به مناسبت بیست و هفتمین سال شهادت عارف بالله سلحشور جبهه های نبرد شهید علی صلواتی
بی مهررخت روزمرا نور نمانده است
وزعمرهمه شب جزشب دیجور نمانده است
روز هایی که ترنّم بهاری جمود زمستان را می زدودو اسفند ماه به پایانش نزدیک می شدو شکو فه ها مشق عشق می کردند و یکی یکی سر از جیب خاک بر می داشتند و بهار به آرامی چهر ه زمستان را می پوشانید و با مهارت تمام گل بر شاخسار طبیعت می نشاند وزندگی طراوتی دیگر داشت سلحشوری سترگ از قبیله عشق و شهادت و ایثار و فداکاری و ایسادگی و بایستگی و به اتم کمال انسانی و شور و دلدادگی به هویّت و نام طلیعه دار و متبّرک به مولایش علی علیه السلام مسمیّ به “علی “ جوشیده از صلات و سلام کبریایی با ” یایی”به ضمیمه صلوات که بر رسول خدا پیامبر اکرم صل الله علیه و آله باد چهره برمی فروزد وبه شوریدگی بلبل به دنبال یار:
ای نسیم سحرآرامگه یار کجاست
منزل آن عاشق کش عیار کجاست
همه جارا به عشق شهادت پر می کشد وبرای دریدن پر ده ضخیم شب و ظلمت و تاریکی و دفاع از دین و آئین وکیان اسلام و پاسخ به ندای “هل من ناصرا”ینصر ونی حضرت امام خمینی قدس السّرالعالی خطّه مازندران و رویان و تپورستان را در می نوردّالبرز کوه را پشت سرمی نهد و با جوهری از عشق وپاک باختی و جوشان و خروشان به شور حسینی و فر زندش امام خمینی و مشحون از اعتقادات و دلدادگی به جبهه های جنوب و غرب می شتابد هورهویزه و خونین شهررا به آغوش می کشاند و با آب اروندو ضومی سازد و برنی های برآمده آن سنگرها بر پا میدارد تا شاید ضحّاکی دیگر رابه بند کشد آنگاه برخاک شلمچه بوسه می زند ودر آن نماز رزم و سلحشوری بپا می کند و ازبوستان وسوسنگرد سنگر بانی می کند و هوشیارانه دشمن را به کمین می خواند خاک هفت تپه و مهران را با هفت شهرعشق عطاّردرهم می آمیزد واز آن مهبط گاه جبهه “نیسان ” رامی کشاید و با یاران عاشقش بر دشمن پلید بعثی اش یورش می برد کربلای “۵″ را می سازد که درحصر دشمن بسیاری از یارانش را از دست می دهد منجمله برادر همرزمش “محمد تقی” که پا به پایش با دشمن می جنگید در حالیتکه گلوله خورده بود به اسارت دشمن در می آید و همو بود که ۸-۷سال را با سید “احمد حسینی” و شهید “شعبان حسین زاده “در شکنجه گاه “موصل عراق”با دل خونین در منتهای سقاوت دشمن بسربرد و هیچگاه با دشمن مدارا نکرد و ازروزن زندانش به افق ایران چشم دو خته بود وبه شعربلنداقبال لاهوری سرود عاشقی سر داده بود ومی خواند:
می رسد مردی که زنجیرغلامان بشکند
دیده ام ازروزن دیوارزندان شما
شهید سلحشور ما “علی صلواتی “به خاطر اقتضاییات جنگ و فریب دشمن جبهه دهلران و” شیب نیسان “را که به خاطر ستون پنجم و عده ای مزدور “لو “رفته بود موقتا” رها می سازد و به قصد گشودن جبهه کر دستان راهی آن دیار می گردد تا بر تارک کردستان جای گیردو از بلندای آن حریم اسلامیّت و و تمامّیت ایرانیّت را پاسبانی کند و و حقدو کین و توسعه طلبی دشمن دون راازاو بگیرد وچشم هرزه گرد دشمن متجاوز را به خشکاند وبه ندای بلند برعافیت طلبان بی عمل که در پس خانه مخفی شده اند ومرتب صدای مخالف دارندوادای اپوزسیون و آلترناتیوALTERNATIVسیاسی دارندبفهماندکه مرد عمل باید بود :
گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده سر نگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
راه بنمایدت که چون باید رفت
شهید” صلواتی “علی رغم ضعف شدید بدنی که بدلیل حضور مرتّب در جبهه ها در او عارض شده بود و پای او آسیب سختی دیده بود و گاها”بر ویلچر ی می نشست فرماندهی “گر دان یا رسول”راکه به گردان شهادت وخط شکن شهره بودبرعهده می گیرد و پس از عملیات ایذایی چند شبانگاهان تا عمق خاک عراق نفوذ می کند ودر”پاسگاه هنیقل عراق”در حالیکه از موانع سیم خوار دار دشمن نیروهایش راعبورمی دهد هدف تیر تک تیر اندازجهول و سیه دل ومزدوری واقع می شود که قلب عرشی اورا نشانه رفته بود در خون پاکش می غلتدوبا طنین الله اکبر خویش پر ده ضخیم شب را می درد و چون برق می درخشد وبه ملکوت اعلی پر می کشد و چون ستاره ای در اعماق عالم اله فرو می رود که همه خیّر محض است وهمه عالم مجرّدات و عاری از عالم ثقیل ماده و اوصافاتش :
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
و آنکه ازجان علوی و پاک بر خورداراست واز بطون عالم آگاه است و اهل سرّبه این احوالات آشناست .
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
و آن که بر این احوال است می داند که شهدا شمس الشموس حیات بشریند خورشیدیدند که هر گزغروب ندارند زهره شگفت انگیزند وبه مانند گهکشانها هاله ای ازنورانیّت اند و به جهانیّان حیات و جان می بخشندبه عبارتی شهدا معمای هستیتندکه به قول حضرت امام قدس السّره العالی “شهدا عند ربهم یرزقونند “که با عروج روحانی شان به ما زمینیان گر می می بخشند:
افشای رازخلوتیان خواست کردشمع
شکرخدا که سرّش درزبان گرفت
گر چه این همه الفاظ و عبارات همه عرض و پندارندو مرتبّت شهداازحدس و گمان و قیاس و عبارات دنیوی و این جایی بدورندبه واقع شهدا را نجات بخش خود می دانیم آنجا که موانعی برای حیات بشری پیش می آید و ابلیسی راه تکامل را بر انسانها می بندد و هیچ نظریه و تئوری و پارادایمی جز جنگیدن و شهادت به کار ما نمی آید شهدا به مدد ما می آیندوفر یاد بر می آورند:
که ای بلند نظرشاهبازسدره نشین
نشیمن تو نه این گنج محنّت آباد است
ترا زگنگره عرش می زنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخت تودر نظرم چنین خوشش آراست
“شهید علی صلواتی “اسلام را نه به احساس بل به ادراکات عقلی و با تحقّیق و تفّحّص آمیخته با بصیرت و تلمّذ پای منابراساتید بزرگ منجمله حضرت علامّه حسن زاده و علامه یحیی نوری و آیت الله طالقانی آموخت و ندای انقلاب را در میادین شهدای تهران و قیطریه وقم زمزمه کردوپژواک آنرا تاکوچه وپس کوچه های آمل امتداد دادعلی ما نه تنها خود سرشت و فطرتی دینی داشت بلکه مهبط و منبّتش دین و ارزشهای الهی بودبطوریکه پدر بزرگوارش خود یک عالم غیر کلاسیک بود و در استنباطات دینی خود اهل بصیرت و خوددراجرای احکام الهی متعّبد بودآمر به معرو فات و ناهی از منکرات ودرحلال وحرام تشویش بسیار داشت و اهل تقیّه وتهجّد بودوسیروسلوک و طریقتش عین شریعت و شریعت اش خودعین طریقت نمازشبش هیچگاه فراموش نمی شد و چون پاسی از شب می گذشت به خلوت دل با خدایش می نشست و به راز و نیاز با پر وردگار خویش می پرداخت و در پایان به ذکر چهل مومن و متقی و مجتّهدین درد کشیده می پرداخت .
