«عزت، حكمت و مصلحت» سه اصل محوری و ثابتی بوده است كه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر مبنای آنها شكل گرفته است. رهبر معظم انقلاب این سه اصل را «یك مثلث الزامی برای چارچوب ارتباطات بین‌المللی» دانسته و همچنین تعامل ایران با جهان را در سند چشم‌انداز بیست ساله‌ی كشور بر مبنای این سه اصل پیش‌بینی كرده‌اند. اما این تركیب مفاهیم چه كاركردی در سیاست خارجی ما دارد؟ نسبت آن با دیگر اصول مطرح در سیاست خارجی چیست؟ و چه رابطه‌ای بین آرمان‌گرایی توأم با واقعیت و این سه اصل وجود دارد؟ دكتر منوچهر محمدی، پژوهشگر برجسته‌ی انقلاب اسلامی و مؤلف كتاب «آینده نظام بین‌الملل و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» در این گفت‌وگو به تبیین این سه اصل در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران پرداخته است:

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif «عزت، حكمت و مصلحت» سه اصل محوری است كه رهبر معظم انقلاب در سال‌‌های گذشته به عنوان پایه‌های سیاست ‌خارجی جمهوری اسلامی ایران مطرح كرده‌اند. این اصول از لحاظ ماهوی چه مفهومی دارد و به دنبال چیست؟
این سه اصل در مقابل سه عنصر مطرح در غرب، مورد توجه قرار گرفته است. در مقابل عزت، غرور سیاسی قرار دارد. ایشان در بیاناتشان در ۱۴ خرداد امسال، مسئله‌ی عزت ملی را مطرح كردند كه ما باید در قبال غرور ملی كه یك مقوله‌ی مادی‌گرایانه است، مسئله‌ی عزت ملی را مطرح كنیم. در حقیقت چون به هر حال ما رسولان انقلاب هستیم، به عنوان مسلمانان و مؤمنین ضرورت دارد كه در جامعه‌ی جهانی عزت خود را حفظ كنیم. متأسفانه مسلمانان در قرون گذشته به علت نوعی ازخودبیگانگی و نوعی مرعوبیت در مقابل غرب ذلیل شدند و این جزء وظایف ما است كه هرگز ذلیل و خوار نشویم. ایشان در عین حال عزت در سیاست‌ خارجی را نیز تبیین كردند كه ما در سیاست‌ خارجی‌مان باید بر اساس عزت عمل كنیم. یعنی هرگز در مقابل دشمنان و كفار ذلیل نباشیم؛ حتی اگر به قیمت از دست دادن جان خودمان تمام شود.

انقلاب اسلامی كلمه‌ی غیر متعهد واقعی را با این مفهوم مطرح كرد كه ما نه‌تنها باید نسبت به مسائل و پیمان‌های نظامی غیر متعهد باشیم، بلكه راجع به سیاست‌های این دو بلوك كه مجموعاً استكبار جهانی هستند نیز غیرمتعهد باشیم.

حكمت هم به معنی تدبیر، خردمندی و عقلانیت است. یك فرد حكیم و اندیشمند با یك فرد جاهل متفاوت است. حكیم در هر مقوله‌ی اجتماعی سیاسی كه می‌خواهد تصمیم‌گیری كند، تدبیر و خردش را به كار می‌گیرد. در واقع این در مقابل رفتار مزورانه و دروغ‌‌مدارانه‌ی غرب است، یعنی بر اساس همان چیزی كه در سیاست ماكیاولی مطرح می‌شود. در غرب می‌گویند سیاست یعنی دروغ و حقه‌بازی و كلك. این همان چیزی است كه ماكیاول در قرن پانزدهم مطرح كرد. رهبر انقلاب در این‌جا مفهوم‌ حكمت را با تعریف خاص خودش به كار می‌برند. یعنی سیاست نه به معنی دروغ، نه كلك و نه فریب، كه به معنی تدبیر و خردمندی است. بر این اساس وقتی ایشان می‌فرمایند سلاح هسته‌ای خلاف شرع است و ما هرگز طبق تعالیم اسلامی به طرفش نمی‌رویم، هدف ایشان فریب دادن دشمن نیست، بلكه بر اساس معیارهای اسلامی صادقانه اذعان می‌كنند كه دنبال این مسئله نیستیم. بنابراین در این‌جا هم حكمت با همین معنی تعریف شده است.

در همین راستا مصلحت هم یك امر روشن است. در واقع در هر تصمیم‌گیری مصلحت اسلام و مسلمین را هر چه باشد، عمل می‌كنیم. در واقع بر اساس آن چیزی كه مصلحت است، عمل می‌كنیم. یعنی با توجه به اولویت‌ها و مصالح و منافع جهان اسلام تصمیم می‌گیریم و لذا این هم هدف ماست. هدف ما تصمیم‌گیری و تبیین آن چیزی است كه بر اساس مصالح اسلامی به آن عمل می‌كنیم.

مثلاً می‌گویند كه دولت سوریه یك دولت سكولار است و شما كه ادعا می‌كنید اسلامی هستید و برای اسلام عمل می‌كنید و مخالف سكولاریسم هستید، چرا با یك دولت سكولار همراهی می‌كنید؟ ما در جواب می‌گوییم وقتی همه‌ی مستكبرین جهان بسیج شده‌اند كه زنجیره‌ی مقاومت را در منطقه نابود كنند، طبیعتاً در تقابل با این هجمه‌، مصلحت اسلام ایجاب می‌كند كه از سوریه در شرایط فعلی دفاع كنیم و در عین حال بكوشیم آنها هم جهت اسلامی پیدا كنند. صرف این ‌كه طرف مقابلش یك گروه افراطی است كه به نام اسلام انواع جنایات را انجام می‌دهد و در خدمت مستكبرین است، حتی اگر با الله‌اكبر هم قیام كند، ما نباید فریب این مسئله را بخوریم و احساسی برخورد كنیم.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif آیا اصل «عزت، حكمت، مصلحت» بر دیگر نظریه‌های روابط بین الملل هم تأثیر داشته است؟
این‌ها چهارچوب‌های نظری است كه پس از انقلاب اسلامی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی و اندیشه‌ی انقلاب اسلامی پیاده شده و پیش رفته است. این‌كه آیا دیگر اندیشه‌ها و مكاتب از اندیشه‌ی انقلاب اسلامی اثر گرفته‌ است یا نه، باید بگوییم بله. همین بیداری اسلامی به طور عمده مُلهَم از انقلاب اسلامی و اندیشه‌های حضرت امام خمینی (رحمه‌الله) است. پیش از انقلاب به صرف این كه مثلاً ماركسیست‌ها ملحد هستند، با آن‌ها مخالفت می‌شد و با آمریكا كه مسیحی هستند و به دین الهی مجهز هستند، رابطه‌ی خوبی داشتند و آن خصومت و دشمنی وجود نداشت. وقتی حضرت امام مسئله‌ی «نه شرقی نه غربی» را مطرح كردند، درواقع همه‌ی مجموعه‌ی شوروی و آمریكا را در قالب یك استكبار جهانی دیدند و این حرف جدیدی بود كه اثرات خودش را گذاشت.

خوب است با توجه به برگزاری كنفرانس غیر متعهدها در كشورمان به این نكته اشاره‌ كنم كه تعریف غیر متعهدها تا كنون بارها تغییر كرده است. به این معنی كه وقتی غیر متعهدها را پایه‌گذاری كردند، صرفاً یك حركت سلبی و نظامی بود. در آن هنگام هم شوروی و هم آمریكا تلاش داشتند با ایجاد اتحادیه‌های نظامی از كشورهای مختلف -مانند ناتو، سنتو، سیتو یا ورشو- در مقابل هم صف‌آرایی كنند. اصرار هم داشتند كه كشورهای جهان سوم به آنها ملحق شوند. در مقابل این دیدگاه، بنیانگذاران غیر متعدها در سال ۱۹۵۷ گفتند ما نه می‌خواهیم به بلوك نظامی غرب بپیوندیم و نه به بلوك نظامی شرق. این شعار غیر متعهدها بود، ولی از لحاظ سیاسی در میان آنها وابستگان به غرب و به شرق وجود داشتند كه هنوز هم هستند.

