غروب روز جمعه چهارم مرداد ماه 1382
ثانیه ها طیّ می شود و هرچه زمان می گذرد حضرت علامه به آغاز فراغ انیس و همدم پنجاه ساله شان نزدیک می شوند. کسی که سالها با همه سختی ها و مرارت ها با ایشان در زیر یک سقف زندگی گذرانده… سیده ای که مایه آرامش حضرت علامه بود تا معظّمٌ له با خاطری آسوده به کتابت و تألیف آثار گرانسنگشان بپردازند. حاجیه ناجیه ای که از زمان اقامت در تهران تاکنون همۀ سختی ها را به جان خریده تا این نادرۀ دوران با آرامش خاطر به درس و بحث و تدریس و تألیف آثار کم نظیرشان مشغول باشند و تا حدّ امکان خاطر مبارکشان به غیر علم اندوزی و علم آموزی معطوف نگردد.
قطعاً این اتفاقات باعث شده بود تا حضرت علامه در روز وفات ایشان، پس از نهادن بدن جسمانی آن سیّده والامقام در قبر رو به آسمان نموده و بار دیگر رضایتش را از آن ذُرّیه پاک حسنی به درگاه ربّ الارباب عرضه بدارد. آری، زجر و سختی آغاز آن سفر طولانی و اقامت در تهران و مرارت های یافتن مسکن اجاره ای در آن شهر فقط قسمت کوچکی از آن کوه مشکلات پنج دهه شان بود که باز هم معظّمٌ له در این درخواست، حاجیه خانم و طفل رضیعش را شفیع قرار داده و پروردگار ربّ العالمین را با وساطت این سیّده می خواند و عرضه می دارد:
در مطالعه زندگینامه تک ستاره پرفروغ سپهر فلسفه و عرفان، حضرت علامه طباطبایی(رحمه الله علیه) خوانده بودیم که آن وجود معظّم در پاسخ به پیام تسلیت یکی از شاگردان به خاطر درگذشت همسر وفادارشان چنین مرقوم فرموده بودند: «با رفتن او(همسر معظّمٌ له) برای همیشه خطّ بطلانی بر زندگانی خوش و آرامی که داشتیم کشیده شد» و از قول صبیّۀ حضرت علامه(خانم نجمه السادات طباطبایی) نیز دیده بودیم که از قول معظّمٌ له نقل می کردند: «این زن بود که مرا به اینجا رسانید، او شریک من در کارهای علمی بوده و هر چه کتاب نوشته ام، نصفش مال این خانم است».
امّا از آنجا که به فرموده خواجه عبدالله انصاری(رحمه الله علیه) «الهی! دود از آتش چنان نشان ندهد و خاک از باد که ظاهر از باطن و شاگرد از استاد» گویا این شاگرد خلف و ممتاز آن استاد نیز به تأسّی از استادش اینچنین در اوّلین و آخرین مراسم ختم آن مرحومه بذرافشانی می کنند و می گویند:
«ایشان اخیراً دچار چند تا عمل(جراحی) شده بودند… یه وقتی از قم به تهران آمدم رفتم به عیادتشون، در بستر بیماری بودند، به خاطر عمل در بستر بیماری بودند، بنده یه حقیقتی رو به صورت مطایبه به ایشان ارائه دادم. به ایشان گفتم: من خیال می کردم که این آثاری را که نوشتم و کتاب هایی را که دارم و (قبلاً) نوشته شده، بعضی ها نیز در دست طبع است و…. خیال کردم که من مؤلّف و مصنّف این آثارم! (حال آنکه) این بیماری شما مرا تنبیه کرده، به من توجّه داده، دیدم مصنّف این کتاب ها و این رساله های من شما هستید، نه من! چرا؟ چون شما از روزی که بستری شدید تا الآن من در قم، نرسیدم حتی یک سطر بنویسم، نمیشه… نمیشه، با این که حاضر بود و آماده بود و ….»
آن سیّده والامقام که بیش از پنجاه سال به باغبان و مربّی نفوس مستعدّه خدمت نموده، در آخرین لحظات بعد از تلقین، اُجرتش را از این ولیّ خدا می گیرد و بشارتی را از آن لسان عرشی و الهی می شنود، آنچنان که خود معظّمٌ له می فرمایند:
«بنده امروز داشتم (ایشون را) تلقین می کردم خدا را گواه می گیرم، قسم به نظام هستی از صمیم دل یک جمله به ایشون عرض کردم (با صدای) بلند… شاید عزیزان بودند و (دیدند) …. به جان صدّیقه طاهره از صمیم قلب حرف زدم، به ایشون خطاب کردم… داشتم تلقین می کردم گفتم: من از تو راضی ام، خدا از تو راضی باشه».
شاید تقارن با ایّام شهادت حضرت بی بی صدّیقه طاهره فاطمه زهرا (سلام الله علیها) حضرت علامه را بر آن داشت تا به تأسی از مولای مظلوم خویش حضرت وصیّ، امام علی علیه السّلام در تدفین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در منزل، ایشان نیز این سیّده حاجیه ناجیه را در حیاط منزلش دفن نموده تا این سرای بهشتی از شمع وجود وی کماکان استضائه کند. به همین خاطر آن سیّده جلیل القدر در بیت الرّحمه و جنب درب ورودی منزل حضرت علامه مأوا گرفت…
روحش شاد
از خدمات ارزشمند جناب سید مجید اسدی مدیر وبلاک علامه دهر بجهت اطلاعات بروز وبسیار دقیق از حضرت علامه نهایت سپاس را دارم . انشاالله خدای متعال توفیق روز افزون به این هنرمند عزیز در تمام صحنه های زندگی عنایت فرماید تا شاهد هنرنمایی های خالصانه شان باشیم.
با سلام
حوزه علمیه قزوین قصد دارد با استعانت از خداوند متعال همایشی در راستای تکریم و تعظیم دو شخصیت
بزرگ عالم اسلام علامه طباطبایی و برادر بزرگوارشان،آیت اله محمد حسن الهی طباطبایی برگزار نماید.
لذا از شما خواهشمندیم در جهت اطلاع رسانی ما را یاری فرمایید.
سپاس
09191936616