One thought on “افتتاحیه دبیرخانه برنامه فرهنگی حماسی زیر پلاک ماه / عکس”
  1. سرما پسرک را کلافه کرده بود.

    سرما پسرک را کلافه کرده بود.سرجایش در جا می زد.ته تفنگ به زمین میخورد و قرچ،قرچ صدا میداد.

    ماشین تویوتا جلوتر ایستاد،احمد پیاده شد،تو مثلا نگهبانی اینجا؟؟؟

    این چه وضعشه؟؟؟یکی باید مراقب خودت باشه!!!میدونی این جاده چقدر خطرناکه؟؟؟

    دستهایش را توی هوا تکان می داد،مثل طلب کارها حرف می زد و می آمد جلو.

    ببینم تفنگتو!!!

    تفنگ رو از دست پسرک بیرون کشید!!!

    چرا تمیزش نکردی؟این تفنگه یا لوله بخاری؟؟؟

    پسر تفنگ رو پس گرفت مثل بچه ها زد زیر گریه!!!

    تو چطور جرات میکنی به من امرو نهی کنی؟میدونی من کی ام؟من نیروی برادر احمدم!!!اگه بفهمه حسابتو میرسه!!!

    بعد هم رویش را برگرداند و گفت:((اصلا اگه خودت بودی میتونستی توی این سرما نگهبانی بدی؟؟؟))

    احمد شانه هایش را گرفت و محکم بغلش کرد.

    بی صدا اشک می ریخت و می گفت:((تورو خدا منو ببخش!!!))

    پسر تقلا می کرد شانه هایش را از دستان او بیرون بکشد،دستش خورد به کلاه پشمی احمد!!!

    کلاه افتاد،شناختش!!!

    سرش را گذاشت روی شانه اش و سیر گریه کرد.
    بسيج ورزشكاران شهرستان آمل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *