اسامی شهدای 6 بهمن سال 1360 آمل
ردیف | نام شهید | نام پدر | تاریخ تولد | وضعیت تاهل | شغل | آدرس |
1 | سقا علیزاده | رمضان | 1347 | مجرد | دانش آموز | ده متری اول نور |
2 | طاهره هاشمی | غلامحسین | 1346 | مجرد | دانش آموز | خیابان امام خمینی(ره) |
3 | خضرالله اکبرزاده | ذکریا | 1346 | مجرد | دانش آموز | روستای کمانگرکلا |
4 | علی ابراهیمی | قنبر | 1344 | مجرد | دانش آموز | روستای آغوزبن |
5 | محمد دیوسالار | مصطفی | 1342 | مجرد | تعمیرکاراتومبیل | خ- طالب آملی |
6 | غلامحسین هدایتی | علی محمد | 1342 | مجرد | نیروی انتظامی | شهرستان محمودآباد |
7 | علیرضا قاسم نژاد | کرمعلی | 1341 | مجرد | کارگربنیادمسکن | روستای رشکلا |
8 | منوچهر قلی نژاد | مسلم | 1341 | مجرد | مصالح فروش | خیابان امام رضا(ع) |
9 | جعفر هندوئی | عزیزالله | 1341 | مجرد | دانش آموز | خیابان امام رضا(ع) |
10 | قربان بابکی | یحیی | 1340 | متاهل یک فرزند | گچ کارساختمان | بازیارکلا |
11 | مصطفی اسماعیلی | حسین | 1340 | مجرد | کارگر | خیابان امام رضا(ع) |
12 | حیبب الله حسینی | سیدخلیل | 1339 | مجرد | کارگر | روستای بی نمد دابو |
13 | مجید قلیج | فضل الله | 1339 | مجرد | دانش آموز | دباغچال |
14 | نورمحمد عبدی نژاد | حبیب الله | 1339 | مجرد | خیاط | خیابان امام رضا(ع) |
15 | محمود افراکش | رجبعلی | 1339 | مجرد | پاسدار | روستای بورمحله |
16 | همت الله متو | قنبرعلی | 1339 | مجرد | پاسدار | روستای قلعه کش |
17 | اسفندیار ذوالفقاری | حسین | 1339 | مجرد | پاسدار | شهرستان قائمشهر |
18 | علیرضا رنجبر | علی | 1338 | مجرد | کارگر دخانیات | خیابان امام رضا(ع) |
19 | محمود بشمه | قربانعلی | 1338 | مجرد | کشاورز | کلاکسر |
20 | حمیدرضا ایزدی | رجب | 1338 | متاهل یک فرزند | پاسدار کمیته | خیابان امام رضا(ع) |
21 | احسان طاهری | رمضانعلی | 1338 | مجرد | پرسنل جهاد | خیابان امام رضا(ع) |
22 | ناصر رسولی | غلامعلی | 1338 | مجرد | کشاورز | روستای رودبار |
23 | خیرالله عباس زاده | نعمت | 1338 | متاهل یک فرزند | کشاورز | روستای کوکده |
24 | پرویز بازدار | شیرآقا | 1337 | متاهل یک فرزند | حلب کوب | خیابان امام رضا(ع) |
25 | رمضان شعبانزاده | حبیب | 1337 | متاهل یک فرزند | پاسدار | روستای الو |
26 | حسین ملک شاهدخت | علی اکبر | 1337 | مجرد | پاسدار | روستای تسکابن |
27 | فتح الله اکبرزاده | ذکریا | 1336 | متاهل دو فرزند | پاسدار | کمانگرکلا |
28 | اکبر فضلی درزی | حسین | 1334 | متاهل دو فرزند | قناد | میدان قائم(عج) |
29 | مرتضی فدائی | ولی | 1334 | متاهل دو فرزند | پاسدارکمیته | دباغچال |
30 | قاسم ولیپور | اعظم | 1334 | مجرد | کارگر | شهرستان محمودآباد |
31 | عبدالله قریشی | ابراهیم | 1330 | متاهل یک فرزند | دادگستری آمل | خیابان نور |
32 | صادق مهدوی | مرتضی | 1329 | متاهل سه فرزند | معلم | خیابان نور |
33 | فضل الله سلیمانی | عبدالله | 1329 | متاهل دوفرزند | مغازه دار | اسپه کلا |
34 | امرالله سلطانی | محمد | 1329 | متاهل دوفرزند | کشاورز | روستای آهنگرکلا |
35 | رمضانعلی رمضانی | حاتم | 1328 | متاهل چهارفرزند | کارگر | خیابان طالب آملی |
36 | فرخزاد زارع | حاجی آقا | 1327 | متاهل یک فرزند | کارمند بانک | اسپه کلا |
37 | محمدعلی محمدی آملی | محسن | 1312 | متاهل سه فرزند | پیشه ور | خیابان نور |
38 | محمد گلچین | —— | —– | ——– | ——– | مشهد |
39 | رحیم عزیزی | —— | —– | ——– | ——– | شهرستان بابل |
40 | محمدنبی محمدی | محمد | 1307 | متاهل سه فرزند | کشاورز | شهرستان محمودآباد |
گرامی باد یاد و خاطره دلیرمردان حماسه خونین ششم بهمن سال 1360 آمل
شهید صبح زود جهت مقابله با گروهک های آمریکائی از خانه بیرون رفت و در خیابان مشغول درست کردن سنگر شد . هنوز سنگرش را تمام نکرده بود که رگباری به رویش گشوده شد و او را به مقام شامخ شهادت نائل گردانید . |
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید اکبر فصلی درزی در سال ۱۳۳۴ در شهر آمل به دنیا آمد . وی تا کلاس سوم متوسطه درس خواند و بعد ترک تحصیل کرد و از آن موقع به کارگری در مغازه مشغول بود . پس از چندین سال کارگری ، در مغازه شیرینی سازی مشغول کار شد . وی با مردم و خانواده اش برخورد خوبی داشت .
شهید در مبارزات قبل از انقلاب فعالیت های زیادی داشت و در تظاهرات و راهپیمایی شرکت می کرد . بعد از انقلاب مقتضی ۵۶ بود که دوره احتیاط را در کردستان خدمت کرد . شهید دارای یک دختر یک ساله بود و بچه دیگرش شش ماه بعد از شهادتش به دنیا آمد . وی به اشخاص مستضعف خیلی کمک می کرد و عاشق امام بود . شب قبل از شهادتش تا ساعت ۱۱:۳۰ مشغول گلدوزی عکس آیت الله بهشتی بر روی پارچه بود که ساعت ۳ بعد از نیمه شب جهت کمک به برادران که با گروهک ها از کفار درگیر بودند خواست از خانه بیرون رود که همسر مانع از رفتنش شد و گفت تو که اسلحه نداری چگونه می خواهی با کفار مبارزه کنی . شهید صبح زود جهت مقابله با گروهک های آمریکائی از خانه بیرون رفت و در خیابان مشغول درست کردن سنگر شد . هنوز سنگرش را تمام نکرده بود که رگباری به رویش گشوده شد و او را به مقام شامخ شهادت نائل گردانید .
شهید فضل الله سلیمانی
شهید در تاریخ ۶/۱۱/۶۰ در حین درگیری شدید از بسیج سپاه منطقه لاریجان به آمل آمد و با غیرت اسلامی وارد صحنه کارزار شد |
شهید فضل الله سلیمانی در سال ۱۳۲۹ در روستای شنگلده لاریجان آمل متولد شد و در سن ۷ سالگی راهی دبستان گردید ، تا اینکه در سال ۱۳۴۳ ششم ابتدایی را به اتمام رسانید. شهید از آن زمان به بعد به علت کمبود امکانات مالی ترک تحصیل نمود و به کارگری پرداخت .
با رشد در خانواده ای مذهبی ، عشق و علاقه ای خاص به مکتب اسلام و خاندان نبوت و رسالت داشت . با برادران حوزه علمیه قم و با رهبران مذهبی در تماس بود و از آنجا اعلامیه ها ی امام را مخفیانه در بین مردم شهر و روستا برای رشد و آگاهی شان پخش می کرد . او در آشکار ساختن خیانتهای رژیم طاغوت می کوشید و همگام با ملت انقلابی و برادران خود در تمام صحنه ها حضور فعال داشت . در روزهای ورود امام امت و در درگیری ۲۲ بهمن تلاش و فعالیت داشت. با اوج گیری انقلاب در تسخیر اکثر پادگانها و مراکز مهم به همراه ملت شهید پرور شرکت داشت و بارها با ضد انقلابیون درگیر می شد.
