240 thoughts on “برای حسین ابراهیمیان تندیس برپا کنید + نامه به فرماندار”
  1. تندیس رو بر پا کنید که مردم بفهمن جوونمردی هنوز زندست

  2. ma be darkhaste khatere khaki omadim inja va poshtibani mikunim az in kar

  3. با تمام وجود از فرماندار و افراد مهم کشور می خواهم که نه تنها تندیس بلکه اورا به الگویه ملی تبدیل نمایند

  4. salam fek nemikonam ba in kare javanmardanei k hosein jan anjam dade ehtiyaji be nazar sanji bashe vali be nazare man bayad in tandis ra sakht ta in kar javanmardane hichvaght az khatereman faramash nashavad va hamishe dar khatereman bemanad va hata be khateresh in ruz ra be eftekharash
    ruz gharigh nejat benamim

  5. عمل تحسين برانگيز اين سيد جوان يقينا به تاسي از شهيدان و ايثارگران عزيز است فلذا جادارد درراستاي حفظ حرمت و قداست شهدا تنديس اين بزرگمرد آملي نيز در شهر دارالمومنين و هزار سنگر آمل برپا شود .

  6. آفرین به این جوان فداکار آملی. ما نیز از این پیشنهاد حمایت میکنیم

  7. ما نیز از این پیشنهاد حمایت میکنیم

  8. کمتر کسی پیدا میشه که شهامت همچین کاری رو داشته باشه و جون خودش رو به خطر بندازه پس چه خوبه به درخواست خانواده ی حسین ابراهیمیان احترام بگذاریم و حمایتش کنیم.

  9. باسلام باکمی تحقیق درجراید و سایت های انترنتی به جملات زیبایی برخوردم مثل مجله اطلاعات هفتگی…غریق نجات آملی کولاک کرد…و…..به نظرم نه تنها بحرخزر شاهد کولاک این غیور مردایرانی بود بلکه در هرمحافل صحبت ازغیرت وجوانمردی این شیربچه آملیاست برای الگو سازی و سالم نگه داشتن جوانان نه تنها تندیس بلکه اقدامات فرهنگی متعدی را می طلبد وامیدوارم شاعران وفرهنگیان اولین کام رابگیرند وبا شب شعر ازاین نستوه شعربسرایند ….ازطرف وکیل دادگستری….

  10. به عنوان دانشجوی رشته حقوق این مطلب را تا یید می کنم زنده بادسید حسین ابراهیمیان

  11. از شور دل مــادر غمدیده بپرسید

    از دامن او اشک ، فراچیده بپرسید

    هر مسئله را دیده و سنجیده بپرسید

    گــر راز محبت شده پیچیده بپرسید

    مادر سبب و مایه هر صبر و قرار است

  12. خدایا دل این خانه گرفته است

    هوا تیره ،فضا تار و شب از پشت درختان شده پیدا

    چه هراسی به دل اهل سرا جای گرفته

    ببینم…………

    یکی تکیه زده گوشه دیوار

    و می بارد از آن چشم چو رگبار

    که در فصل بهاری شده جاری

    چادر کوچک خود را به دو دستش

    به سختی کشد از فرط دل سوخته و ریش

    خنده به زحمت به لبش نقش گرفته

    که بمان مادر غمدیده من

    یاس ستمدیده من

    گیرم اصلا که تو را سیر کتک می زند این دست زمانه

    گیرم اصلا دل تو مثل اسیری است که خواهد برود

    راحت و آسوده ز خانه

    دل ما را که دوا سازد و آرام کند روشنی خلوت خانه؟

    دل زینب شده پر خون

    یاس می بارد از این پنجره ها

    باز تو برخیز و مرا تنگ در آغوش پر از مهر

    بگیر ای نفس گرم دل دختر غمدار

    تو ای مادر نور و شب و این دیده خونبار

    ببین او که نشسته است بر ایوان ونگه می کند از روی امیدی به شفایت

  13. با موافقت اعلام میکنم که ارزش گذاشتن به این امر باعث شور وانگیزه در بین جوانان میشود بیایم یک بار این موضوع را امتحان کنیم کم نکرد این جوانمرد شما مسئولین هم کم نگذارید

  14. حتما باید این کار صورت بگیرد تا ایثار و خود گذشتگی را زنده نگه داریم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *