هراز نیوز : سرویس فرهنگی – گهگاهی از اوضاع نابسامان فرهنگی ناله می کنیم ، برخی مسئولان را مقصر می دانند ، برخی مدرسه و دانشگاه و برخی خانواده ها را اخیرا در رصد وبلاگ های فرهنگی شهرستان آمل اظهار نظر های تکان دهنده یک وبلاگ که منتسب به انجمن شعر و ادب آمل ! می باشد باعث تاسف فراوان شد ، نویسنده ویا نویسندگان این وبلاگ که نام و نشانی از انها مشخص نیست ، بدون درک رسانه ای شروع به فحاشی و توهین کرده و ضمن قضاوتی مضحک برای خود رای هم صادر کرده اند .
ضرویست خانواده های گرامی و مجموعه های فرهنگی مانند انجمن شعر وادب که مطمئنا افرادی صاحب خرد و با قدرت تمیز در آن حضور دارند بر محتوای منتشر شده بر فضای مجازی که به نام آنها منتشر می شود نظارت کنند تا شاهد چنین گاف هایی ان هم از جانب یک انجمن فرهنگی نباشیم .
خوب است مسوولان این انجمن پاسخ دهند واقعا به جای تمرین مبانی شعر بهتر نیست مقداری فهم ، شعور، ادب و درک در آن تشکیلات آموزش داده شود تا شاهد انتشار چنین مطالب هجو و موهون در فضای مجازی نباشیم .
هراز نیوز بنا به رسالت فرهنگی و اطلاع رسانی و تنویر افکار عمومی ، لازم است به استحضار برساند در شب میلاد مسعود ولی عصر ستاد انتخاباتی علی عزیزی مراسمی را به این مناسبت برگزار کرد که مورد استقبال بی نظیر مردم عزیز آمل قرار گرفت ، دعوت نامه ای که برای همه مدوعین ارسال شد هم نام سخنران علی عزیزی ذکر شد و هم این برنامه از سوی ستاد این نامزد شورای شهر برگزار شد ،البته شکی نیست که به برکت شب میلاد امام عصر (عج) حضور چند هزار نفره مردم امل محقق شد.
اما در شب مذکور برنامه های متنوعی به صورت جشن به عشق حضرت ولی عصر در شهر آمل برگزار شد که مردم قدر شناس آمل ترجیح دادند ان شب عزیز را با دعوت خادم و مداح اهل بیت ، علی عزیزی جشن بگیرند .
آیا در شان یک انجمن ادبی است که به جای طرح موضوع و نقد محترمانه آن اقدام به تشویش اذهان عمومی با زشت ترین الفاظ ، آن هم با نام مبارک حضرت بقیه الله الاعظم (عج) بنماید ؟
برای دیدن خبر هراز نیوز اینجا را کلیک کنید
داستان غlم انگیز ما – وقتی روشنفکری ، سرگرمی میشود
روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسیار دردش آمد …
یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای!
یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!
یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!
یک یوگیست به او گفت : این چاله و همچنین دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعیت
وجود ندارند!!!
یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایین انداخت!
یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!
یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن
به داخل چاله کرده بودند پیدا کند!
یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که : خواستن توانستن است!
یک فرد خوشبین به او گفت : ممکن بود یکی از پاهایت رو بشکنی!!!
سپس فرد بی سوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بیرون آوردi.