شهید در تاریخ ۶/۱۱/۶۰ در حین درگیری شدید از بسیج سپاه منطقه لاریجان به آمل آمد و با غیرت اسلامی وارد صحنه کارزار شد . پس از چند ساعت درگیری با خود فروختگان در کوچه و خیابانهای شهر با دیگر برادران خود که درس آزادگی و شهادت را از سرور و سالار شهیدان آموخته بودند به صف شهدای پاک باخته کربلا پیوست.
|
برادر شهید رمضانعلی رمضانی در سال ۱۳۲۸ در آمل دیده به جهان گشود. به علت فقر زندگی پدرو مادرش،قادر به تحصیل نبود و مجبور شد از همان ابتدا برای تأمین معاش خانواده ی خود مشغول به نجاری گردد و در آن شغل پس از طی چند سال استاد کار شد.
شهید رمضانی فردی مؤمن بود و در زمان انقلاب همیشه با امت حزب الله در تظاهرات شرکت میکرد.
پس از پیروزی انقلاب جهت پاسداری از دستاوردهای انقلاب با برادران پاسدار و بسیج همکاری می نمود،و همیشه آرزوی شهادت را در دل می پروراند.
در انجمن اسلامی محله فعالیت چشمگیری می نمود.در شب درگیری ۶ بهمن سال ۶۰ شرکت کرده و با جدیت تمام به همکاری با برادران سپاه،بسیج و مردم در صحنه پرداخت و در همان حال توسط مزدوران آمریکایی به شهادت رسید.
پاسدار شهید حمید رضا ایزدی
او قبل از شهادتش به هم سنگرانش گفته بود اگر شهید شدم مرا به زادگاهم ببرید تا شاهدی زنده و سند رسوائی گروهک های آمریکایی برای اهالی روستا باشم. |
بسم الله الرحمن الرحیم
پاسدار شهید حمید رضا ایزدی در سال ۱۳۳۸ در عالیکلای آمل متولد گردید . دوران ابتدایی و راهنمایی و تا سال چهارم نظری تحصیل کرد.
او در ایجاد کتابخانه عمومی در زادگاهش عالیکلای کوشش زیادی نمود و پس از سعی فراوان باتفاق دیگر دوستانش کتابخانه را دایر کرد . بیشتر اوقاتش را به مطالعه و ارشاد و هدایت جوانان میپرداخت.
شهید ایزدی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در تظاهرات شرکت می نمود و با دادن شعارهایی بر ضد حکومت دیکتاتور پهلوی، به پشتیبانی از امام عزیز و نیز پخش اعلامیه های رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی(ره) نقش بسزایی در روشنگری و حرکت مردم روستای خود داشت. وی بعد از برانداختن نظام پهلوی با نوشتن شعارهای مذهبی بر روی دیوارها و نیز کشیدن تصویر هایی از صحنه های جانبازی پاسداران و رزمندگان اسلام در میدانهای رزم به فعالیت خود مشغول بود.
سراسر عمر کوتاه و پر ارزشش را در کارها و فعالیتهای اسلامی گذراند و حتی لحظه ای از جانبازی در راه امام و اسلام عزیز دست بر نمی داشت. شهید در تکیه عالیکلامیر برای اهالی جلسات شبانه تشکیل میداد تا روستائیان را به وظایف خطیرشان در قبال انقلاب خون بار اسلامی آگاه نماید. از وی در کارهای فرهنگی در روستایش آثاری پربار و با ارزش بجای مانده است . از خصوصیات اخلاقی او طرفداری از مستضعفین جامعه بود و تمام دوستان و رفقایش از محرومین جامعه بودند.
همیشه در عبادتش و نمازهایش تنها دعایش این بود که خدایا از عمر من بکاه و بر عمر رهبر عزیزمان بیفزا.
شهید در زمان درگیری شهر قهرمان پرور آمل بهمراه دیگر دوستانش به مبارزه با گروهکهای آمریکایی پرداخت و در پشت یکی از سنگرها از هزار سنگر، مزدوران کوردل او را به رگبار گلوله بستند او قبل از شهادتش به هم سنگرانش گفته بود اگر شهید شدم مرا به زادگاهم ببرید تا شاهدی زنده و سند رسوائی گروهک های آمریکایی برای اهالی روستا باشم.
شهید رسولی
او به طرف برادر شهید که در سنگر دیگری بود می رود تا اسلحه اش را بردارد و از آن بر علیه دشمن استفاده کند که در این میان هدف گلوله های مهاجمین مزدور جنگلی واقع شده و به فوز عظیم شهادت نائل می گردد |
شهید رسولی در سال ۱۳۳۸ در یک خانواده مذهبی از روستای رودبار شهرستان آمل به دنیا آمد . تا کلاس ششم ابتدایی درس خواند ، اما به علت تنهایی پدر و نداشتن امکانات مالی بکار کشاورزی مشغول شد . بعد از چند سال به آموزش رانندگی اشتغال پیدا کرد تا اینکه توانست برای خود یک دستگاه ماشین وانت برای امرار معاش خانواده خریداری کند . همزمان با جوشش جریان انقلاب خونبار اسلامی با امت حزب الله برای برپایی حکومت جمهوری اسلامی تلاش فراوان کرد و بعد از پیروزی نور بر ظلمت به عضویت انجمن اسلامی و بسیج مستضعفین محل سکونت در آمده و شروع به فعالیت نمود . خصوصا زمانی که برادران حزب الله مورد هجوم گروهک های خود فروخته قرار می گرفتند ، شهید در صحنه حضور فعال داشته و خار چشم ضد انقلاب در منطقه بود .
معمولا برای همکاری بیشتر از روستا به شهر می رفت و در نگهبانی و گشت زنی محل شرکت می کرد . صبح روز درگیری در مزرعه مشغول به کار بود و از جریان اطلاعی نداشت . وقتی برای ظهر به منزل آمد خبر را می شنود و روی پله ی منزل خود شهادتین را گفته و سوار ماشین شده و به طرف شهر روانه می گردد .
در شهر جهت ساختن سنگر خود را به جلوی بیمارستان ۱۷ شهریور رسانده و مشغول ساختن سنگر بود که مشاهده می کند ، یکی از برادران پاسدار کمیته شهید می شود . او به طرف برادر شهید که در سنگر دیگری بود می رود تا اسلحه اش را بردارد و از آن بر علیه دشمن استفاده کند که در این میان هدف گلوله های مهاجمین مزدور جنگلی واقع شده و به فوز عظیم شهادت نائل می گردد .
روانش شاد و راهش پر رهرو باد .
شهید محمود بشمه
با شروع جنگ تحمیلی داوطلبانه به جبهه مریوان عازم شد و مدت سه ماه و نیم در آنجا با مزدوران جنگید . همچنین مدت سه ماه و نیم به ایلام رفته و در جبهه میمک انجام وظیفه نمود |
شهید محمود بشمه در سال ۱۳۳۸ در روستای نسل غارستاق ( نور ) متولد گردید . پس از طی دوران کودکی شغل خیاطی را انتخاب نموده و به آن ادامه داد تا اینکه به خدمت سربازی رفت.
در زمان خدمت سربازی با اوج گیری انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی از پادگان مشهد فرار کرده و همراه با امت حزب الله وارد مبارزات بر علیه طاغوت زمان شد و در تظاهرات فعالانه شرکت می نمود . پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل کمیته انقلاب اسلامی ، شروع به همکاری با آن نمود و بعد به عضویت آن در آمد . با شروع جنگ تحمیلی داوطلبانه به جبهه مریوان عازم شد و مدت سه ماه و نیم در آنجا با مزدوران جنگید . همچنین مدت سه ماه و نیم به ایلام رفته و در جبهه میمک انجام وظیفه نمود . از نظر اخلاقی فردی خوش برخورد و مهربان بود و به احکام اسلام سخت پایبندی نشان می داد و در کارهای خیریه عمومی فعالانه شرکت می کرد .
با شروع درگیری شب شش بهمن ماه ۶۰ ، پس از بجا آوردن نماز با خانواده اش خداحافظی نموده و با خوشحالی هرچه تمامتر بطرف میدان نبرد می شتابد . به محض رسیدن به خیابان مشغول درست کردن سنگر می شود ، تا اینکه با به دست آوردن سلاح ، برای دفاع از اسلام ، با گروهک ضد انقلاب مهاجم ( اتحادیه کمونیست ها ) به مقابله برخاست و هنگام عصر همان روز در حین درگیری شربت شهادت نوشید .
روحش شاد و راهش مستدام بود .
محمد علی محمد آملی
شهید قبل از انقلاب نیز فعالیتهای مذهبی داشته و بعد از شروع انقلاب الهی به رهبری امام خمینی ، امید مستضعفان صادقانه شب و روز در براندازی حکومت امریکایی شاه فعالیت چشمگیری کرده |
شهادت افتخاری است بس بزرگ و انتخابی است آگاهانه که تنها مخصوص بندگان صالح خدا و پیروان واقعی قرآن و پویندگان راه خونین حسین ( ع ) است و شهید گزینش گری است ، مسئول که بر مبنای هدف خویش به آن می رسد و جامعه خویش را از لوث اجانب خود فروخته پاک می سازد .
شهید در سال ۱۳۱۲ در شهر آمل به دنیا آمد و تا کلاس شش ابتدایی درس خواند . بعد از ترک تحصیل در مغازه پدرش مشغول به کار شد و در سن ۳۱ سالگی ازدواج کرد که ثمره ازدواجش ۳ فرزند می باشد یک پسر و دو دختر.
شهید قبل از انقلاب نیز فعالیتهای مذهبی داشته و بعد از شروع انقلاب الهی به رهبری امام خمینی ، امید مستضعفان صادقانه شب و روز در براندازی حکومت امریکایی شاه فعالیت چشمگیری کرده و بعد از پیروزی انقلاب خونبار اسلامی هیچ وقت از کار و کوشش برای پیش برد اهداف مقدس جمهوری اسلامی سر باز نمی زد.
شهید در شب درگیری به مانند سایر شبها برای گشت زنی در شهر با برادران مشغول گشت بود تا اینکه در قادی محله در حین عبور از کوچه ای متوجه سایه ای می شود فوراً از ماشین پیاده می شود و به تعقیب سایه می پردازد . در بین راه هدف گلوله قرار می گیرد و به آروزی دیرینه خود که همان شهادت در راه خدا بود رسیده و بعد از ۴۸ بهار از عمر پربارش به صف شهدای کربلا پیوست .
وصیت نامه شهید محمد علی محمد آملی
بسم الله الرحمن الرحیم
این حقیر محمد علی محمد آملی فرزند محسن متولد سنه ۱۳۱۲ دارای زن و ۳ فرزند می باشم . فردی کارگر متعهد و پایبند به اسلام و شیعه ۱۲ امامی مقلد امام خمینی می باشم . در دوران زندگی چنین نهضتی آرزوی دیرینه ام بود و بارها از خداوند متعال خواستار آن بودم . از ایزد منان خواستار موفقیت کامل رزمندگان اسلام در جبهه حق با آمریکا و صدام تکریتی کافر بوده و آرزوی زیارت دوستان به نینوای حسینی و تصرف قدس عزیز را به رهبری بنیان گذار جمهوری اسلامی و فرزند حسین ( ع ) روح خدا خمینی بت شکن ویرانگر کاخ ظلم و ستم و مستکبران جهانی را دارم . از برادران حزب اللهی و رزمندگان سلحشور که با ایمان در جبهه مشغول ستیز می باشند انتظار دارم که خون برادران شهید را حفظ نموده و امام را تنها نگذاشته و همچون مردمان کوفه نباشند .
از پسرم محمد رضا می خواهم که دنباله رو پدر خود بوده و اسلحه پدر به دوش گیرد و این بار سنگین رسالت با اجازه رهبر عالیقدر امام خمینی تا سر حد امکان حمل نماید . دو دخترم زینب وار ادای وظیفه نموده ولی تقاضای عاجزانه دارم که برایم گریه زاری ننمایند که دشمن بهره بگیرد . سلام و درود به رهبر عالیقدر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران . سلام بر شهدای راه حق و فضیلت ، سلام بر برادران حزب اللهی . خداحافظ
شهید محمد ذوالفقاری
از خصوصیات اخلاقی شهید صبرش را می توان گفت که در برابر مشکلاتی که در انجام کارها برایش پیش می آمد بسیار بردباری نشان می داد . شعور انقلابیش باعث می شد که با مخالفین این انقلاب و اسلام سازش نکند و همیشه چه لفظا و چه عملا با آنها درگیر باشد . |
شهید محمد ذوالفقاری در سال ۱۳۳۹ در روستای میانرود ، در یک خانواده مذهبی و بی بضاعت متولد شد . از آنجایی که در روستا و در یک خانواده کشاورز و کم درآمد متولد شده بود ، از همان اوائل از نزدیک با درد و رنج سختی آشنا شد و این دردها را با گوشت و پوست خود لمس کرد .
شهید از اوان دوران کودکی با آنکه درس می خواند به کار مشغول شد تا اینکه زمزمه های انقلاب به گوش او رسید . فعالیتهای مذهبی را در محل گسترش می داد و با شرکت در تمام راهپیمائی ها و پخش اعلامیه های امام در محلات نزدیک و شعار نویسی روی دیوارها خدمتی در حد توانش به انقلاب اسلامی می نمود ، تا اینکه انقلاب به لطف خدا پیروز شد . شهید با این حال دست از کار کشاورزی نمی کشید چرا که علاقه زیادی به کار کشاورزی داشت و در این مدت در تهیه فیلم و دعوت سخنران و پخش کتاب و ارشاد کردن جوانان و پخش پوستر به روستاهای دوردست مشغول بود طوری که هیچ وقت بیکار نبود . از خصوصیات اخلاقی شهید صبرش را می توان گفت که در برابر مشکلاتی که در انجام کارها برایش پیش می آمد بسیار بردباری نشان می داد . شعور انقلابیش باعث می شد که با مخالفین این انقلاب و اسلام سازش نکند و همیشه چه لفظا و چه عملا با آنها درگیر باشد . بعدها شهید به این فکر افتاد که به سپاه بیاید چون فکر می کرد که می تواند در سپاه خدمت بیشتری به اسلام و انقلاب بکند . در سپاه قائمشهر تقاضای عضویت نمود و بعد از پذیرش به آموزش رفت تا بتواند در مقابل دشمن مقاومت کند . بعد از آموزش جهت سرکوبی ضد انقلابیون داخلی عازم جنگل های آمل شد و مدتی در آنجا انجام وظیفه کرد .
در درگیری داخل شهر آمل از اولین افرادی بود که به مقابله با ضد انقلابیون برخاست و در حین درگیری و دفع دشمن گلوله ای از جانب مزدوران شرق و غرب که هدفی جز خدمت به اجنبی نداشتند به بدن مطهرش اصابت کرد و بر اثر خونریزی زیاد به لقاء خدایش شتافت .
شهید مجید قلیچ
برادران و خواهران مسلمان و مبارز ، بدانید که از مرگ گریزی نیست و به هر جا قدم نهی ملک خداست پس طبق چنین منطقی چه بهتر که در راه الله قدم نهیم و با آغوش گرم به استقبال مرگ بشتابیم |
شهید مجید قلیچ در سال ۱۳۳۹ در شهر آمل دیده به جهان گشود . وی تا کلاس چهارم نظری درس خواند . در زندگی، ساده و از اخلاق خوب اسلامی برخوردار بود همچنین با خانواده و مردم بسیار مهربان و رئوف بود .
شهید مجید قلیچ مسئول انجمن اسلامی چهارده معصوم و از افراد حزب اللهی و مورد اعتماد مردم بود و همیشه از امام و اسلام صحبت می کرد . دوبار به جبهه حق علیه باطل عازم شد که هر بار ۳ ماه در آنجا به سر برد . همیشه از خانواده خود می خواست که امام را دعا و سلامتی او را از حضرت ولی عصر(عج) طلب کنند .
پدرش نقل می کرد به او گفتم : “پسرم مواظب خودت باش. نکند این مزدوران کوردل به تو حمله کنند” . او در جواب گفت پدر جان هیچ وقت آنها از روبرو به من حمله نمی کنند بلکه از پشت یا در شب حمله می کنند که همین طور هم شد . ساعت ۱۲:۳۰ شب ۶/۱۱/۶۰ در انجمن اسلامی بود که صدای تیراندازی راشنید ، فوراً با موتور عازم سپاه شد تا از جریان مطلع گردد که در نزدیکی سپاه از درون کوچه ای موتور او را به رگبار گلوله بستند ولی او آسیبی ندید و از موتور پیاده شد . بعد از پیاده شدن از موتور تیری به شکم او اصابت کرد و حدود ۴ الی ۵ دقیقه زنده بود و فریاد زد “لا اله الاالله”، “یا ابوالفضل” تا به شهادت رسید و با قطره قطره جوشش خونش حق را از باطل جدا و باطل را مفتضح ساخت .
وصیت نامه شهید مجید قلیچ
بسم الله الرحمن الرحیم
اذا جاء نصرالله الفتح* و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا* فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا*
چون هنگام فتح و پیروزی خدا فرا رسد و در آن روز مردم را بنگری که فوج فوج به دین خدا داخل می شوند . در آن وقت خدای خود را حمد و ستایش کن و پاک و منزه دان و از او مغفرت و آمرزش طلب که او خدای بسیار توبه پذیر است .
بنام کسی که هستی وجودم برای اوست و زنده ماندنم به دست اوست و با نام کسی که به تمام قلبها الهام می بخشد و به نام کسی که پیامبران را در میان انسانها فرستاد . به نام خدای حسین بن علی که سالار شهیدان است و درس شهادت را به ما فرزندان اسلام آموخت و به نام کسی که در تمام قلبها جای گزین است .
سلام و درود به رهبر عزیز که با سخنان ارزنده اش بر بدن تمام ظالمان و جباران لرزه می افکند و با آنها به ستیز می پردازد . بدین منظور می خواهم دستهای رهبر عزیز را بوسه زنم . اکنون که در حال نوشتن این وصیت نامه هستم چیزی در زندگی بجز جانم ندارم که در راه اسلام تقدیم کنم لذا « آنقدر در دریای خون شنا می کنم تا به ساحل آزادی برسم »
برادران و خواهران مسلمان و مبارز ، بدانید که از مرگ گریزی نیست و به هر جا قدم نهی ملک خداست پس طبق چنین منطقی چه بهتر که در راه الله قدم نهیم و با آغوش گرم به استقبال مرگ بشتابیم تا خون بی ارزشمان را برای آبیاری درخت اسلام نثار کنیم.
خداوندا ، اگر خون من آن ارزش را دارد که درخت پر ثمر اسلام را آبیاری کند ، از تو می خواهم که هزاران جان به من دهی تا در این راه فدا کنم .
پدر عزیزم هرچند که من نتوانستم در طول زندگی حقوق فرزندی را نسبت به تو انجام دهم ، ولی می توانم در آخر عمرم از خدای بزرگ تقاضا نمایم که به تو صبر و تحمل عطا فرماید زیرا خداوند یاور صابران است .
مادر عزیزم اگر چه اکنون در حال جهاد اصغر می باشم ولی دعا کن که در حال انجام دادن جهاد کوچک، جهاد بزرگتر را نیز که همان مبارزه با نفس است انجام دهم .
به امید ظهور امام زمان و برقراری پرچم لا اله الا الله بر فراز آسمانها و ویرانی کاخهای ظلم و ستم .
شهید قاسم ولی پور
شهید زندگی ساده ای داشت و اخلاق و رفتار او با مردم بسیار خوب بود . با مردم محل و دوستان خود همیشه احساس محبت و علاقه زیاد داشته و مردم دوست بود |
شهید ولی پور در سال ۱۳۳۴ در میر علمده به دنیا آمد . وی تا کلاس دوم نظری درس خواند . شهید زندگی ساده ای داشت و اخلاق و رفتار او با مردم بسیار خوب بود . با مردم محل و دوستان خود همیشه احساس محبت و علاقه زیاد داشته و مردم دوست بود .
در سال ۱۳۵۳ به خدمت سربازی رفت ، ولی زیر ستم فرماندهان خود نرفت به همین منظور چندین بار از ارتش فرار کرد که یک بار دستگیر و به مدت سه ماه زندانی شد ، تا اینکه در سال۵۷ مبارزات ملت به اوج خود رسید و رژیم آمریکایی در هم شکست . شهید به محل خود بازگشت و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی از اعضای فعال انجمن اسلامی میرعلمده گشت و بدین ترتیب مشغول فعالیت شد . از آرزوهای او این بود که به جبهه اعزام شود ولی موفق نمی شود . سرانجام برای یاری کردن نیروهای بسیج به پیروی از ولایت فقیه در بسیج این روستا شرکت کرد و یکی از اعضای فعال بسیج بود تا اینکه در ششم بهمن ۶۰ در درگیری آمل ایشان پس از وارد شدن به شهر صبح تا ظهر به ساختن سنگر مشغول بود و ساعت ۲ بعد از ظهر وقتی یکی از پاسداران شهید می شود ، برادر قاسم ولی پور برای خالی نگذاشتن سنگر می خواهد اسلحه پاسدار شهید را بردارد که به ناگاه گلوله ای به او اصابت می کند و با اصابت این گلوله شربت شهادت می نوشد .
شهید فرخزاد زارع
با شروع نهضت انقلاب اسلامی ملت ایران، او که همه گرفتاریهای ملت را از شاه و رژیم پهلوی می دانست ، در کنار حرکت میلیونی مردم مسلمان ایران به مبارزه با رژیم طاغوت برخاست |
شهید فرخ زاد زارع در سال ۱۳۲۷ در شهر آمل متولد شد . تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر به پایان رسانده و پس از خدمت سربازی در یکی از بانک های قائم شهر استخدام گردید ، ضمن کار ، تحصیلات عالی را در مدرسه عالی بابلسر به پایان رسانید .
از خصوصیات بارز اخلاقی شهید انجام فرائض دینی ( نماز و روزه و … ) بود . به مستضعفین همیشه کمک می کرد و به اسلام اعتقاد قلبی کامل داشت .
با شروع نهضت انقلاب اسلامی ملت ایران، او که همه گرفتاریهای ملت را از شاه و رژیم پهلوی می دانست ، در کنار حرکت میلیونی مردم مسلمان ایران به مبارزه با رژیم طاغوت برخاست . او در همه راهپیمائی ها و تظاهرات شرکت فعالانه و مستقیم داشت .
همیشه با مطالعه تازه ترین اعلامیه های امام و دادن آن به دیگران سعی در روشنگری و شناساندن ماهیت رژیم منفور پهلوی را می کرد . پس از پیروزی انقلاب اسلامی او معتقد بود که باید با کار و کوشش هر چه بیشتر جهت تداوم انقلاب اسلامی کمک کند و نیز جدیت در انجام وظیفه اداری را نوعی حضور در صحنه می دانست . کما اینکه در روز حمله گروهک های مزدور به شهر آمل با وجود احتمال خطر زیاد ، او صبح زود عازم محل کارش شد و در حال رفتن به محل خدمتش تیری به شکمش اصابت می کند ، که پس از ۲۴ ساعت به لقاء الله می پیوندد .
شهید عبدالله قریشی
شهید قریشی در جریان حمله مزدوران جنگلی به شهر قهرمان و حزب الله آمل در روز ششم بهمن ۱۳۶۰ به فوض عظیم شهادت نائل آمد |
شهید قریشی در سال ۱۳۳۰ در شهر آمل متولد گردید . تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به پایان رسانید . بعد از آن تحصیلات عالیه خود را در رشته حقوق دانشگاه ملی به اتمام رساند و سپس برای گذراندن دوره سربازی در سال ۱۳۵۶ وارد پادگان نیروی هوایی بابلسر گردید و به علت اعتقادات مذهبی و آگاهی و حمایت از اسلام و انقلاب اسلامی و امام ، نیروی هوایی بابلسر را بسیج نمود و با تظاهرات پرشکوهی این نیرو را در بابلسر به مردم ملحق گردانید .
وی بعد از پیروزی انقلاب و به علت علاقه شدیدش به رشته تحصیلی خود در قسمت عمران اراضی دادگستری خلخال مشغول انجام وظیفه شد . بعد از آن با گذراندن دوره ای در حقوق اسلامی به عنوان دادیار دادگاه انقلاب اسلامی همدان مشغول کار شد و به علت دوری راه و مشکلات خانوادگی تقاضای انتقال به آمل را نمود . شهید در این اواخر به عنوان رئیس دادگاه مدنی خاص دادگستری آمل انجام وظیفه می کرد .
شهید در سال چهارم دانشکده خود ازدواج نمود و صاحب فرزند پسری شد .
