حاجی فیروز یا حاجی پیروز منادی سنتی نوروز است که در روزهای نزدیک به نوروز در کوچهها و خیابانهای ایران ظاهر میشود.
حاجی فیروز مردی است لاغراندام با چهره سیاه کرده و لباسی به رنگ قرمز همراه با کلاه دوکی شکل قرمز، دایره و دنبکی به دست میگیرد، به خیابان میآید و به رقص و شیرینکاری و خواندن شعرهای ضربی به رقص میپردازد. مردم از هر سنی دور او جمع میشوند و همراه با او شادی میکنند. گفته میشود که سیاهی رخساره وی، نمونهای است که در دیگر آیینهای نمایشی ایران درفصل زمستان دیده میشود. در جشن «برفی» (که در محلات به مناسبت بارش نخستین برف سال برگزار میشود)، چهره کسانی را سیاه میکنند و در بازیها و آیینهایی همگانی بگونه خنده آوری او را در کوچهها میگردانند. در اینجا سیاهی نماد سرما و شبهای بلند و سرد زمستان است.
شعرهای حاجی فیروز
حاجی فیروزه،
سالی یه روزه،
همه میدونن،
منم میدونم،
عید نوروزه.
ارباب خودم سامالا علیکم،
ارباب خودم سر تو بالا کن،
ارباب خودم منو نیگا کن،
ارباب خودم لطفی به ما کن.
ارباب خودم بزبز قندی،
ارباب خودم چرا نمیخندی؟
بشکن بشکنه بشکن،
من نمیشکنم بشکن،
اینجا بشکنم یار گله داره،
اونجا بشکنم یار گله داره!
این سیاه بیچاره چقد حوصله داره.
واقعا چی شده که تو کشورهای غربی که تا 200 سال پیش بالای درخت و تو غار زندگی میکردند موقع سال نو بابا نوئل با کالسکه پرندش میاد و به بچه ها کادو میده. اما تو ایرانی که دو هزار سال پیش تو شهر زندگی می کردند با اون همه امکانات با اون فرهنگ, حاجی فیروز با روی سیاه میاد از مردم کادو میگیره..یا گدایی محترمانه …
حاجی فیروز با شبوار آدیداس