هراز نیوز :

پایش را که از پوتین در اورد عفونت کرده بود
گفتند بیا بتادین بزن

گفت تا پایت جراحت نداشته باشد
نمی فهمی رقیه س چگونه پا برهنه در این بیابان ها
راه می رفته است
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

شادی روح این مجاهد دلاور صلوات

One thought on “روایتی خواندنی از شهید اسماعیل حیدری”
  1. در پایان یکی از دورهای نظامی بودیم که یکی از دوستان خود را بعنوان شهید داخل کیسه خواب گذاشته و پس از تشیع وسط اردوگاه آوردیم و از روحانی اردوگاهمان خواستیم که برایش نماز میت بخواند بلاخره با اسرار زیاد ما حاج آقا قبول کرد که نماز میت را به جماعت بخوانیم وسطهای نماز بودیم که دیدیم شهید حیدری که از مربیان اردوگاهمان بود نزدیک ما میشود من که در صف اول ایستاده بودم دیدم که شهید اسلحه کلاش را پشت شلوار کردیش قایم کرده است و نزدیک ما میشود ناگهان که به نزدیکی صف اول رسید شروع به تیراندازی با گلوله های گازی به سمت ما نمود همه ما در رفتیم ولی رفیقمان که بعنوان جسد داخل کیسه خواب گذاشته بودیم نتوانست در رود و شهید بزرگوار گه ان زمان جوان بود و درجه ستوان یکم داشت با لگدهایش کیسه خواب را از یک شیبی به پایین هل داد و به ما گفت تا شماره سه گفتم همه باید دور جسدی که جور کرده بودیم جمع شویم خلاصه یه نیم ساعتی ما را تا میتونست غلت و بشین و پاشو داد و همه ما که خسته شده بودیم در اخر بسیار خندیدیم و این یکی از خاطره های بسیار خوبی بود که از این شهید بزرگوار داشتم . شادی روحش صلوات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *