت …»، (غافر/21).

(أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَاراً فِي الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى‏ عَنْهُم مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ)؛ «و آيا در زمين گردش نكردند تا بنگرند چگونه بوده است فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند؟ كه بيش‏تر از آنان بودند و از نظر نيرو و آثار در زمين، برتر بودند و آنچه را كسب مى‏كردند، (عذاب الهى را) از آنان دفع نكرد»، (غافر/28).

(أَفَلَمْ يِسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ «و آيا در زمين گردش نكردند تا بنگرند چگونه بوده است فرجام كسانى كه پيش از آنان بودند؟»، (محمد/10).

(أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِمْ مِن قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّن لَكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَيْهِم مِدْرَاراً وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِن  بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ)؛ «آيا اطلاع نيافته‏اند كه پيش از آنان، چه بسيار گروه‏هايى را هلاك كرديم؟! در زمين به آنان امكاناتى داديم كه براى شما آن‏چنان امكاناتى فراهم نكرديم؛ و [باران‏هاى‏] پى در پى آسمان را بر آنان فرستاديم و نهرهايى قرار داديم كه از زير (شهرهاى) آنان روان باشد و آنان را به خاطر پيامدهاى (گناهان)شان هلاك ساختيم و گروه‏هاى ديگرى بعد از آنان پديد آورديم»، (انعام/6).

(وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثاً وَرِءْياً)؛ «و چه بسيار گروه‏هايى را پيش از آنان هلاك كرديم كه آنان از نظر اثاث و ظاهر نيكوتر بودند»، (مريم/74).

(أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ  فِي مَسَاكِنِهِمْ)؛ «و آيا براى آنان روشن نكرد كه چه بسيار گروه‏هايى را پيش از آنان هلاك كرديم، در حالى كه (اين كافران) در خانه‏هاى آنان راه مى‏روند؟!»، (طه/128).

به خصوص با تامل در آيات 21 و 28 سوره غافر، 6 انعام و 74 مريم كه اشاره به برخي دارايي‌هاي اقوام مانند قدرت، قوت و امكانات بيشتر كرده و آن را از ويژگي‌هاي آن‌ها مي‌داند، ليكن آن‌ها مانعي از قوانين حاكم بر كل جوامع نيستند كه قرآن علي‌رغم آن ويژگي‌ها به تأمل و تدبر در سرگذشت آنها دعوت مي‌كند. قرآن‌كريم در شش آيه ديگر دعوت به همين عبرت‌آموزي اما با لحن ديگري مي‌نمايد که در سرگذشت گذشتگان بينديشيد و عاقبت تكذيب‌كنندگان را بنگريد.

اصطلاح قرآني سير در زمين به معناي تفكر و تأمل در وقايع و حوادث تاريخي است به منظور عبرت‌آموزي و پند اندوزي. حال اگر هر واقعه‌اي پديده‌اي منحصر به فرد بود و ربطي به ساير جوامع نداشت خداوند حكيم دعوت به ژرف انديشي در آن نمي‌كرد:

(قَدْ خَلَتْ  مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ)؛ «به يقين، پيش از شما، سنّت‏ها [و روش‏هايى وجود داشته كه] سپرى شده است. پس در زمين گردش كنيد و بنگريد فرجامِ تكذيب كنندگان چگونه بوده است؟!»، (آل‌عمران/ 137)؛

(قُل‌سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ)؛ «بگو: در زمين گردش كنيد؛ سپس بنگريد فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است؟!»، (انعام/11)؛

(فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ)؛ «پس در زمين گردش كنيد و بنگريد كه فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است»، (نحل/ 36)؛

(فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ)؛ «پس، از آنان انتقام گرفتيم؛ و بنگر كه فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است!»، (زخرف/25).

از نگاه قرآن‌كريم اين قانونی قطعی است كه جوامعي كه آيات الهي را تكذيب مي‌كنند يا بزهكاري پيشه مي‌كنند و يا اكثرشان مشرك مي‌شوند، سرنوشت مطلوبي نخواهند داشت، و این قانون الهی، استثنا‌پذير نيست و كليت دارد و اين است سرّ اصلي استفاده از تأمل در سرنوشت گذشتگان.

حال مناسب است تا گونه‌اي ديگر از آيات الهي ناظر به موضوع بحث مورد توجه قرار گيرد. خداوند در دسته ديگري از آيات به طور مشخص سرگذشت برخي اقوام را به نام ياد مي‌كند و آنگاه آن را منشأ درس آموزي و تأمل در نحوه زندگي جاري انسان‌ها و آينده حيات آن‌ها مي‌داند.

قرآن كريم در يكي از فرازهاي بلند خود در خصوص قوم بني اسرائيل پس از آن‌كه داستان دوبارسركشي و فساد آن‌ها و توبه آن‌ها در سرزمينشان را متذكر مي‌شود مي‌فرمايد: (وَقَضَيْنَا إِلَى‏ بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً كَبِيراً، فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً، ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُم بِأَمْوالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ  أَكْثَرَ نَفِيراً، إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسوءُوا وُجُوهَكُمْ وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيراً، عَسَى‏ رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً)؛ «و در كتاب (تورات) به بنى اسرائيل (= فرزندان يعقوب) اعلام كرديم كه قطعاً، دو بار در [روى‏] زمين فساد خواهيد كرد و حتماً با سركشىِ بزرگى برترى خواهيد نمود. و هنگامى كه نخستين وعده (از آن) دو فرا رسيد، (گروهى از) بندگان سخت نيرومند (و جنگ‏آور) مان را بر شما مى‏شورانيم و ميان خانه‏ها (يتان براى سركوبى شما) به جست‏وجو درآيند؛ و [اين‏] وعده‏اى واقع شده است. سپس دوباره، (پيروزىِ) بر آنان را به شما باز گردانيم و شما را به وسيله‏ى اموال و پسران اِمداد رسانيم و نفرات شما را بيش‏تر (از دشمن) قرار دهيم. اگر نيكى كنيد، به خودتان نيكى مى‏كنيد و اگر بدى كنيد، پس به خود (بدى مى‏كنيد) و هنگامى كه وعده آخر فرا رسد، (مردانى را مى‏فرستيم) تا صورت‏هايتان را اندوهگين سازند؛ و تا داخل مسجد (الاقصى) شوند، همان گونه كه بار اول وارد آن شدند؛ و تا آنچه (بر آن) تسلط يابند، كاملاً نابود كنند. اميد است كه پروردگارتان به شما رحم كند؛ و اگر (به فسادگرى) باز گرديد، (ما نيز به كيفر شما) بازمى‏گرديم؛ و جهنّم را براى كافران تنگنا (و زندان) قرار داديم»، (اسراء/4 ـ 8).

اين آیات در برگیرنده اميد است كه باز رحمت خداوند شامل شما گردد و اگر شما بار ديگر به فساد باز گرديد ما به تسلط و عقوبت دشمن بر شما باز مي‌گرديم.

هم‌چنين در سوره شعرا پس از بيان برخي مسائل زمان حضرت موسي(ع) مي‌‌فرمايد: (وَأَنجَيْنَا مُوسَى‏ وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْأَخَرِينَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ)؛ «و موسى و تمام كسانى را كه با او بودند نجات داديم؛ سپس ديگران (= فرعونيان) را غرق ساختيم. قطعاً، در آن [ها] نشانه‏اى است، و [لى‏] بيش‏ترشان مؤمن نيستند»، (شعراء/ 65 ـ 67).

قرآن‌كريم در سوره زخرف پس از طرح غرق شدن قوم فرعون و دليل آن مي‌فرمايد: (فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفاً وَمَثَلاً لِلْآخِرِينَ)؛ «و هنگامى كه ما را خشمگين و اندوهناك ساختند، از آنان انتقام گرفتيم و همه‏ آنان را غرق كرديم و آنان را پيشگامان (در عذاب) و نمونه‏اى (عبرت‏آميز) براى (ملت‏هاى) پسين قرار داديم»، (زخرف/55 ـ 56).

يا در مورد قوم حضرت نوح مي‌فرمايد: (فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً  وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ)؛ «و (ما) وى و كسانى را كه با او در كشتىِ انباشته (از تجهيزات و انسان‏ها و حيوانات) بودند، نجات بخشيديم. آن‏گاه بعد (از آن)، باقى‏ماندگان را غرق ساختيم. قطعاً، در آن [ها] نشانه‏اى است، و [لى‏] بيش‏ترشان مؤمن نيستند»، (شعراء/ 119 ـ 121).

و در بيان طولاني سرگذشت حضرت ابراهيم مي‌فرمايد: (وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ … إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ)؛ «و خبر بزرگ ابراهيم را بر آنان بخوان [و پيروى كن‏]، … قطعاً، در آن[ها] نشانه‏اى است، و[لى‏] بيش‏ترشان مؤمن نيستند»، (شعراء/ 69 ـ 103).

هم‌چنان در بيان سرگذشت قوم هود بعد از بياني طولاني مي‌فرمايد:‌ (كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ… فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ)؛ «(قوم) عاد فرستادگان [خدا] را تكذيب كردند؛ … و او (= هود) را تكذيب كردند؛ پس آنان را هلاك كرديم؛ قطعاً، در آن‌[ها] نشانه‏اى است، و[لى‏] بيش‏ترشان مؤمن نيستند»، (شعراء/123ـ139).

در ادامه قرآن‌كريم به همين گونه داستان قوم ثمود را مطرح مي‌سازد و مي‌فرمايد:‌ (كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ… فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ)؛ «(قوم) ثَمُود فرستادگان [خدا] را تكذيب كردند؛ … و عذاب [الهى‏] آنان را فرو گرفت؛ قطعاً، در آن [ها] نشانه‏اى است، و[لى] بيش‏ترشان مؤمن نيستند»، (شعراء/141 ـ 158).

سپس سرگذشت قوم لوط را ياد آور مي‌شود و مي‌فرمايد: (كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ… فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ)؛ «(قوم) عاد فرستادگان [خدا] را تكذيب كردند؛ … و او (= هود) را تكذيب كردند؛ پس آنان را هلاك كرديم؛ قطعاً، در آن[ها] نشانه‏اى است، و[لى‏] بيش‏ترشان مؤمن نيستند»، (شعراء/ 123ـ139). در ادامه بلافاصله به سرگذشت قوم شعيب اشاره مي‌كند و مي‌فرمايد:‌ (كَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ … إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُؤْمِنِينَ)؛ «گفتند: اى لوط! اگر (به اين سخنان) پايان ندهى، حتماً از اخراج شدگان خواهى بود… قطعاً، در آن[ها] نشانه‏اى است و [لى‏] بيش‏ترشان مؤمن نيستند»، (شعراء/ 176 ـ 190).

اين دسته از آيات از چند جهت قابل توجه و تأمل می‌باشند:

الف) ويژگي مشترك همه اقوام در تكذيب پيامبرانشان بوده است؛

ب) اكثر اين اقوام و گروه‌ها مؤمن نبودند و لذا از نظر اعتقادي در سطح نازل و گاه فاقد اعتقاد به خدا بودند؛

ج) در تمامي اين آيات به دليل همان ويژگي‌ها، نشانه‌ها‌يي در سرگذشت اين اقوام است كه قرآن خواهان توجه به آن آيات است.

در پايان بيان اين هفت سرگذشت كه گويا معجزه آسا قرآن كريم به آن‌ها اشاره كرده و ضمن بر شماري برخي اختصاصات هر قوم از نظر رفتاري به آن كليت و قانون كلي كه آيه و نشانه در اين سرگذشت‌هاست، تأكيد كرده و به پيامبر اكرم‌(ص) مي فرمايد: اين قرآن را بر تو نازل كرديم تا از هشداردهندگان باشى (شعراء/ 194) به طور قطع بياني اين چنين نشايد مگر اين‌كه اشتراكات زيادي بين اقوام وجود دارد كه مي‌تواند سرمنشأ برنامه‌اي جديد و يا تكميلي از جانب خداوند بر پيامبرش باشد و براساس آن بعدي از ابعاد هدايتي قرآن‌كريم پايه گذاري گردد كه عبارت است از مطالعه سرگذشت اقوام و جوامع سابق و عبرت گيري از سرگذشت‌ها آن.

هم‌چنین باید از آياتي كه از سرنوشت مفسدين ياد مي‌كند مانند آیه 14 سوره نمل و آياتي كه به سر گذشت ظالمين اشاره دارد، مانند آیه 40 قصص، را در این موضوع جای داد.

نتیجه

نوعی این همانی در دیدگاه قرآن کریم و مسأله قانونمندی جوامع در دیدگاه جامعه‌شناسی و‌جود دارد که با توجه به ویژگی‌ها، شرایط، عوامل تحقق و اظهار وجود چنین قوانینی در نگاه قرآن کریم، جامعیت قرآن در این نگاه ثابت می‌شود و بلکه نشانگر عمق دیدگاه قرآن و توجه به جامعه به عنوان بستر اصلی شکل‌گیری رفتارها و وابستگی آن به ارزیابی‌های آن جهانی است. این قانونمندی علاوه بر این که جنبه این جهانی دارد و بستر آن در جهان مادی است، هدف و جهت‌گیری آن به سمت امور غیر مادی و جهان دیگر است که بیان چنین تبیینی در قدرت و توان جامعه‌شناسی نیست که خود نوید نوعی جامع‌نگری قرآن به مسائل جامعه بشری و تحلیل قواعد و قالب‌های حاکم بر رفتارها، به صورتی اعجازگونه است. در این نگاه ضمن تأکید بر حیات اجتماعی بشر و وجود غیرقابل انکار جامعه بشری با تمام روابط و عناصر تشکیل دهنده آن، قوانینی را می‌توان از نگاه قرآن کریم برای آن اثبات نمود که نه تنها از ویژگی‌های عمومی قوانین برخوردار است بلکه ویژگی الهی بودن و قطعیت و استثناناپذیری آن می‌تواند دریچه نو و کارآمدی را در عرصه مطالعات علل و عوامل قانونمندی تاریخ و جامعه با نگرشی نو و بسیار مترقیانه باز نماید.

 

دو فصلنامه تخصصي قرآن و علم

سال پنجم، شماره 8، بهار و تابستان 1390

 


منابع

  1. قرآن کریم.
  2. نهج‌البلاغه، تدوين، سيد رضي، انتشارات دارالهجرة، قم. (نسخه صبحي صالح).
  3. ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، دارالکتب، بیروت، 2007م.
  4. آرون، ريمون، مراحل اساسي انديشه در جامعه شناسي، مترجم: باقر پرهام، نشر علمي فرهنگي، تهران 1370.
  5. آقايي، محمد رضا، روش شناسي تفسير اجتماعي، دوفصلنامه قرآن و علم، شماره پنجم 1388.
  6. جعفری لنگرودی، محمد جعفر، ترمینولوژی حقوق، نشر گنج دانش،1384ش.
  7. جوادي آملي، عبدالله، جامعه در قرآن، قم، نشر اسراء، 1388.
  8. ــــــــــــــــــ ، وحی و نبوت، قم، نشر اسراء، 1388.
  9. حکیمی، محمد رضا، دانش مسلمین، تهران، نشر دلیل ما، 1382.

10.  خوئی، ابوالقاسم، مرزهای اعجاز، ترجمه‎  جعفر سبحانی،بی تا بی جا.

11.  ـــــــــــــــ ، البیان فی علوم القرآن، نشر انوار الهدی، بی جا 1401ق.

12.  رضایی اصفهانی، محمد علی، پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، قم، نشر مبین،1381.

13.  زمانی، محمد حسن، قرآن و مستشرقان، قم، انتشارات دفتر تبلیغات،1385.

14.  سجاد، جعفر، فرهنگ علوم فلسفی و کلامی، تهران، نشر امیرکبیر،1375.

  1. شارون، جوئل، ده پرسش از ديدگاه جامعه شناسي، ترجمه منوچهر صبوري، تهران، نشر ني، 1386.

16.  صدر .محمد باقر. سنت هاي تاريخ در قرآن. قم، نشر دفتر تبليغات،1360.

17.  طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، قم، انتسارات دفتر تبليغات1367.

18.  طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، بیروت، دارالمعرفه،1408ق.

19.  کاتوزیان، ناصر، ترمینولوژی حقوق، نشر گنجینه دانش، تهران،1384.

20.  كرمي فريدني، علي، ظهور و سقوط تمدن ها از ديدگاه قرآن، قم، نشر نسيم انتظار،1385.

21.  كوزر، لوئيس، زندگي و انديشه بزرگان جامعه‌شناسي، ترجمه محسن ثلاثي، تهران، نشر علمي، 1370.

  1. مصباح يزدي، محمد‌تقي، حقوق و سياست در قرآن، قم، نشر مؤسسه آموزشي امام خميني، 1377.

23.  ــــــــــــــــــــــ ، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، قم، نشر سازمان تبليغات، 1368.

24.  ـــــــــــــــــــــ ، محمد تقی، آموزش فلسفه، نشر امیر کبیر،1383.

25.  ــــــــــــ ، آموزش عقاید، قم، نشر سازمان تبلیغات،1375.

26.  مطهري، مرتضي، جامعه و تاريخ در قرآن، نشر صدرا، قم، 1378.

27.  ———-، مجموعه آثار ج 2و 4، قم، نشر صدرا، 1375.

28.  معرفت، محمد هادی، التمهيد فی علوم القرآن،قم، نشر اسلامی،1411ق.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *