“نهنگ آبی” چه چیزهایی را از خانواده ایرانی هویدا میکند؟
افزایش خودکشی در کشور، پدیده ای است که چه در قالب “نهنگ آبی” اتفاق بیافتد چه به هر شکل دیگری، نیاز به بررسی های دقیق و اقدامات عملی دارد تا هرچه زودتر از یک فاجعه جلوگیری شود. مهدی مسلمی فر روانشناس در گفتگو با فرارو با واکاوی بازی نهنگ آبی از کمبود هایی که موجب گرایش نوجوانان به این بازی میشود میگوید. بررسی کمکاری برخی خانوادهها و دلایل اجتماعی آن و همچنین مقایسه آموزش ما با جوامع پیشرفته از دیگر محورهای صحبتهای اوست که در ادامه میخوانید:
در مورد شروع این بازی نمیتوانیم به صورت قطعی بگوییم که هدف این بوده که این خودکشی اتفاق بیافتد کما اینکه ابتدای فرآیند ساخت بمب اتم هم قرار نبود این اتفاق بیافتد یعنی این مخترع آن فقط شکاف هستهای را قرار بود کشف بکند و در اختیار بشر قرار دهد.
این اتفاقاتی است که ۵۰ مرحله برای بچهها دارد که طی ۵۰ روز انجام میشود و اینها مرحله به مرحله وارد هنجار شکنی و رفتارهای پر خطر میشوند. چیزی که ما در ادبیات اسلامی خودمان هم داریم که میگوید خطوات شیطان یعنی وسوسه گام به گام ایجاد میشود. اینها فرآیندی نیست که آنی اتفاق بیافتد و کسی را یکباره به خودکشی برساند. الان ما واقعا نمیدانیم که چقدر هدف این بوده که جوان خودکشی کند.
این بازی را بیشتر با نام چالش نهنگ آبی میشناسیم که حالا در قالب یک بازی ارائه شده است. این شکل از چالشها و این نوع رویدادها را قبلا به شکلهای دیگری هم دیدیم. مثلا خانمی بود که یک سری ابزارها را جلوی خود گذاشته بود و گفته بود هرکس به تدریج میتواند از این ابزارها برای آسیب به خود استفاده کند… خب البته این کار وقتی به استفاده از چاقو و بریدن بدنش میرسید متوقف میشد.
یک سری الگوها در حال تغییر کردن است. الگوهای لذت، الگوهای خودکشی، مرگ، زندگی و عشق. در مورد همین خودکشی که شما میفرمایید؛ خوب دلیل خودکشی همیشه افسردگی، نا امیدی و ناکامی بوده است حتی در نوجوانان.
اما اتفاقا خودکشی هایی که در نوجوانی اتفاق میافتد- بیشتر خودکشیها در این سن رخ میدهد- بیشتر خود کشیهای نمایشی است.
خودکشی هایی که به قصد جلب توجه یا ایجاد احساس گناه در دیگران اتفاق میافتد.
نیاز در نوجوان، نیاز به دیده شدن است، نیاز به انجام هرگونه رفتاری است که این رفتار او را از دیگران متمایز کند، نیاز به این که قدرتش را بالا ببرد و دیگران به او احترام بگذارند و موجودیت آن را ببیند.
ما در این بازی شاهد تغییر این مفهوم هستیم. نه تنها از این مفهوم برای تشویق به رفتار پر خطر استفاده ابزاری میشود. بلکه کارکردش درست مثل ویروسهای کامپیوتری است. یک سری کامپیوتر را برای استفاده بشر درست کرده اند، اما یک سری ویروس هم درست شده است.
در این بازی هم خودکشی میآید آمیخته میشود با یک سری مفاهیم لذت بخش. یعنی اگر ما تاکنون خودکشی را همراه با افسردگی و … میدانستیم حالا میآید تبدیل میشود به یک فرآیند لذت بخشی که میگوید: تو اصلا شجاعت و جسارت این را داری که به این مرحله برسی؟
و در هر صورت این فرآیندی که این بازی را به یک لذت و پیشرفت تبدیل میکند مفهوم شناختی یا cognitive نوجوان را تغییر میدهد. از ابتدا نمیگوید که خودکشی یک ارزش است بلکه آرام آرام با بازی هایی که مرحله مرحله شروع میشود -اول مجازی و بعد باید به خودش آسیب بزند- بعد مرحله مرحله میرود میرسد به نقطهای که این چالش -به مفهوم دقیق کلمه- که تویی که انقدر ادعا میکنی و تا این مرحله پیش آمدی آیا میتوانی خودکشی هم بکنی؟
این بازی نوجوان را در حالتی میاندازد که نیاز به قدرت او را تضمین کند. گاهی اوقات آدمها غذا میخورند به خاطر قدرت. ممکن است در یک تالاری یک سفره بزرگی بچیندد که هدف از آن تالار لزوما سیر کردن افراد نیست و خودنمایی است یا مثلا یک عروسی برای مادر شوهر سفرهای بچیند که به توانایی او ایمان بیاورد نه صرف غذا خوردن.
در مورد مسائل ذهنی هم همینطور است دقیقا ما سه عامل اصلی در خود کشی داریم و سه نیاز مهمی که در دوره نوجوانی منجر به خودکشی میشود داریم؛ و هر سه را به شکلی در این بازی میبینیم و این نکته مهمی است.
سبز: سه نیاز کلاسیک که ممکن است نوجوان بخاطر ارضای آنها خودکشی کند
آبی: روشهایی که “نهنگ آبی” به کمک آنها سعی در ارضای کاذب این نیازها دارد
اولا نیاز به کمک یعنی نیاز به همدردی نیاز و احساس همدلی. شما به محض اینکه فردی میخواهد این بازی را شروع بکند اول باید یک راهنما برای او مشخص بشود. یک نفر میآید و خود را به عنوان راهنما معرفی میکند و مرحله به مرحله به شما برنامه میدهد و به عنوان یک هدایتگر در کنار شما حرکت میکند و نیاز به جلب حمایت که یک حامی همدل قرار است انجام بدهد و میآید پر میکند.
چیزی که ما متاسفانه در روابط خانوادگی شاهد آن نیستیم یعنی این مراحل جلوی چشم خانواده اتفاق میافتد. یعنی خانواده میبیند که این اتفاق افتاد، اتفاق بعدی و … فضای تقریبا ۵۰ روزه. اگر مرحله آخر خودکشی است مرحله قبلی یک مقدار از خودکشی پایینتر است و خانواده مشاهدهگر همه این هاست. اما انقدر ارتباط در خانواده کم شده و اعضای خانواده از هم فاصله گرفته اند که والدین متوجه نیستند چه اتفاقی برای کودک میافتد.
نیاز دوم نیاز به احترام است. نیاز به تحسین حمایت تشویق توسط بالا دست، مدح و ستایش، الگو برداری و سرمشق قرار دادن دیگران و اینکه در این مرحله قدر بیند.
در تمام مراحل این بازی مشوق به شما ارائه میشود- انواع و اقسام محرکهای کلامی- و رقابتی که بین شما و دیگران ایجاد میشود و شما احساس میکنید که این نوعی پیروزی است.
این مشوقها چیزی است که ما در خیلی از خانوادهها در قبال نوجوان نداریم. یعنی خانواده، تواناییهای فرد و امتیازها و تمایزات دانش آموز خودش را نمیبیند. ما دنش آموزان زیادی داریم که در محاسبه ضعیف هستند، اما توانایی نقاشی بالا دارند، توانایی سخنوری دارند، هوش کلامی و فضایی دارند، اما هیچکدام دیده نمیشود.
ما نظریه هوشهای فضایی را داریم که ۱۲ نوع هوشی را شامل میشود که الان نظزیههای روانشناختی برای آن وجود دارد. اما شما ببینید ارزشهای یک خانواده در خانواده وسواسی یا Perfectionist به نوعی است که انگار فقط معدل و یا ستایش معلم است که آدمها را اغنا میکند و این حس را در موارد دیگر هم به کودک منتقل میکنند.
اگر کودکی در یک زمینه موفق نیست در ابعاد وجودی دیگر خودش هیچ مدحی را دریافت نمیکند و این بازخوردی دارد از طرف تمام اطرافیان و اعضای فامیل.
نکته سوم نیاز به مراقبت و رسیدگی است. نوجوان نیازهایی دارد که برای همین جلب توجه نیاز دارد به ارتباط. نیاز دارد به اینکه همسالان و والدین اورا مورد توجه قرار بدهند. care و cover شود واو را از مرحلهای به مرحله دیگر ببرند و این نوجوان احساس بکند که من در هر صورتی دوست داشتنی و مهم هستم.
ما در این بازی میبینیم باز این عنصر هم وجود دارد. شما انگار توسط شبکه اجتماعی که در آن قرار گرفتهاید تغذیه میشودید و این تغذیه بصورت عرضه و تقاضا است. این طور نیست که فقط بگویند تو خوبی یا تو بدی. مقایسههایی انجام میشود و ارتباطاتی وجود دارد.
مانند قیمت طلا که بالا و پایین میشود و در نهایت به تعادل میرسد اینجا هم فرد این مشوقها را از منابع بیرونی دریافت میکند و رفتارهایش در قالب این مقایسهها و ارتباطات به تعادل مورد نظر بازی میرسد.
پدیدهای که نه تنها در ایران در تمام جهان شاهد آن هستیم این است که مرکز کنترل در حال انتقال به بیرون از خانواده است.
امروز مسایلی وجود دارد مثل بدنسازی، لباس و.. که ممکن است صرفا بخاطر فیدبکهای بیرونی این کارها انجام بشود یعنی مثلا لزوما جنس لباس برند با لباس معمولی از نظر جنس و سازگاری با پوست و… فرقی ندارد، اما بخاطر عنوان برند آن را میخریم.. یا در مورد بدنسازی که در مورد خانمها هم شاهد آن هستیم به صورت یک خودنمایشگری عمومی، جلوه گری عمومی درآمده است. در جامعهای که هرروز مصرفیتر میشود و ما هرروز برای تایید خودمان نگاهمان به بیرون است این اتفاق بیشتر رخ میدهد.
اینها ۳ عامل اصلی هست که ما بصورت کلاسیک به عنوان عواملی که یک نوجوان ممکن است بخاطر آنها دست به خودکشی بزند میشناسیم.
حالا این سه عامل که گفتم به مسایل اجتماعی بسط پیدا میکند. پدری که دوست دارد توجه بکند و پدر بی مسوولیتی هم نباشد، اما به دلیل مشغلههای کاری به دلیل مشکلات اقتصادی و زیر ساخت های نامناسب اجتماعی مثل بیمه و .. مجبور است دو سه شیفت کار کند و مادرش هم کار بکند. به اضافه عوامل دیگری مثل رفاه اجتماعی، شادی و… که ما شاهد افت آن هستیم.
خوب آن والد هم مسموم به همین ویروسها است. او هم افسرده و خسته است او هم وقتی میآید منزل مجبور است برای بقا و نیازهای بنیادی اش کار کند و نمیتواند رسیدگی لازم به کودک را داشته باشد.
هرچه کودکها جلوتر میآیند واسپاری کودکان به رسانهها، آموزش پرورش و رسانههای بیرونی در حال بیشتر شدن است. مهد کودکها الان پررنگتر از ۱۵ سال قبل هستند.
یا آموزشهای خصوصی و واسپاری کودک به رسانه، نرم افزارها و سایتهای آموزشی. میبینم اتفاقات عحیبی کنار ما اتفاق میافتد و ما از آن غافلیم. این نهنگ آبی است. خیلی چیزها هستت که ما از کنار آن رد میشویم. مثلا کارتون بنتن.
کارتون بنتن کارتونی است که شاید در قسمتی تخیل کودک را بارور کند وقتی میبیند یک کودک به چند موجود تبدیل میشود. اما این موجوات همدیگر را میکشند. مسائلی مثل جادو و .. اینها به شکل بسیار پررنگی در سنین کودکی میتواند روی توانایی انتقادی کودکان تاثیر بگذارد.
شما در خیلی از کارتنها هیچ خانوادهای نمیبینید. یا برنامهای مثل باب اسفنجی آسیب شناسی خاص خودش را دارد. اینطور نیست که این را برای جهان سوم ساخته اند بچههای خودشان هم میبینند، اما این ساختار با ساختاری که آنجا هست هماهنگ است.
مفهوم همبرگر، آقای خرچنگ یا آزادی اجتماعی یا آن ترومپتی که اختاپوس میزند ممکن است با ساختار فرهنگی آنجا هماهنگ باشد و همه چیزشان به همه چیزشان بیاید. بیمه آنها ۷۰۰ ساعت هزینه کار روانکاوی را قبول میکند، بچهها در سنین کودکی دوره میگذرانند. مادر و پدر اگر بچه را بزنند باید از طرف موسسات اجتماعی آموزش ببیند که چرا شما بچه را زدید.
یعنی تعاریف فرق دارد. وقتی ما میگوییم در جامعه آمریکا خشونت بالاست، چون آنجا اسحه آزاد است و تعاریف و جرم انگاری متفاوت است. همین کودکان که در ایران بچهها را بزک میکنند وعکسشان را روی مجله خانواده میاندازند در آمریکا پورنوگرافی محسوب میشود و جرم است.
ما نمیتوانیم چشم بچه خودمان را به رسانهها بدوزیم. اما تفکر انتقادی را در کنارش به خانواده و کودک آموزش ندهیم.
در ایران خیلی خانوادهها هستند که زن و شوهر هردو کار میکنند. خوب وقتی ساعت ۴ به منزل میآیند خسته اند و ترجیح میدهند بچه آرام باشد. ما مادامی که احساس کنیم بچه هایمان آرام هستند حس میکنیم سر به راه هستند. در حالیکه برعکس رویکرد انتقادی، تحلیل و نقد اینها چیزهایی هستند که در روانشناسی توصیه میشوند.
این بچه ساعت ۴ تا ۸ را سر چی میگذراند؟ خانوادهها بی اطلاع هستند خیلی خانوادهها را داریم حتی یک پیام ساده در اینستاگرام را نمیتوانند پیگیری بکنند، صفحات کودکان خود را ندیده اند. اگر هم ببیند کاری از دستشان بر نمیآید و تعاملی نمی توانند با کودک داشته باشند و از دنیای بی خبرند.
من روی این نکته تاکید میکنم؛ اینکه این اتفاق جلوی چشم پدر و مادر در ۵۰ روز اتفاق میافتد خیلی فرق دارد با یک بچه “بیشفعال” یا “اوتیستیک” یا “بایپولار” که ناگهان کودک دچار یک تکانش میشود و خودش را به پایین پرتاب میکند.
خوب این مراحل تدریجی جلوی چشم پدر مادر اتفاق میافتد پس قابل پیشگیری و دیده شدن و ارزیابی است. چون بازی نمود بیرونی دارد و یک سری تکالیف را باید حتما انجام بدهید. خوب پدر مادر میبیند بچه دارد خود زنی میکند. در بحث پیشگیری خود کشی یکی از مسائل رصد کردن و همراهی ما با دنیای نوجوان است.
والدینی هستند که میبینند کودک دارد بازی میکند و همانطور که کودک در موردمسائل جنسی خودش یا مواد یا … رفتاری بروز میدهد اینطور کودک را توبیخ میکنند که ((چرا این را گذاشتی و…)) .
به جای اینکه اطلاعاتی را دریافت کنیم که از کجا آمده و بنشینیم کنارش بازی کنیم که دنیای او چیست ما یک دفعه کرکره را میکشیم پایین.
خودپنهان کاری، رفتارهای سرکوبگرایانه و واکنشهای دفعی و آنی از دلایلی هستند که نوجوانان در فضای مجازی به دنبال نیاز قدرت و .. خود میگردند در حالیکه خانواده میتواند با یک همراهی که با دنیای کودک یا نوجوان داشته باشد -چه در مرحله خطر چه پیش از خطر- بفمهد چگونه میتواند به کودک کمک کند.
همین نوجوان سرکوب شده اگر به چالش نهنگ آبی هم مبتلا نشودو دست به انتحار نزند در سن بیستوچندسالگی دچار رفتار پرخطر میشود که دامن خانواده او را میگیرد و همین پنهان کاری، همین ترس و … را وارد خانواده خود میکند و ممکن است رابطهای را وارد ازدواج خود کند.