شهید قریشی در جریان حمله مزدوران جنگلی به شهر قهرمان و حزب الله آمل در روز ششم بهمن ۱۳۶۰ به فوض عظیم شهادت نائل آمد .
شهید سید حبیب الله حسینی
او معتقد بود که نباید هیچگاه تن به ذلت داد و نیز معتقد بود که باید با خونمان درخت انقلاب اسلامی را آبیاری کنیم . بر این اساس وارد میدان نبرد با دشمنان خدا گشت و عاشقانه و خالصانه با مزدوران آمریکایی جنگید تا در این راه نیز جانش را فدا نمود |
شهید حسینی در سال ۱۳۳۹ در روستای بی نمط آمل به دنیا آمد . در سن ۷ سالگی وارد مدرسه شد و تا دوم نظری درس خواند و بعد ترک تحصیل نمود . در تمام مدت زندگی اش برای اسلام فداکاری کرد تا سرانجام به سبب علاقه به اسلام و حفظ دستاورد های انقلاب اسلامی وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گردید . وی مسئول کتابخانه و انجمن اسلامی بی نمط و همچنین از اعضای فعال سازمان فدائیان اسلام در آمل بود . هنگامی که از آمل به روستا آمد مجالس مذهبی تشکیل داد و مردم را آگاه و ارشاد کرده و وظایفشان را برای حفاظت انقلاب اسلامی بیان می کرد .
شهید حسینی که در مکتب حسینی تربیت یافته و واقعا درسی را که امام بزرگوارش به او تعلیم داده بود فرا گرفته بود . او معتقد بود که نباید هیچگاه تن به ذلت داد و نیز معتقد بود که باید با خونمان درخت انقلاب اسلامی را آبیاری کنیم . بر این اساس وارد میدان نبرد با دشمنان خدا گشت و عاشقانه و خالصانه با مزدوران آمریکایی جنگید تا در این راه نیز جانش را فدا نمود . روح پر فتوحش به ملکوت اعلاست و نامش زنده است همچنان که نام امام حسین ( ع ) زنده است . او زنده است تا تاریخ زنده است .
وصیت نامه شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا .
از مومنین مردانی هستند که صادقانه به آنچه با خدای خویش عهد بستند وفا کردند پس برخی از آنان شربت شهادت نوشیدند و برخی دیگر در انتظارند و تغییر رای نداده اند . ما از آن خداییم و بازگشتمان به سوی اوست . پس چه بهتر که این مسیر را در راه او طی کنیم تا خداودن راضی باشد .
با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی و این فرزند شجاع فاطمه زهرا ( س ) و بر پدر و مادر عزیزم که من را به راه خدا هدایت کردند و مرا به سوی او روانه کردند . سلام بر مردم سلحشور و شهید پرور ایران که فرزندان خویش را به راه اسلام فدا کردند و خود همیشه در صحنه هستند و گوش به حرف رهبر انقلاب و بیباکانه در مقابل دشمنان اسلام ایستاده و هیچگونه بهانه ای ندارند .
پدر و مادر عزیزم وصیت نامه خود را در یکی از سنگرهای جبهه مریوان در حال مبارزه با کافران بعثی و ضد انقلابیون داخلی کشور می نویسم . من با میل و رغبت داوطلبانه به این جهاد مقدس آمده ام تا پوزه ی این ابر جنایتکاران را به خاک بمالیم و حق مظلومام گیتی را از ظالمان بگیریم .
ما دنباله نهضت امام حسین ( ع ) را گرفته و با روش آن حضرت پیش می رویم و همه عالم می دانند که دشمنان انقلاب ما روش یزید و معاویه را پیش گرفتند و در مقابل حسین زمان، امام خمینی ایستاده اند . اما گویا این عالمان به گفته قرآن مجید ( صم بکم عمی فهم لا یرجعون ) هستند و اصلا نمی خواهند فرصت فکر کردن را به خود بدهند تا حق را از باطل تمیز دهند . ای خدا تو از تمام اندرون قلبم آگاهی که از روی صدق و صفا سخن می گویم و همه تلاشم برای گرفتن حق مستضعف از مستکبر و دفاع از اسلام در مقابل کفر است وگر نه در مدت یک سال ۳ مرتبه به جبهه جنگ نمی آمدم تا طلب شهادت کنم . پس جانم و خونم را فقط فدای تو می کنم چون ما متعلق به تو هستیم و پیش پدر و مادر خود یک امانت سپرده شده ایم . خدایا این تویی که به ما نیرو می دهی که مانند آهو از این کوه به آن کوه بالا می رویم تا دشمن نادان و دست نشاندگان شرق و غرب یارای نفوذ در خاک کشور اسلامی را نداشته باشد . همان کشوری که علی ( ع ) درباره اش می فرماید « به خدا روزگاری بیاید که ایرانیان چنان برای احیای اسلام راستین بر سر شما ملت عرب کافر بکوبند که دمار از روزگارتان در بیاورند » ای کوردلان چرا شما نمی خواهید دینی را یاری دهید که از سرزمین شما برخاسته است و انوار زرینش بر افکار عالم پرتو افشانی نموده است لاکن شما مانند خفاشان از نور آن گریزانید و قدر آن را نمی دانید .
من سخنی با برادران و خواهرانم دارم . بر شماست این انقلاب را یاری کنید گوش به حرف رهبر انقلاب باشید . در مقابل منافقان و کافران ایستاده و آنها را فرصت اغتشاش ندهید . در مقابل سختی های انقلاب استقامت و پافشاری کنید چون خدا صابران در راه خود را دوست می دارد و راه شهیدان را ادامه دهید . نگذارید این خون با عظمت شهدا پایمال گردد و همیشه به یاد خدا باشید چون یاد خدا دلها را آرامش می بخشد و از تمام خانواده ام می خواهم گریه برایم نکنید . اگر گریه ای می خواهید بکنید برای امام حسین ( ع ) بکنید . در ضمن پدر عزیزم حقوقی از طرف من به شما می رسد یک قسم آن را برای صرف خرج زندگی خودتان کنید و نصف آن را به دو قسمت کنید یک قسم آن را برای سخنرانی استادان بزرگ که برای ارشاد به روستای ما می آورید ، به هر اندازه ای که می توانید کمک به کتابخانه اسلامی کنید و کتاب خوبی برای کتابخانه بیاورید . قسمت دوم در اختیار خودت باشد و در هر راه اسلامی خرج می کنید بکنید . خودتان ان شاء الله بهتر می دانید در چه راهی خرج کنید .
والسلام
شهید سقا علیزاده
مادر جان آرزوی من این است که به شهادت برسم . اگر به شهادت رسیدم برای من گریه نکنید ، چون من راهم را انتخاب کرده ام |
شهید سقا علیزاده در سال ۱۳۴۷ در آمل دیده به جهان گشود.پس از طی دوران طفولیت در سن ۷ سالگی جهت کسب علم و دانش مشغول تحصیل شد و در حین تحصیل در کارهای دیگر از قبیل فعالیت در کتابخانه بسیج محله انجام وظیفه میکرد . همیشه به مادرش می گفت مادرم کی می شود سن من به شانزده برسد ، مادرش می گفت پسرم چقدر در بزرگ شدن عجله داری ، می گفت برای اینکه زودتر به جبهه بروم.
هنگامی که در ۶ بهمن سال ۶۰ گروهک های از خدا بی خبر به شهر شهید پرور آمل حمله کردند گفت مادر می خواهم بروم سنگر درست کنم . مادرش گفت : تو را شهید می کنند و من جز تو کسی را ندارم . گفت : مادر جان آرزوی من این است که به شهادت برسم . اگر به شهادت رسیدم برای من گریه نکنید ، چون من راهم را انتخاب کرده ام .
بدین ترتیب با مادرش خداحافظی کرد و به خیابان رفت و مشغول درست کردن سنگر شد . تا ساعت ۱۱ صبح مشغول درست کردن سنگر بود تا برادران نظامی به کمک مردم حزب الله خصم زبون را از پای در آوردند.
بعد از ساعت ۱۱ صبح تیری به پهلویش اصابت کرد و سرانجام به آرزویش رسید و شربت شهادت نوشید .
خواهر شهید طاهره هاشمی
در تاریخ ۶ بهمن ۱۳۶۰ در درگیری بین مهاجمین جنگلی و مردم ، او در جمع آوری کیسه شن ، دارو و غذا و … سر از پا نمی شناخت و خستگی برایش معنی نداشت تا اینکه به دیدار خدایش شتافت و به آرزویش که همانا شهادت در راه معبود خود بود رسید |
خواهر شهید طاهره هاشمی در سال ۱۳۴۶ در بانو محله آمل چشم به جهان گشود .
تحصیلاتش را از ۶ سالگی شروع نمود و شوقی زیاد برای فراگیری درس داشت و در مدت تحصیلش همواره شاگرد ممتاز بود . فردی صبور و از خود گذشته بود و نظرات خود را با صراحت به اشخاص می گفت و از بیان حقایق هیچگاه ترسی به خود راه نمی داد .
در سال ۵۶ هنگامی که بیش از ۱۰ سال نداشت همراه با سایر مردم مسلمان در اکثر تظاهرات شرکت می کرد و با پیروزی خون بر شمشیر برای پاسداری از انقلاب- که با خون صدها هزار شهید آبیاری شده بود- در انجمن اسلامی مدرسه اش به فعالیت پرداخت .
در کارهای تبلیغی از قبیل ایجاد نمایشگاه عکس و پوستر و غیره فعالیت می کرد از خصوصیات اخلاقی او روحیه قانع این شهید بود و همواره برای اینکه روحیه قناعت را در خود تقویت کند روزه می گرفت و اظهار می داشت که انسان با روزه گرفتن می تواند خود را بسازد . سعی می کرد نماز خود را سر وقت و با جماعت بخواند .
در تاریخ ۶ بهمن ۱۳۶۰ در درگیری بین مهاجمین جنگلی و مردم ، او در جمع آوری کیسه شن ، دارو و غذا و … سر از پا نمی شناخت و خستگی برایش معنی نداشت تا اینکه به دیدار خدایش شتافت و به آرزویش که همانا شهادت در راه معبود خود بود رسید .
دانشجوی شهید سید جواد علوی مقدم
نام پدر : غلام رضا
تاریخ تولد : ۱۳۳۶
محل تولد : سبزوار
رشته : دبیری شیمی
تاریخ شهادت : ۲۳/۱/۶۱
محل شهادت : بستان
اسرار حقیقت همگی سرْ مگوست…
زندگینامه …
شهید سید جواد علوی مقدم در سال ۱۳۳۶ در سبزوار در یک خانواده مذهبی و معتقد به اسلام دیده به جهان گشود . تحصیلات ابتدایی را در دبستان شهید اعیانی گذراند و سپس دوره متوسطه را در دبیرستان اسرار سپری کرد . در سال ۱۳۵۵ در رشته شیمی دانشگاه مشهد قبول شد و از بدو ورود به دانشگاه در تمامی جریانات اسلامی دانشجویی فعالیت مستمر داشت .
با اوج گیری انقلاب ، شهید تمام وقت خود را در سبزوار صرف پخش کتاب ، اعلامیه و نوار و شرکت در راهپیمایی می کرد و اندک پس اندازی را که از کمک هزینه تحصیلی دانشگاه جمع آوری نموده بود در این راه صرف می نمود . در ۲۹ بهمن سال ۵۶ (چهلم قیام شهدای قم) در برنامه دانشکده علوم و مضروب نمودن عامل صهیونیسم (کهن) شرکت داشت و در اعتراض به کشتار رژیم شاه و تهاجم آنان به محرومین ظفار (مبارزان عمان) نقش فعالی داشت .
از دیگر فعالیت شهید برپایی مراسم بزرگداشت شهادت دکتر علی شریعتی و شهید آیت الله مصطفی خمینی بود که به همین خاطر در سال ۵۷ توسط ساواک دستگیر شد تا این که با پیروزی انقلاب از زندان آزاد شد و با باز شدن دانشگاه ها و برپا سازی فضای مسموم روشنفکر بازی توسط گروهک ها ، شهید سید جواد به رسالت خدایی و الهی خویش در مقابله با این قشر بی تعهد و روشنفکر نمای بی رسالت عمل کرد و مدام با تکیه بر پیام های امام خمینی و تأکید بر اعتقاد بهاسلام و تلاش در جهت تحقق پیام انقلاب و امامت در راه اندازی دروس روحانیت در دانشگاه نقش فعالی داشت .
در مشهد در کلاس درس اساتیدی چون شهید هاشمی نژاد و شهید کامیاب ، آیت الله خامنه ای و حجت الاسلام فرزانه می رفت و بچه های دیگر را هم توصیه و تشویق می کرد که در کلاس های آنها شرکت کنند . پیوند طلاب و دانشجویان را به عنوان عنصری که تضمین کننده و رشد دهنده انقلاب است پذیرفته بود و در زندان نیز با طلبه ای فعال آشنا شد و همیشه پس از آزادی به سراغ ایشان می رفت .
شهید در رابطه با گروهک های منافق می گفت : منافقین مانند صدام هستند ، ایدئولوژی سرشان نمی شود و حتی گروهک هایی که به اعتبار خط امام بودن شان ، افراد صادق را جذب می کنند ، مثل نهضت مجاهدین و جنبش مسلمانان مبارز از کجا صلاحیت پیدا کردند که ادعا می کنند فقط ما ایدئولوژی اسلامی را فهمیده ایم و قادر به ارائه منسجم و سیستماتیک آن هستیم و اگر چنین است پس نقش وحی و انبیاء و ائمه چه می شود ؟ نقش کتاب الله و عترت پیامبر چه می شود ؟ و اگر به این سادگی می شود ایدئولوژی اسلام را در قالب های تنگ و فرسوده معیارهای گرفته شده از مارکسیسم ریخت و به خورد افراد داد ، پس چرا علما و فقهای اسلام یک عمر در حوزه ها درس بخوانند و رنج ببرند ؟
آنچه باید در رابطه با افراد و جریانات در نظر گرفت ، این است که چقدر تسلیم امام هستند و عملاً حرف هایشان را اجرا می کنند و خدا را شکر می کنم که توانسته ام امام را بیشتر بشناسم و تسلیم شوم و مهم این است که انسان اگر می رسد به چیزی که درست نیست و ضعف دارد و چیز بهتر از آن هم وجود دارد ، بگوید که ضعف دارد و آن چیز برتر را انتخاب کند و دیگر روی مطلب نادرست پافشاری نکند . در کارها مهم ، انگیزه و هدف است ، اگر انگیزه و هدف در جهت الله نباشد ، کار صرفاً کار است و عمل زدگی .
شهید سید جواد پس از جریان انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها تلاش و اشتیاق فراوانی نسبت به رفتن به جبهه داشت تا آن که پس از گذراندن دوره آموزشی در پادگان بجنورد ، به اهواز و از آنجا به بستان اعزام شد و دوره دیده بانی را فرا گرفت . یک بار بر اثر ترکش خمپاره دستش مجروح شد ، اما همچنان بی وقفه در جهاد مقدس علیه کفار ایستاد تا آن که در ۲۳ فروردین سال ۱۳۶۱ مرغ روحش به سوی ملکوت اعلی پر کشید و بر اثر ترکش خمپاره در تنگه چزابه به فیض شهادت نائل آمد و اکنون پیکر پاکش در بهشت شهدای سبزوار و در کنار سایر عاشقان الله در خاک آرمیده است .
بخشی از وصیتنامه شهید:
” … پدر و مادر عزیزم ، خواهران و برادران گرامی ! همان طور که می دانید ما در دوره ای زندگی می کنیم که انقلابی بزرگ و الهی در مملکت مان رخ داده ، انقلابی که زنده کننده سنت رسول الله و ائمه معصومین است و سال ها برای به ثمر رسیدن آن تلاش کرده ایم . انقلابی که توانسته با اعمالش الگویی شود برای مستضعفین جهان و بزرگترین ضربه را به استعمارگران شرق و غرب بزند و مهمترین عاملی که در پیروزی انقلاب و ادامه دهنده آن نقش خواهد داشت ، مقام رهبری و ولایت فقیه است .
ولایت فقیه همان رسالت انبیاء و امامان معصوم را بر دوش دارد و ما باید سعی کنیم در تمام اعمال مان تسلیم دستورات امام باشیم ، چرا که اگر غیر از این باشد و تسلیم نباشیم به کمال نخواهیم رسید و هم این که انقلاب را به خوبی نمی توانیم درک کنیم ، چون اولین مرحله برای رشد و کمال ، تسلیم در برابر خداوند و رسول و امامان معصوم و امروز در برابر ولایت فقیه است .
