ماه صفر

سه غروب، سه خورشید: یادنامه‌ای برای رحلت پیامبر اسلام، امام حسن مجتبی و امام رضا (علیهم‌السلام)

هراز نیوز : تاریخ، تنها سلسله‌ای از روزها و شب‌ها نیست؛ تاریخ، تپش‌های پنهان دل انسان است در برخورد با حقیقت. هرگاه نام پیامبر اسلام، امام حسن و امام رضا (علیهم‌السلام) را بر زبان می‌آوریم، در حقیقت سه تجربه انسانی و اجتماعی را به یاد می‌آوریم: تجربه وحی و رسالت، تجربه صلح و مظلومیت، تجربه غربت و غریبانه زیستن. این سه، هر سه خورشیدند، اما هر یک در افقی دیگر غروب کرده‌اند.

پیامبر، آغازگر بود؛ آغازگر انقلابی که نه تنها یک دین، که یک نوع انسان نو آفرید. انسانی که از دل جاهلیت برمی‌خاست تا برابری و عدالت را فریاد بزند. پیامبر اسلام در جامعه‌ای ظهور کرد که قبیله و خون، معیار انسان بودن بود. او اما معیار تازه‌ای ساخت: «ان اکرمکم عندالله اتقاکم». این کلام، انفجار اجتماعی بود.

پیامبر، جامعه‌ای را که بر بردگی و اشرافیت قبیله‌ای استوار بود، به جامعه‌ای بدل کرد که در آن بلال حبشی و سلمان فارسی و اباذر غفاری، هم‌نشین پیامبر شدند. او انسان را از زندان قومیت، رنگ و نژاد آزاد کرد و این بزرگ‌ترین انقلاب اجتماعی تاریخ بود.

امام حسن، ادامه این خط بود، اما در شرایطی دیگر. او وارث جامعه‌ای شد که از درون شکاف خورده بود؛ جامعه‌ای که در آن حقیقت به نام سیاست ذبح می‌شد.

امام حسن، با صلح خویش، نه عقب‌نشینی که ایستادن در جایی دیگر را برگزید: جایی که باید حقیقت را از نابودی نجات داد. او تن به صلح داد تا جنگی بزرگ‌تر آغاز نشود؛ تا دین، قربانی عطش قدرت نشود.

جامعه‌شناسان اگر بخواهند او را تفسیر کنند، باید بفهمند که در تاریخ، همیشه لحظاتی هست که حقیقت نه در میدان نبرد، بلکه در میدان صبر حفظ می‌شود. صلح او، نوعی مقاومت بود؛ مقاومتی که به انسان‌ها می‌آموزد در برابر انحراف، گاه باید سکوت کرد تا روزی نسل‌های آینده حقیقت را بازخوانند.

و امام رضا… او غربت را زیست. در میان امواجی از سیاست‌های آلوده عباسی، او را به خراسان کشاندند، تا از نامش مشروعیت بسازند. او در سرزمینی غریب، ناگزیر از پذیرش ولایتعهدی شد، اما با همان پذیرش، دستگاه قدرت را بی‌اعتبار ساخت.

او به جامعه خود آموخت که حقیقت، در هر جا که باشد، حتی در حاشیه قدرت، باز هم قدرت را رسوا می‌کند. سخنانش، مناظراتش، و آن آرامش آمیخته به غربت در چهره‌اش، همه شهادتی بود بر این‌که دین نه ابزار قدرت، که سلاح آگاهی است.

این سه بزرگوار، هر یک در زمانه خویش، پاسخی به بحران جامعه خود بودند. پیامبر، جامعه را از جهل و تبعیض به سوی عدالت و برابری برد.

امام حسن، جامعه را از فروپاشی کامل نجات داد، ولو به قیمت تنهایی خویش.

امام رضا، در دل غربت، چراغ آگاهی را روشن نگاه داشت. و اگر امروز از آنها سخن می‌گوییم، از این روست که این سه، الگوهایی برای همه تاریخ‌اند.

چه جامعه‌ای است که امروز ما در آن زیست می‌کنیم؟

جامعه‌ای خسته از تناقض‌ها: عدالت می‌طلبد اما تبعیض می‌بیند، معنویت می‌جوید اما مصرف‌زدگی را تجربه می‌کند. در چنین شرایطی، پیامبر به ما یادآوری می‌کند که انسان می‌تواند از دل تاریک‌ترین جاهلیت‌ها، جامعه‌ای نو بنا کند.

امام حسن به ما هشدار می‌دهد که حقیقت را قربانی نزاع‌های بیهوده نکنیم، که گاه باید صلح کرد تا حقیقت زنده بماند.

امام رضا به ما می‌آموزد که غربت و تنهایی، پایان کار نیست؛ حقیقت در سکوت و صبر نیز می‌تواند ریشه بدواند و روزی بارور شود.

آنچه آنان را جاودانه می‌کند، نه فقط مقام معنوی‌شان، که نقش اجتماعی‌شان است. آنان تنها الگوهای عبادی نبودند؛ آنان معلمان جامعه بودند. پیامبر، معلم آزادی و برابری. امام حسن، معلم صلح و شکیبایی در برابر انحراف. امام رضا، معلم عقلانیت و گفت‌وگو در برابر جهل و تعصب.

امروز اگر جامعه‌ای بخواهد راهی به سوی رهایی بیابد، باید بار دیگر به این سه نگاه کند. نه به‌عنوان اسطوره‌هایی دور، که به‌عنوان انسان‌هایی که در بستر تاریخ زیستند و با تمام دشواری‌هایش دست و پنجه نرم کردند. آنان چراغ‌هایی‌اند برای هر زمان، نه فقط زمان خویش.

سه غروب… سه خورشید… و سه درس برای همیشه:
از پیامبر بیاموزیم که جامعه می‌تواند دوباره ساخته شود.
از امام حسن بیاموزیم که حقیقت، ارزشش بیش از قدرت است.
از امام رضا بیاموزیم که غربت، آخرین کلمه نیست.

و شاید، در هر غروب، طلوعی نهفته باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *