هراز نیوز – محمد حسینی – فیلم زندگی خصوصی آخرین ساخته حسین فرح بخش که پس از برخی اعتراضات به “خصوصی” تغییر نام یافت، یکی از پنج فیلم اکران نوروزی امسال بود که نهایتا با دستور معاونت سینمایی وزارت ارشاد از گیشه ها پایین کشیده شد. درباره این فیلم و کارگردان آن علیرغم بحث و بررسی های زیادی که در رسانه ها مطرح شده است، توجه به چند نکته لازم به نظر می رسد که در ادامه به چند مورد از آنها اشاره می شود:
حاشیه سازی های بی مورد:برخلاف گفته های برخی مبنی بر مستهجن بودن فیلم و اینکه “زندگی خصوصی” را نمی توان بدلیل بیان موضوعات جنسی در کنار خانواده دید، معتقدم نه تنها چنین چیزی اساسا موضوعیت نداشته، بلکه جدای از انتقادات فراوان و منطقی ای که بر فیلم وارد است (و در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود) اکران سراسری “خصوصی” خیلی هم به نقع مخالفان کنونی فیلم بود. از “زدن” اکبر گنجی و مهاجرانی گرفته تا پرداختن به رسانه های دوم خرداد و در نهایت ضربه اساسی و هنرمندانه به هاشمی رفسنجانی؛ (که این آخری فوق العاده از آب در آمده است)همه و همه مواردی است که میتوان در دفاع از اکران فیلم بدان اشاره نمود.در اثبات این مدعا کافی است تا فیلم را در سینمایی که پاتوق روشنفکران است دیده باشید. واکنش سرد و در مواردی عصبی مخاطبان خیلی خوب این برداشت را اثبات می کند.
کارگردان فیلم: اولین نکته ای که پس از تماشای “خصوصی” به ذهن خیلی ها خطور کرد این نکته بود که اساسا چه رابطه ای می تواند میان کارگردان فیلم به عنوان کسی که یک زرد ساز تمام عیار در سینماست با محتوای به شدت جدی و سیاسی فیلم وجود داشته باشد؟ بسیاری از دوستان نگارنده نیز فارق از موافقت و یا مخالفت با مضمون فیلم به این نکته اشاره داشتند که جدای هر بحثی، فرح بخش آدمی نیست که بخواهد به این موضوعات بپردازد و برخی نیز گفته اند که اصلا فیلم را فرح بخش نساخته است!انحراف و نفاق، افراط و تفریط و یا انتقاد از حکومت؛ با توجه به سابقه فرح بخش، نمی توانند جزو دغدغه های وی(چنانکه ادعا کرده است) محسوب شوند.
هجو ارزش های انقلابی، اسلامی و شخصیت های مذهبی در آثار قبلی فرحبخش نیز صلاحیت هرگونه پرداختن موعظانه درباره مفاهبم انقلابی و دینی را بطور طبیعی از وی سلب می کند. به عنوان مثال در یکی از فیلم های قبلی فرحبخش، شخصیت اصلی فیلم با بازی حسن پورشیرازی که شب را در کنار همسر صیغه ای اش سر کرده، ظهر روز بعد در پاسخ به همسر اصلی اش که علت غیبت وی را پرسیده بود می گوید که کار هیئت و مسجد تا دیروقت طول کشیده!!
سوزاندن سوژه ناب فیلم: حکایت استحاله و دگرگونی دوآتشه های اول انقلاب که الان در بی بی سی و صدای آمریکا برای براندازی انقلاب و نظام نسخه می پیچند، از جمله سوژه های بکر و بسیار جذاب به حساب می آیند که اگرچه در عرصه مطبوعات و سایت ها به کرات به آن پرداخته شده، اما در سینما به عنوان رسانه تاثیرگزارتر تاکنون راهی نیافته بود که با فیلم خصوصی برای نخستین بار این راه گشوده شد. با این حال فرحبخش بقدری ناشیانه و کاسبکارانه به این سوژه ناب پرداخت که امکان بهره برداری درست و منطفی را از این موضوع سلب کرد. سواستفاده سیاسی از حکایت استحاله افراطی ها به نفع انحراف و در مواردی گل بخودی کارگردان به نیروهای ارزشی(مثل صفارهرندی و شریعتمداری) به طور کامل هدف اصلی و سوژه یادشده را منکوب کرد..
ضعف فیلنامه و شخصیت سازی:فیلنامه خصوصی از جهات متعددی دچار ضعف های فاحش است که این مورد، گمانه های مربوط به سفارشی بودن فیلم را تقویت می کند. به عنوان مثال نقش فرهاد اصلانی که سال 60 و هنگام پایین آوردن فیلم فارسی و حمله به بدحجاب ها حداقل یک جوان بیست ساله است، در سال 90 و پس از داستان اختلاس، فرزندی شش هفت ساله دارد!
و یا زمانی که می خواهد شخصیت اصلی فیلم را در نفی وجود امام زمان به اکبر گنجی تشبیه کند، توجه ندارد که اکبر گنجی چندین سال پس از آنکه از حکومت جدا شد و در خارج بسر میبرد این موضوع را مطرح کرد، نه یک هفته پس از آنکه پست حکومتی اش را از دست داد، روزنامه دارد و خیلی طبیعی با دوستان زمان جنگ و فرماندهان پلیس گعده می گیرد.
علاوه بر اینها در جریان دیدار اصلانی با سردار همرزمش در کارگاه او (که نمادی است از شهید کریمی)، شما با یک شخصیتی مواجه هستید که به همسرش خیانت کرده، وجود امام زمان را منکر شده و از بی بی سی خط می گیرد. حال یک همچین شخصیتیکه در نگاه شما مهاجرانی و یا اکبر گنجی فعلی است، از سخنان همرزمش درباره گذشته خود گریه می کند! همین گریه در برهه زمانی ای که شرحش رفت، یعنی بدیهیات شخصیت پردازی داستان کاملا روی هوا نوشته شده.
مسئله دیگر برمی گردد به مغشوش بودن شخصیت نمادین نقش اول فیلم. “خصوصی” قرار است سیر استحاله برخی آدم های ضدانقلاب را به تصویر بکشد و در این میان چند فحش هم به شریعتمداری و صفارهرندی بدهد تا در نهایت بتواند انحراف را تبرئه کند، اما بخاطر عدم تعریف درست سناریو، شخصیت اصلی داستان در مسیر خودش پیش نمی رود و در این میان نماینده تیپ های متعددی می شود. بخصوص که خیلی وقت ها این رفتارها برمی گردد به کارهای خود مشایی. خیلی از دور و بری های نگارنده در سینما زمانی که نقش اول فیلم به دعوت هانیه توسلی به گالری دوست وی می رود، زیر لب می گفتند مشایی…هدیه تهرانی…!
خصوصی و جریان منجرف نفوذی: در میان اهل رسانه معروف است که گاهی یک نشریه و مجله منتشر می شود فقط برای بیان یک خط حرف که ممکن است در جای پرتی از آن گنجانده شده باشد. به نظر می رسدهمه پروژه “زندگی خصوصی” نیز فقط و فقط برای این نوشته شده تا نسبت های واقعی ایچون انحرافی و منحرف را نتیجه اتهام زنی های جنگ قدرت در کشور معرفی کند. (قسمتی از دیالوگ فرهاد اصلانی و هانیه توسلی در پیست اسکی) و یا آنجا که اصلانی به آتیلا پسیانی که نقش حسین شریعتمداری را بازی می کند می گوید که شما هر کسی را که با خط شما نخواند منافق و منحرف می خوانید! پس فیلم ساخته شده تا هر چه انحراف و منحرف را تبرئه و توجیه کند.