و از طرف دیگر از آنجا که امام یک نعمتی است که خداوند به امت اسلام عطا کرده است ، باید شکر این نعمت را به جا آوریم و تابع دستورات ایشان باشیم و اگر خدای ناکرده از این امر سرپیچی کنیم به عذاب الهی دچار خواهیم شد و خداوند هرگز ما را نخواهد بخشید و ما هم که به جبهه می رویم و برای رضای خدا و اطاعت از امام است و امیدوارم که تبوانیم این مسئولیت را به خوبی به پایان برسانیم .
به همه برادران و خواهران ، من توصیه می کنم که به دستورات امام و روحانیت ، متعهد باشند ، روحانیتی که امام را درک کرده باشند و عشق به امام داشته باشند و عقلاً تسلیم امام باشند .”
شهید علیرضا قاسم نژاد
زندگینامه شهید علیرضا قاسم نژاد یکی از 40 شهید 6 بهمن سال 60 آمل
برادر شهید علیرضا قاسم نژاد در سال ۱۳۴۱ در روستای رشکلای آمل چشم به جهان گشود از همان ابتدای کودکی با نماز و احکام اسلام آشناسد.اخلاق وی در خانواده و محله اش زبانزد همگان بود.او یگانه فرزند خانواده اش بود همچون دیگر جوانان حزب الله در انقلاب و در راهپیماییها و مراسم مذهبی دیگر شرکت داشت.
در شب حمله گروهکهای مزدور آمریکایی به شهر هزار سنگر آمل او همچون دیگر شیفتگان راه الله جهت مبارزه با گروهکهای ضد انقلاب به همراه نیروهای نظامی و مردم قهرمان آمل به مقابله با آنان پرداخت و در این درگیری بدست مزدوران جیره خوار آمریکا به شهادت رسید.
پدرش در شهادت فرزندش میگوید:ای کاش چند فرزند دیگر مثل علیرضا داشتم تا سروجان فدای اسلام می نمودند.
شهید رمضان شعبانزاده
او علاقه خاص و شدید به شهید مظلوم بهشتی داشت و در وصیت خود این مطلب را نیز یادآور شدند که اگر فرزندم پسر بود ( به علت لقب دادن شهید بهشتی به میثم زمان ) نام او را میثم بگذارید و اگر دختر بود به مناسبت آزادی قدس عزیز قدسیه بگذارید . |
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید رمضان شعبانزاده در سال ۱۳۳۷ در روستای الو در یک خانواده متوسط به دنیا آمد . تحصیلات ابتدایی خود را در روستا گذرانید و تا سال سوم متوسطه درسش را ادامه داد . در همین زمان بود که به ناگاه پدرش را از دست داد . از این به بعد شبانه درس می خواند و روزها در زمین مشغول کشاورزی بود .
در همین ایام بود که با راهنمای یکی از دبیران خود مشغول مطالعه کتابهای مذهبی شد و اطلاعاتی از جنایات رژیم خونخوار کسب کرد تا آنجا که عید گرفتن را برای خانواده خود تحریم کرد . در دوران انقلاب در تظاهرات علیه نظام دیکتاتوری پهلوی شرکت فعالانه داشت .
بعد از پیروزی انقلاب مدتی به فرمان امام امت در جهاد سازندگی مشغول خدمت به مستضعفین و محرومین جامعه شد و در اوائل تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت سپاه در آمد و جهت سرکوبی ضد انقلاب به کردستان اعزام شد . همیشه این آیه ورد زبان شهید بود که « محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم » برخوردش با کسانی که دوستدار امام و انقلاب بودند توام با دوستی و مهربانی و با کسانی که دشمن و مخالف اسلام و انقلاب بودند بسیار خشن و سرسختانه بود.
وی در مقابل مشکلات بردبار بود و با توجه به سخنان رهبر کبیر انقلاب که ای کاش من هم که پاسدار بودم به مسئولیت سنگین خویش در قبال جامعه اسلامی و مستضعفین پی برده بود .
او علاقه خاص و شدید به شهید مظلوم بهشتی داشت و در وصیت خود این مطلب را نیز یادآور شدند که اگر فرزندم پسر بود ( به علت لقب دادن شهید بهشتی به میثم زمان ) نام او را میثم بگذارید و اگر دختر بود به مناسبت آزادی قدس عزیز قدسیه بگذارید .
سرانجام در شب ۶ بهمن در حال محافظت از شهر و دفاع در مقابل دشمنان امام و اسلام به دست منافقین کوردل به درجه رفیع شهادت نائل آمد .
شهید غلامرضا هدایتی
همیشه می گفت امروز روز آزمایش ماست آنهایی که می گویند ما نبودیم تا به ندای “هل من ناصر ینصرنی” امام حسین(ع) پاسخ بگوییم امروز بیایند و ندای حسین زمان خمینی بت شکن را لبیک بگویند |
پاسدار شهید غلامرضا هدایتی در سال ۱۳۴۲ در روستای خردوندکلا در خانواده ای مذهبی و کشاورز به دنیا آمد . در سن ۶ سالگی به مدرسه رفت و تا پنجم ابتدایی را در روستای محل تولد خود گذراند و برای ادامه تحصیل به شهرستان آمل آمد.
وقتی انقلاب شروع شد او همیشه در تظاهرات و درگیری با مزدوران آمریکایی و رژیم شاه شرکت می کرد و برادران را برای تظاهرات با رژیم منفور پهلوی بسیج می نمود . بعد از آنکه انقلاب پیروز شد در خدمت سپاه و بسیج و دادگاه انقلاب بود تا موقعی که کمیته تشکیل شد و عضو اصلی کمیته گشت .
از خصوصیات اخلاقی شهید برخورد مهربان او بود که بعد از شهادتش تمام مردم از برخورد خوب وی سخن می گفتند . وی بیشتر وقتش را صرف خدمت به اسلام و انقلاب کرده بود و شهادت تنها آرزویش بود . همیشه می گفت امروز روز آزمایش ماست آنهایی که می گویند ما نبودیم تا به ندای “هل من ناصر ینصرنی” امام حسین(ع) پاسخ بگوییم امروز بیایند و ندای حسین زمان خمینی بت شکن را لبیک بگویند . ما باید با چنگ و دندان از انقلابمان محافظت کنیم .
برای رو در رویی با صدامیان کافر به جبهه آبادان می رود و به مدت چند ماهی انجام وظیفه می نماید تا اینکه روز سه شنبه ۶/۱۱/۶۰ خود را جلوی دبیرستان امام خمینی رسانده و با مزدوران آمریکایی به نبرد تن به تن می پردازد تا یکی را به هلاکت رسانده و یکی را زخمی می کند اما مزدوران جنگلی از خدا بی خبر از پشت او را به رگبار میبندند و با رگبار بستن او روح بلندش به سوی خدایش پر کشید و به دیدارش شتافت .
شهید محمد دیو سالار
صبح روز شهادت نمازش را خواند و با خانواده اش خداحافظی کرد و وارد میدان نبرد با دشمنان اسلام گردید تا اینکه عاشقانه جان به جان آفرین تسلیم کرد و به آرزوی خود که شهادت بود رسید |
شهید محمد دیو سالار در سال ۱۳۴۲ در عزت علمده از توابع شهرستان نور در خانواده ای مسلمان متولد شد . در سن ۷ سالگی مشغول تحصیل شد و تا کلاس پنجم ابتدایی به تحصیل ادامه داد .
به علت فقر قادر به ادامه تحصیل نشد و جهت تامین خانواده خود در تعمیرگاه گلگیر سازی اتومبیل مشغول به کار شد . شهید همیشه به فکر محرومین جامعه بود و آرزویش این بود که مستضعفین جامعه یک روز از رنج و محرومیت به در آیند.
فعالیتهای شهید دیو سالار در زمان قبل از انقلاب به علت سن کمی که داشت چندان چشم گیر نبود فقط گامهای اولیه را جهت انتخاب راه بر می داشت . زمانیکه انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی به اوج خود رسید ، او به اتفاق مردم حزب الله به صفوف تظاهرات پیوست .
بعد از پیروزی انقلاب در ارگانهای انقلابی مشتاقانه خدمت می کرد و شبها برای حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی به گشت می رفت . در بنیان گذاری انجمن اسلامی شهید چمران نقش بسزائی داشت . همیشه خون خودش را به مجروحین هدیه می کرد تا شاید از این راه بتواند دین خود را به اسلام ادا کند . با مردم برخوردی برادرانه و دوستانه داشت به طوری که همه او را دوست داشتند .
یک روز قبل از حمله مزدوران آمریکایی به شهر قهرمان پرور آمل عکسی از خود گرفت و به مادرش گفت این عکس امروز پیش شما ارزشی ندارد ولی بعد که شهید شدم برای شما ارزشمند خواهد شد.
صبح روز شهادت نمازش را خواند و با خانواده اش خداحافظی کرد و وارد میدان نبرد با دشمنان اسلام گردید تا اینکه عاشقانه جان به جان آفرین تسلیم کرد و به آرزوی خود که شهادت بود رسید .
شهید قربان بابکی
زمانیکه خواست برای کمک به برادرانش که با مهاجمین آمریکایی می جنگیدند برود خواهر کوچکش به او گفت برادر مواظب باش چون تیراندازی خیلی شدید است . اما شهید در جواب گفت مگر چه می شود ، شهید می شوم و شهادت آرزوی من است.
شهید قربان بابکی در سال ۱۳۴۰ در روستای آسور از توابع فیروز کوه به دنیا آمد . وی تا کلاس سوم ابتدایی درس خواند و بعد مشغول به کار شد. با زیرکی و هوشیاری خاصی که داشت بعد از چند سال گچکار ماهر و سرشناسی شد و در کارهای خیر و عمومی شرکت فعال داشت . در سن ۱۸ سالگی ازدواج کرد که فرزند دختری از او به یادگار مانده است.
وی در جلسه های مذهبی و هیئت قرآن شرکت می کرد و بعد ها به عضویت انجمن اسلامی فیروز کوه درآمد و بعد عضو بسیج و سپاه شد . با کتابخانه حضرت مهدی (عج) نیز همکاری داشت . زمانیکه خواست برای کمک به برادرانش که با مهاجمین آمریکایی می جنگیدند برود خواهر کوچکش به او گفت برادر مواظب باش چون تیراندازی خیلی شدید است . اما شهید در جواب گفت مگر چه می شود ، شهید می شوم و شهادت آرزوی من است . به خواهر دیگرش گفت برو در خانه ها را بزن و نان جمع کن چون برادران پاسدار نمی توانند سنگرها را ترک کنند و زمانیکه می خواست از منزل خارج شود لباس بسیجی اش را به تن کرد و کیسه نان را به دوش کشید و با عجله از خانه خارج شد . هر طور بود خودش را جلوی سینما قدس رساند و برای کمک به برادران از هیچ کوششی دریغ نکرد و لحظه ای که تکه نانی به دهان پاسداری می گذاشت تیری به او اصابت کرد . او فقط توانست بگوید الله اکبر و به لقاء الله پیوست .
خیلی عالی دست مریزاد اجر شما با شهیدان
سلام خسته نباشید ممنون از اینکه اختصاصی به 6 بهمن آمل پرداختید بهتره از کسانی که در خنثی کردن این حادثه نقش مهم ولی گمنام بودند تجلیل کرده و مصاحبه نمائید یکی از این افراد بی ادعا حاج احمد سیفی بخش می باشند که اکنون در راه و شهرسازی استان تهران مشغولند حتما برید سراغش حرفهای ناگفته شنیدینی در باره 6 بهمن َآمل داره اون زمان مسئول روابط عمومی و عضو شورای فرماندهی سپاه آمل بودند حتما برید.
سلام لطفاً این لینک مطلب در مورد حماسه ششم بهمن را در سایت تان کار کنید…تشکر
http://lashkar25.blogfa.com/post/93
حماسه ی ششم بهمن و تشکر امام(ره) از مردم آمل
ناگفته های سردار میرشکار و حاج احمد کوهستانی از حماسه مردم آمل در ششم بهمن1360
https://haraznews.ir/60390/%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B4%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D9%88-%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%DA%A9%D9%88%D9%87%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D8%B4-60390
سلام علیکم.ساعت 12شب ششم بهمن بودبه اتفاق3تن دیگراز اعضاء شورای پایگاه بسیج منطقه واقع درکلوده ازروستای قصابکتی به آمل آمده وبصورت سینه خیزخودرابه نزدیکی ساختمان سپاه واقع دراول خیابان نوررساندیم ولی به خاطرتاریکی شب پس ازمعرفی خودازدوربرادران مستقردستوردادندکه برگردیدودرکلوده جاده محمودآبادبه آمل رامسدودکنیدوهیچ خودرویاافرادناشناسی رانگذاریدبه شهرآمل بیایند.ساعت6صبح کلوده رابه برادران بسیج که رسیده بودندتحویل وبه شهرآمدیم.ازآنجایی که به اندازه کافی نیروی مسلح آمده بودندبه همراه برادران عبدالله واسدالله کثیری ازقصابکتی وبرادراصغرنصیری ازکلوده که وانت مزدا1000داشت شروع به سنگرسازی کردیم وازخیابان نور(جاده نورسابق)خواهران غیورساکن جاده نورحتی آنهایی که بارداربودندوبابچه ای بسته درپشتشان به مااجازه نمیدادندبه کیسه هادست بزنیم خودکیسه های ماسه راداخل وانت پرمی کردندومابه همراه غیورمردان دیگرازصبح الی 3بعدازظهراول ازخیابان فرهنگ سابق الی بعدازسینمانبش خیابان بربرخیل وسپس سمت غربی بیمارستان 17شهریوربطرف رضوانیه تاباغ پیرزادحدود10متربعدسنگراحداث شده قبلی سنگرایجادمیکردیم تابردران مسلح پاسدارسنگربه سنگرپیشروی کنندوجنگلی هاراعقب برانندکه حدود3بعدازظهرسنگرسازی به اتمام رسیدوحداکثرتاحدود4-5/4عصرعملیات پاکسازی به اتمام رسید.ازخاطرات خوب اینکه به برادراصغرنصیری راننده وانت می گفتم شماهم مثل دیگرراننده هایک کیسه ماسه بعنوان سنگرجلوی خودت روی کاپوت ماشین بذار گلوله قرارنگیری باهمان صلابت اسلامی وبسیجی جواب می دادگلوله ای که بایدبه من اصابت کنداسمم روی آن نوشته است یعنی هرآنچه خدامیخواهدهمان خواهدشد.لازم است درپایان اززحمات وفرماندهی خوب آقای شعبانی فرماندهی محترم وقت سپاه پاسداران آمل تشکروقدردانی نمایم.دیدیدمردم آمل چه به روزتان آوردند.امام خمینی ره والسلام
بسم ربّ الشهداء و الصّدّیقین
این تصاویر نورانی ساعت 3 و نیم شب بیستم شهریور 1392 در پورپوینت حقیر که برای تدریس در کلاس ساخته شده مورد استفاده قرار گرفته است و نام درس نیز به نام مبارک شهدا عنوان بندی شده است .
خدا به شما توفیق دهد .
یداللهی ـ دبیرستان نمونه احمدی لاریجانی
با سلام و صلوات بر روح پاک شهیدان و با تشکر از شما نویسندگان و تهیه کنندگان گرامی وبسایت خبری تحلیلی هراز نو میخواستم درباره زندگینامه شهید طاهره هاشمی یادآور بشم نام صحیح محل زندگی و زادگاه ایشون شهربانومحله بوده که بخواطر شهیدان زیادی که این منطقه در راه انقلاب فدا کرده به شهیدمحله تغییرنام پیدا کرده و بانومحله صحیح نیست.
با تشکر
سلام. مدیر محترم هراز نیوز . تعداد شهدای 6بهمن سال60 در حماسه اسلامی مردم آمل 41 نفر هستند . لطفا در سایت خود ودیگر جراید منعکس شود .{چهل شهید و یک شهیده} ” شهید والا مقام رستم بشکار “
مسئول محترم هراز نیوز،تشکر ازبذل توجه حضرتعالی در امور شهدا و خانوادهایشان.لطفا در نوشتها وآمار خود تعداد شهدای۶بهمن حماسه اسلامی مردم شهرستان آمل سال ۶۰ را تصحیح بفرمایید .قبلا اطلاع دادم ولی انجام ندادید؟!!!.۴۱شهید والامقام در این حماسه اسلامی جان فشانی نمودند.**لبخند شهدا روزیتان باد**
سلام. چرا هنوز تعدا د شهدای ۶ بهمن ۴۱ درج نشده؟