انکار عضویت او در نهضت آزادی نه به نفع ایشان است و نه به نفع آقای مهدی چمران. حرفهای مهدی چمران متاثر از شرایط و فضای موجود است و هیچ سندیتی ندارد. هنگامی که نهضت آزادی در سال 1340 تشکیل شد ما ایران نبودیم، اما دکتر چمران، دکتر شریعتی، صادق قطبزاده، پرویز امین و من نهضت آزادی خارج از کشور را تاسیس کردیم.
مهدی چمران با بیان اینکه من صحبتی که دکتر یزدی کردند و بحثی که داشتند کاری ندارم دکتر یزدی مسئله و جایگاهش جداست. گفت: قبل از انقلاب دکتر چمران در آمریکا زندگی میکرد با یکسری تشکیلاتی مانند جبهه ملی ارتباطت و فعالیتی داشت که در زمان خود دارای ارزش بود.
وی با اشاره به اینکه بعد از آنکه دکتر چمران از آمریکا به اروپا، مصر و لبنان رفت نهضت آزادی شکل گرفت. اصولا نهضت آزادی در کشورهای مذکور تشکیلاتی نداشت.
چمران ادامه داد: دکتر در لبنان با سازمانهای «حرکة المحرومین» و «سازمان امَل» همکاری میکرد و با توجه به مشغلههای فراوان به مسایل ایران نمیرسید.
وی گفت: مصطفی چمران با اعضای نهضت آزادی همکاری و دوستی داشت. اما بعد از انقلاب خود دکتر گفت و کاری به اسناد ندارم. میگفت. احزاب دورانش سپری شده است. دکتر فراتر از حزب و دوستی حزبی بود.
وی افزود: شهید چمران به مهندس بازرگان به عنوان استادش احترام بسیار میگذاشت. اما وقتی که مهندس بازرگان میخواستند هواپیما «اف 14 » را بفروشند. به شدت هم مخالف کرد.
رئیس شورای اسلامی شهر تهران ادامه داد: این نکته در خاطرات مقام معظم رهبری نیز هست. اولین باری که که مهندس چمران را دیدند در همانجای بود که دکتر جلوی مهندس بازرگان استدلال میکرد که جنگنده اف 14 را نفروشید. حتی برای این مسئله به خدمت امام رفت. مهندس بازرگان معتقد بود که ایران با کشوری جنگ ندارد. دکتر معتقد بود ایران جنگ ندارد اما دشمنان ایران با ایران جنگ دارند. بنابراین باید قدرت دفاعی داشته باشیم اگر این قدرت را نداشته باشیم حتما با ما میجنگند.
وی ادامه داد: دکتر با پافشاری روی مواضع خود نگذاشت مهندس بازرگان جنگندهها را بفروشد این نشانه تاریخی را گفتم رفتار دکتر را در مواجهه با مسائل را یادآوری کنم که دکتر حزبی فکر نمیکرد و تاریخی و ملی فکر میکرد.
چمران ادامه داد: در طول دفاع مقدس به چمران انتقاد میشد که چرا خودت به جبهه میروی. اما دکتر به چنین توصیههای گوش نمیکرد. مشی و تفکر او فراتر از احزاب بود و هیچ کس نمیتوانست ایشان را به حزبی بودن تقلیل دهد.
وی سپس به ذکر خاطرهای از برادر پرداخت و اشاره کرد: بعد از ورود امام به ایران، دکتر به ایران آمد و فرداش خدمت امام در مدرسه رفاه رسیدیم و امام تا سخن دکتر را شنید، فهمید دکتر است. سرش را بالا آورد. به دکتر لبخند زدند. در پایان به ایشان گفتند شما در ایران بمانید. دکتر به دلایلی مانند ربوده شدن امام موسی صدر در لبنان به ایران آمده بود تا برگردد با توصیه امام در ایران ماندگار شد.
چمران با بیان اینکه برخی از این دوستان در خاطراتی که مینویسند میگویند دکتر به لبنان رفت با خانمش وسایلش را آورد. این بیاطلاعی تاریخی است. افزود: چون کامیون فرستادیم کتابهای و دارهای قالی را بیاورند. دار قالی را دکتر به لبنان برد تا دکتر بود دخترهای لبنانی کار میکردند زمانی که دکتر برگشت. تعطیل شد. دکتر که وسایلی نداشت. من دارها را به کاشان بردم و قالی را تکمیل کردم. قالی را به مدرسه جبل عامل لبنان فرستادم.
وی افزود: من در ستاد جنگهای نامنظم اهواز بودم بعد از ظهری تلفن زنگ زد و حاج احمد آقا بود و دکتر تلفن را در اتاق نمیگذاشت. یکی و دوبار که میخواست با پدرمان صحبت کند سیم کشیدیم. به اتاق دیگر ی و تلفنی احوالپرسی کرد.
چمران ادامه داد: چون تلفن در اتاق نداشت حاج احمد آقا به من زنگ زد. پیغام دادند که امام از دکتر خواست که به تهران بیایند. گفتم نمیآید. علتش هم این بود که چون بعد از حمله عراق به ایران دکتر یک سوگندنامهای یاد کردند که تا وقتی که یک سرباز دشمن در خاک خوزستان است. من گل نمیبویم و عطر نمیزنم و نمیخندم و از خوزستان هم خارج نمیشوم.
وی افزود: دوباره خواستهاش را تکرار کرد گفتم نمیآید. برای بار دیگر گفت از قول من(حاج احمدآقا) بگو. میآید. گفتم، نمیآید. حاج احمد آقا گفت: «راستش را بخواهید امام گفت دلم برای دکتر چمران تنگ شده است». گفتم حاج احمد آقا حالا یه چیزی شد
چمران گفت: نزد دکتر رفتم و ماجرا را شرح دادم و منتظر پاسخ دادنش هم نشدم. میدانستم میاید. فردا با اولین پرواز سی 330 به تهران و خدمت امام رفت.