پدرشهید خودعاشق امام حسین بود و در هر لیوان آبی که می نوشید می فر مود :”فدای لب تشنه ات یا امام حسین “وبر قاتلانش لعنت و نفرین می فرستاد ذکرحضرت فاطمه سلام الله الیها رااز یاد نمی برد و وقتی عده ای امام رضا را غریب می نامیدند پدر اعتراض می کرد که امام رضا رحمت الله علیه قبّه و بارگاه و ضریحی دارد کجا او غریب است!!!؟ در حالیکه حضرت فاطمه (س )در زادگاه خودش و در شهر پدرش و ایل و تبارش در قبرستان بقیع مدفون است نه قبری و نه جایگاهی و نه محل دفن او دقیقا” معلوم است غریب واقعی حضرت فاطمه است نه امام رضا که میلیونها زائر وعاشق داردبه نماز فر زندانش اهمیت بسیار می گذاشت و می گفت شمارا به مدرسه فر ستادم تا قر آن بیاموزید آموزش قر ان برای او اصل بود وتلویحا”به عبارت سعدی تاکید داشت که “الله الله تو که مومنی در ادای عبادت تقصیر و تهاون روامدار تا به صفتی از صفت بیگانگان موسوم نشوی که از تو قبیح تر و نا خوب ترآیدو چون برادرم از اسارت بر گشت می گفت:
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخوار
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخوار
این دل غم دیده حالش به شوددل بد مکن
وین سرشوریده بازآید به کنعان غم مخوار
دورگردون گردوروزی بر مراد ما نگشت
دائما”یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سّرغیب
باشداندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
“شهید علی صلواتی” آن چنان دردل مردم منطقه نفوذ کرده بودکه همه اورا به راست کرداری و درستی عهد و پیمان و پایبندی به ارزشهای امام و انقلاب می شناختند وبه نوعی همه خویش را مرید او می دانستند و همه محو عظمت و فروتنی او بودند و چون در بحبوهه انقلاب و جنگ فر ماندهی پایگاه را بر عهده گرفت حاضر نشد در گنج عافیت بنشیند و همرزمانش به جبهه بروند می گفت من چگونه می توانم به چهره خانواده ها نگاه کنم که من در عزلت عافیت و نیروهایم در خطوط مقدم جبهه
قارون هلاک شدکه چهل خانه گنج داشت
نوشیروان نمردکه نام نکو گذاشت
شهید علی در تمام طول جنگ به انحای مختلف در خطوط مقدم حضور می یافت همو انقلاب و تمامیت کشور را بر منافع فر دی تر جیح می دادبه خاطر همین تعهدات ملی مذهبی که داشت همه اورادوستترمی داشتند و در شهادتش اشکها ریختند بازه طولانی زمانی نتوانست او را از خاطر برند بطوریکه بعد از بیست سال و چند هنوز بسیاری محو خصال او یند و در فراقش به عمق وجود می گریندو کسی را زنده تر از او نمی دانند .
شهید هر گز کسی را از خود نرنجانید و در قبح کسی سخن نمی گفت کمتر صحبت می کرد و پخته سخن می گفت و همه را محو تماشای گفتارش می کرد مراسم عروسی اش در دار القران ۱۷شهریور آمل با تلاوت قران وسخنرانی واعظی آغازکرد که متفاوت با دیگر مراسمات بود حقوق اشخاص را پاس می داشت ودر حراست از ارزشهای الهی هر گز قصور نمی کرد و در بحرانها معین و یار انقلاب و چون آمل در ششم بهمن توسط کمونیست های عامل بیگانه مورد تعّرض واقع می شود جبهه می گشاید و به دفاع از حریم آمل می پر دازد و پابپای دیگر عزیزان هزار سنگر را در کوچه و پس کو چهای آمل و خیا بانهایش بر پا می سازد که بعدها آمل متصّف به شهرهزار سنگر می شود.
شهید علی ما هیچگاه پای از دایره ادب خارج نکرد و هیچگاه در پی آزارکسی بر نیامد اخلاقیّات را برحطام دنیا تر جیح می داد بسیار متین و هوشیار بودوآراسته به صلاح عمومی سلاح را از بهر آسایش خلق در اختیار داشت به فر موده حضرات امام خود را خدمتگزارمر دم می دانست جاذبه ای قوی داشت و ازدافعه بی مورد پر هیز می کرد در نزد او :
جهان رابدیدم چیزی نیرزد
همه ملک عالم پشیزی نیرزد
دنیا را به هیچ می انگاشت و جایگاه انسان رافارغ از ما ومنی و….
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
خداوند ایشان و همه شهدا را بیامرزدومارا جزرهروان واقعی آنان بگر داند
اگر بپذیریم مر دن حق است و گریزی از اجل مسّمی نیست پس چه مر گی زیبنده تراز شهادت که خون بهایش خداست و آثارش زدودن موانع و جهالت و تاریکیها از حیات و اجتماعات بشری و علیه مفسدینی است که دنیا را ملک طلق خویش می پندارند ودر آن ستمگری پیشه می کنند و آنرا موروث خود می پندارند و مر دم را عبید وبنده و برده خود واز مواهب آن عامّه را محروم می دارند .
و امروز این ایام سالگرد آن متعبّد عارف خداست که عقل و عرفان را بهم درآمیخت واز آن معجونی ساخت که او را تا نزد خدا برد گر چه ماراامروز دسترسی مادی بر روح بلند اونیست ولی بر قبر جسمانی اش نگاشته ایم:
هرکه ترا شناخت جان را چه کند
فرزند و مال و عیال و خانمان راچه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند .
و بدان ای عزیزکه :
هر گزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هر گز از یاد من آن سرو خرامان نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سربرود از دل و جان نرود
برادرچشم به راه تو و به امید شفاعت تو
عباسعلی صلواتی
بنام خدای عالم شهود وسلامی متواضعانه به مقام عالی شهادت ، هرچند جسم وجان وقلم لرزانمان دروصف مقام عالی شهدا حتی درحد قیاس ذره ای ازآن مقامات الهی نمی گنجاند اما بیان احساسات معنوی در وصف کمالات الهی ،ٍ آرامش وترنم لطیفی رابه جان وروح آدمی میدهد
واما شهید بزرگوار علی صلواتی که ازنادر شهدایی است که بادرک عالم شهود به مقام عالی شهادت رسیده است هرچند روحیات بسیارمتعالی این شهید عزیزچه در زمان جنگ وحال ناشناخته مانده که منشاء همه این نقصاان از عدم فهم ودرک ما ازتفکیک مقام حضورقلبی ونمایش ظاهری است
حجت ادعا
کدام یک ازما می توانیم هم زمان ،هم فرمانده عملیات وهم فرمانده نفسمان باشیم !
اما فرمانده عزیز ما سردار علی صلواتی به وقت زمین گیرشدن مابه دلیل حجم زیادآتش دشمن وموانع ،باجسم مطهرخود درمقابل آن همه حجم آتش دشمن رو در روی گلوله های دشمن ،زخمهای گلوله ها وسیم خاردار را به جان خرید تاتک تک نیروهایش ازکنار جسم وجان پاکش عبور کنند وعملیات به درستی هر چه تمام صورت پذیرفت
واین مقام عالی شهداچیزی نبودجز لبیک به هنگام وبابصیرت به امام زمان شان
خدایاآنچنان فرماتاشرمنده همسنگران شهیدمان نشویم