می‌گویند كه دولت سوریه یك دولت سكولار است و شما كه ادعا می‌كنید اسلامی هستید چرا با آنها همراهی می‌كنید؟ ما در جواب می‌گوییم وقتی همه‌ی مستكبرین جهان بسیج شده‌اند كه زنجیره‌ی مقاومت را در منطقه نابود كنند، طبیعتاً در تقابل با این هجمه‌، مصلحت اسلام ایجاب می‌كند كه از سوریه در شرایط فعلی دفاع كنیم.

البته انقلاب اسلامی كلمه‌ی غیر متعهد واقعی را با این مفهوم مطرح كرد كه ما نه‌تنها باید نسبت به مسائل و پیمان‌های نظامی غیر متعهد باشیم، بلكه راجع به سیاست‌های این دو بلوك كه مجموعاً استكبار جهانی هستند نیز غیرمتعهد باشیم. انقلاب اسلامی این را ثابت كرد كه می‌شود با هر دو مقابله كرد و می‌شود در مقابل هر دو ایستاد.

http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_1.gif چه ارتباطی میان این اصل و اصل «آرمانگرایی توأم با واقع‌بینی» وجود دارد كه چندی پیش رهبر معظم انقلاب به آن اشاره كردند؟
در پاسخ به این سؤال باید به مقدمه‌ای اشاره كنم. در این باره دو گروه وجود دارند؛ یك گروه كسانی كه از منطق افلاطون پیروی می‌كنند. آن‌ها معتقدند كه ما كاری نداریم به این كه واقعیت چیست و چه چیزی می‌تواند واقع شود؛ ما دنبال آن چیزی هستیم كه در عالَم خیال فكر می‌كنیم كه درست است. یك نقاش ممكن است آن‌قدر نقاشی زیبایی ترسیم كند كه اصلاً در عالم واقع به وجود نیاید، ولی می‌گوید كه من در جهت تحقق آن مدینه‌ی فاضله حركت می‌كنم. بنابراین ایده‌آلیست‌ها كسانی هستند كه بی‌توجه به واقعیت‌های جامعه‌ی جهانی و زمان و مكان، یك ایده‌ای را ترسیم و دنبال می‌كنند. اغلب اندیشمندان و تئوریسین‌های غربی مخصوصاً در دوران گذشته دنبال این بودند.

گروه دوم به رئالیست‌ها معروف هستند. این عده می‌گویند ما كاری نداریم به آن‌چه كه در عالم خیال است، ما آن‌چه را لحاظ می‌كنیم كه واقع بشود و اتفاق بیفتد و با آن سر و كار داریم. اصلاً هم مهم نیست كه حقیقت چیست؟ این گروه به‌خصوص از زمان توماس هابز در غرب مطرح شدند. تجسم عینی این نظریات نیز در وضعیت موجود غرب بعد از جنگ جهانی دوم دیده می‌شود.

اما بر اساس آن چیزی كه رهبری فرمودند و برگرفته از آموزه‌های اسلام است، ما نه آرمانخواه صرف هستیم و نه واقع‌گرای صرف؛ ما آرمان‌هایی را دنبال می‌كنیم كه باور داریم عملاً قابلیت تحقق آنها وجود دارد. لذا آن چیزی كه به عنوان آرمان‌خواه واقع‌بین مطرح شده، به این معنی است كه ما معتقدیم خداوند در قرآن كریم چیزی را نیاورده كه قابلیت تحقق نداشته باشد و نیازی به این كار نداشت.

بنابراین آن‌چه را كه ما «عزت حكمت و مصلحت» می‌دانیم، در جامعه‌ی جهانی همان آرمانخواهی توأم با واقع‌بینی است. در طول این سی‌و‌چهار سال نیز ما موفق بوده‌ایم كه یك حكومت دینی را با رعایت ارزش‌ها و موازین اسلامی ایجاد كنیم و هیچ‌كس این را باور نمی‌كرد. ‌چنین حكومتی نه‌تنها دوام آورده، بلكه كارآمد هم هست و موفق شده همه‌ی توطئه‌های رنگانگ را خنثی كند و روزبه‌روز اقتدار بیشتری پیدا كند. ما ذره‌ای از ارزش‌های خودمان عدول نكرده‌ایم، در حالی كه مكاتب مادی در بسیاری موارد از مواضعشان عدول كرده‌ و می‌كنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *