ماه ربیع الاول از سومین ماههای قمری است که پس از پشت سر گذاشتن اندوه سنگین ماههای محرم و صفر، با سرور و شور امامت میآید و واضح و مبرهن است که ربیع به معنی بهار است و اعیادی، چون امامت حضرت ولی عصر (عج) و خجسته مولود پیامبر اکرم (ص) و امام جعفر صادق (ع) را در تقویم این ماه داریم.
هشتم ربیع الاول در وهله اول شهادت امام حسن عسکری (ع) است، که مصیبتی دیگر از خاندان نبوی در دلها تازه میشود و قلب امام زمان «ارواحنافدا» حزن آلود است، اما به امامت رسیدن ایشان و پرچمداری ولایت جشنی است که طعم شیرین «ربیع» را به همه میچشاند.
شیخ طوسی در کتاب «غیبت» از احمد بن على رازى و او از محمد بن على و او از عبید اللَّه بن محمد بن جابان دهقان از ابو سلیمان داود بن غسان بحرانى روایت نموده: به خدمت ابو سهل اسماعیل بن على نوبختى رسیدم و سلام نمودم، ابو سهل گفت: ولادت (م ح. م. د) فرزند حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب صلوات اللَّه علیهم اجمعین در سامره بسال ۲۵۶ اتفاق افتاد. مادرش صیقل، و کنیه اش ابو القاسم است، و همین کنیه است که پیغمبر خبر داده و فرمودند: نام او، چون نام من و کنیه اش مثل کنیه من است، لقبش مهدى و حجت و منتظر و هم او صاحب الزمان است.
هشتم ربیع الاول چه روزی است؟
سپس ابو سهل گفت: زمانی که امام حسن عسکرى (علیه السّلام) در بستر بیماری بودند روزى من در خدمتش بودم، حضرت به عقید خادم خود که غلامى سیاه چهره و اهل نوبه بود و پیش از آن حضرت خدمتکار پدرش امام على النقى بود؛ و امام حسن عسکرى علیهما السلام را بزرگ کرده بود، فرمود: اى عقید! قدرى آب مصطکى براى من بجوشان عقید هم آب را روى اجاق نهاد، و صیقل مادر امام زمان علیه السّلام آن را بخدمت حضرت آورد.
حضرت کاسه را گرفت و خواست بیاشامد ولى دست مبارکش لرزید و بدندان نازنینش خورد و سپس آن را بزمین نهاد. آن گاه روی کرد به عقید و فرمود: برو به اندرون که میبینى کودکى در سجده است، او را نزد من بیاور.
ابو سهل میگوید: عقید گفت: وقتى به اندرون براى جستجوى او رفتم، دیدم کودکى سجده می کند، و انگشت سبابه خود را بسوى آسمان گرفته است، من سلام کردم و او نمازش را کوتاه کرد، سپس گفتم: آقا شما را مى طلبد که به خدمتش درآئى. در این وقت مادرش صیقل آمد و دست او را گرفت و او را نزد پدرش آورد. چون عرب موقع سب کردن یعنى بدگوئى باشخاص با آن به طرف مقابل اشاره میکرد، آن را «سبابه» گفتند.
ابو سهل میگوید: موقعى که بچه خدمت حضرت رسید، سلام کرد. رنگش همچون درّ (سفید) موهاى سرش کوتاه و میان دندان هایش باز بود. وقتى امام حسن عسکرى علیه السّلام او را دید، گریست و فرمود: اى آقاى خاندانم! این آب را بمن بده که من اینک بسوى خداى خود میروم. بچه کاسه آب جوش را برداشت و بدهان پدر بزرگوارش نزدیک ساخت تا آن را نوشید.
آنگاه امام حسن عسکرى علیه السّلام فرمود: مرا آماده نماز کنید. بچه حوله اى در دامن امام پهن کرد و بدین گونه حضرت، یک یک اعضا را شست و سر و پاى را مسح نمود. آنگاه امام حسن عسکرى علیه السّلام فرمود:
اى فرزند! به تو مژده می دهم که صاحب الزمان و مهدى و حجت خدا در روى زمین توئى. تو فرزند من و جانشین من میباشى. از من متولدشدها ى. و تو (م ح. م. د) فرزند حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب (علیهم السلام) میباشى و هم از نسل پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله و خاتم ائمه طاهرین هستى. پیغمبر (ص) مژده تو را داده و نام و کنیه تو را تعیین فرموده است. این را پدرم از پدران پاک سرشتش بمن اطلاع داد.
حضرت این را فرمود: و همان موقع رحلت نمودند.