عشق خدمت اوفتاده بر سرش
نوکری کورَش نموده و کَرش

هاله ای از نور دید اِنگار باز
یا اَجنّه شد دوباره در بَرش

وای از هتّاکی و پرده دَری
*گویم وگویم*سلاح وخنجرش

شایداَندرجیب خودعکس خَفن
از رقیبان داشته یا همسرش

نی ز او خانه نشینی سر زده!
می نکرده ترک هرگز، دفترش!

آنکه می گفتا مطیعَم بر ولی
حالیا نشنیده پندِ رهبرش

نهروان گشته تداعی در نظر
جهل آمد با سپاه و لشگرش

مرگ بادا بر خوارج هر زمان
نیست گردد خاکریز و سنگرش

ای«حبیبا»چون ببینی انحراف
برمَلا کن اعتقاد و باورش

آمل،نیک نژادنیاکی۱۳۹۶/۱/۲۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *