یکی از مهمترین بحرانهای امروز جامعه ی ما, سیاست زدگی است!
دانسته یا ندانسته, خواسته یا ناخواسته, اسیر دست بازیهای سیاستمداران گشته ایم.
اینکه سیاست چه در معنای خاص آن و چه در معنای عام, جزء لاینفک زندگی و دانش بشریست, شکی نیست.
اما اسیر این غول بی شاخ و دم شدن و توهم سیاسی انگاشتن هر پیامدی, یا حتی انفعال سیاسی و یا اعتماد به اهالی سیاست, فاجعه ای از جنس آنچه امروز می بینیم, به بار خواهد آورد!
بزرگنمایی ها و اغراقها, نسبت دادن طوماری از القاب و عناوین به عنوان پیشوند و پسوند, ادای احترام از نوع دست بوسی, به کار بردن واژه هایی که مختص جوامع بت پرست و الهه ساز است و از این دست فرمایشات دهن پر کن, سالهاست از ادبیات رسانه ای و جوامع کشورهای پیشرفته و دموکراتیک رخت بربسته و عجیب است که در کشور ما هنوز خریدار دارد!
توقع مردم از دولت در جزئی ترین موارد زندگی و نیز انداختن تمام مشکلات به گردن آن, فصلی دیگر از این سیاست زدگیست!
وقتی رسانه ها نیز همانند برخی افراد عامی, “مسئولان” یک شهر را “بزرگان” آن شهر می دانند و می نامند, روند سقوط و انحطاط ادامه می یابد!
مسئول, در بالاترین درجه ی خود, تنها خدمتگذار مردم است و اگر توان انجام وظایف محوله را ندارد, به حکم وجدان باید از سمت خود کناره گیرد.
و اگر امروز در کشور خود شاهد بحرانی فاجعه بار هستیم, نشان از بی وجدانی افرادی دارد که اسیر شهوت پول و قدرت اند و در اوج بی کفایتی و بر اثر روابط سیاسی, اقتصادی و ایدئولوژیک, صندلی های بسیاری را اشغال کرده اند.
اسیر جناح بندی شدن و درگیر باند بازی بودن, آدمی را به ناکجا آباد سوق خواهد داد و طبعاتش همین بی بند و باری فرهنگی-سیاسی-اقتصادی است که می بینیم!
متاسفانه نقدهای ما هم اسیر سیاست زدگیست !
امروز حمله های گروهیِ جناحی خاص به طرف رقیب و وابستگان آنها را شاهدیم.
فردا طرفداران طرف مقابل مسلح به رسانه و با پشتگرمی طیفی دیگر از سیاسیون, به اینها می تازد.
در کوچه و بازار و خانه ها, پر است از تحلیلگران سیاسی و مردم بیشتر از اینکه لذت زندگی را درک نمایند, دلزدگی سیاسی را تجربه می کنند.
و در این گیر و دار بازیهای سیاسی, دکلها گم می شود ,اختلاسها رخ می دهد, ریال ها بی ارزش می شوند, سفره ها خالی می شود, اعتصابات سرکوب می گردد, منتقدان گوشمالی می شوند, آرمانها زیر پا گذاشته می شود, قوانین اجرا نمی شوند, قرآن ها سر نیزه می رود, اعتقادات بازیچه می شود و انسانیت رخت می بندد!
دروغ برای بسیاری از اهالی سیاست, ذکر روزمره است و فریبکاری آنان, روز به روز بیشتر از قبل راه تنفس جامعه را می بندد.
بدا به حال جامعه ای که در سیاست زدگی غوطه ور گردد و
جامعه ی ما, امروز بیشتر از هر زمان دیگری به هنرمند, جامعه شناس و روانشناس نیاز دارد.

سید محسن مرعشی مرزنگو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *