هراز نیوز :روح الله دشتی
من و حسین، نزدیک به ده سال در یک کوچه بودیم.روزان و شبان، همدیگر را می دیدیم و گاه این دیدار،به گفت و گویی کوتاه نیز می انجامید.کمتر اتفاق می افتاد که بحثی کنیم و روابط مان متجاوز از سلام و علیک نبود.آتش دوستی و شوق ، بیشتر از ناحیه حسین بود.او همیشه -با همه- روی گشاده داشت و لبخند به خرج می داد و اگر سوار بر ماشین ِ خودش نیز بود، ترمزی می کرد،لبخندی میزد،سری می تکاند و در حالیکه می خندید می تاخت.واقعا می تاخت.
حالا او دیگر در این کوچه نیست، که بخندد، که بتازد و گرما ببخشد.این را می شود از سرمای کوچه فهمید.از سختی باران این روزهایش.از سکوتِ کوچه که رفتن حسین را عزتمندانه روایت کرد.او برای نجات انسانی رفت و نیامد دیگر.حسین با کار خود، معرفت را -دستکم در حوزه دوستان- احیا کرد و فلسفه حیات و دنیا را به تمسخر گرفت و بدان خندید.این همیشه ِ خندان، حتا به مرگ هم لبخند زد.الله اکبر!
اعتراف باید کرد.این روزها، کمتر کسی را می توان یافت که مانند او رفتار کنند.اینکه برای نجات انسانی،که هیچ نسبت با تو ندارد، حقیقا،واقعا -و نه از روی حرف و ادعا- از جان پر ارزش خود مایه بگذاری.درحالیکه فقط بیست چهار سال سن داری و داری لذت زندگی و تعیش را احساس می کنی.در این دنیای بی ترحم،که انسانها با یکدیگر بر سر نزاع و مِرا اند،حسین فهماند که انسان، گرگ انسان نیست.
او هنگامی که می رفت تا جان انسانی را نجات دهد،شاید به این هم فکر می کرد که ممکن است امواج، گریبان او را هم بگیرد و امانش ندهد.اما بی توجه به آن، دلش را به دریا زد و برای نجات جان انسانی،بی واهمه تاخت.او بی محابا از شان و منزلت انسانی دفاع کرد.اگرچه در مسئولیت قانونی او نبود.او خواست تا خانوده ای را از وجود انسانی، بی نصیب نگذارد، که خودش را از ما گرفت.حسین فقط از بین ما رفت.نمرد.من این مرگ را باور نخواهم کرد…
روح الله دشتی
من به پسر عموی عزیزم حاح احمد آقای ابراهیمیان افتخار می کنم
که ، پدر شیر مردی مثل حسین هستش %
با تشکر
مهندس سید علی اکبرابراهیمیان
مدیرعامل شرکت آراد اطمینان آمل