الآ جانباز خان طومان، فدایت
فدای پا و انگشت جدایت
عزیزیّ و به چشم ما چراغی
حَرم را از تو می جویم سراغی
برای زینبی همتای عباس
وجودت هست مالآمالِ احساس
اگرچه دست وپا زخمیّ کین شد
همی دانم نثار و وقف دین شد
تو اَندر دیده ی ما شَه نشینی
به سیرت، بس متینیّ و وزینی
چه پیش آمد زبهرت، شرمساریم
ز نامردی به غایت شِکوه داریم
تو را در عَدلیه در بند بستند
عجب قضّات بی پروا و پَستند
خبر بس ناگوار و بس گران بود
شنیدن ملتی را ناگمان بود
از آن خانه که باید داد آراست
هزار افسوس وآه،بیداد برخاست
هرآنکس جسم وجانت را برنجاند
شده رسوا و اَندر گِل فرو ماند
برادر درد تو آلام ما هست
نگر، یک ملتی داده تو را دست
چنان بر ناسپاسان کرده فریاد
که گردد عذرخواه و پایت افتاد
بفهمد حُرمتت، داند که جانباز
شهید زنده است و اوج پرواز
تو ای جانباز ، نه بی یار وغریبی
برای این وطن دائم « حبیبی»
آمل،نیک نژادنیاکی۱۳۹۶/۳/۱۳
متاسفم
چقدر بی پروا در مقابل یک اعمال قانون ساده جبهه گرفتین، چقدر احساسات پاک رو …
خداوند داناتر است
اقای دبیر مجوز توهین و فحاشی را از کی گرفتی متاسفم برای ادبیات کشور