از سوی دیگر حرف های فرحبخش در گفتگو با هفته نامه پنچره نیز قابل تامل است. در آنجا نیز محتوای فیلم به شکلی دیگر تکرار شده و مهاجرانی و صفارهرندی به صورتوامان فحش می خورند. فرحبخش در آنجا حتی با شدیدترین وجه ممکن، خانه سینما را هم از حملات خود بینصیب نمی گذارد اما در کمال ناباوری از مدیریت شمقدری در معاونت سینمایی ارشاد تعریف و تمجدی می کند. در حالی بصورت طبیعی وزارت ارشاد به عنوان مسئول اصلی پایین آوردن فیلم او از سینماها باید موردغضب وی قرار گیرد، اما فرحیخش مدیریت شمقدری را در گذشته و آینده سینما بهترین و بیادماندنی می خواند. همه اینها ما را به چیزی جز سفارشی بودن فیلم از سوی جریان خاص دولت ارجاع نمی دهد؟
بعضی ها گاهی به سینما می روند!
“هنر برای هنر” ؛ ساده انگاری بزرگی که سال هاست دست آویز بسیاری از اهالی هنر در دنیا شده است . نگاهی بی مسئولیت ، که به کارکرد اصلی یک اثر هنری – به عنوان قسمتی از طرح جامعه سازی – بی توجه مانده و تنها در پیِ نقد یا ستایش ظاهر است. نگارنده بر آن است که در این نوشتار از موضعی مقابلِ “هنر برای هنر” ی ها ، گشت ارشاد را نگاه کند.
گشت ارشاد قبل از آن که فیلمی “مبتذل” ، “توهین آمیز” یا حتی به قولی “مخالف فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر” باشد ، ساخته ی ضعیف ِ سعید سهیلی است.فیلمی ضعیف که تا نیمه ی راه فاکتورهای “طنز”بودن را در حدِ اقلِّ خود دارد اما تصمیم ناگاه ِ سهیلی برای شعاردادن ،روند فیلم را به هم می ریزد. پراکندگی و ابهام در فیلم نامه ، شوخی های دموده و کهنه با قشر به ظاهر مذهبی در سینمای ایران- سوژه ی همیشگیِ فیلم ها و سریال ها- و مهم تر از همه بازی های کلیشه و ناقص فرخ نژاد و کیمیایی ، گشت ارشاد را بیش از آن چه هست ضعیف می کند.اما در میان این همه نقاط ضعف و منفی ، هیچ گاه به حرف اصلی سازندگان فیلم توجهی نشد.
گشت ارشاد نه بر آن بود که به قول ِ دوستان “فحشا را در سینما ترویج دهد” و نه آن که ” با دین و اخلاق مردم بازی کند”. چرا که نه ساخت فیلم و محتوای فیلم نامه و نه شخصیت کارگردان در حدِ این بازی ها نبوده و نیست و نخاهد بود! فحشا زمانی در سینماها ترویج و توجیه شد که “چیزهایی هست که نمی دانی” به آرامی روی پرده رفت ، دین و اخلاق مردم زمانی به سخره گرفته شد که “آتشکار” با تساهل آقایان بعد از 3سال مجوز اکران گرفت. “آتشکار” شد پرچمِ آزادی ِ اندیشه و عمل در جمهوری اسلامی ! این جا آدم ها فقط گاهی سینما می روند …!!!
سعید سهیلی در گشت ارشاد آن قدر حرف برای گفتن دارد که فرصت نمی کند هیچ حرفی بزند! سوژه ای که سهیلی برای نقدِ خط کشیِ فرهنگ در جامعه ی امروز ِ ایران انتخاب کرده ، گذشته از این که تکراری و خواب آور شده، ضرورتی برای مطرح شدن ندارد. به عبارتی برای نقد فضای برخوردهای سختِ فرهنگی ، استفاده از 4تیپ آدمی که به بهانه هایی واهی مثل نداشتن پول درمان و مهریه ی سنگین – که معلوم نیست چرا و به کی پرداخته می شود- و غیره دست به هر کاری می زنند ، پاسخ گو نیست.به علاوه بیانیه هایی که در صحنه های مختلف فیلم در دهان “سایر بازیگران” گذاشته شده و مخاطب را وارد فضای لیبرال ذهن نویسنده می کند ، در سطحی عالی تر و زمانی پیش تر از این گفته شده است- فیلم اسب حیوان نجیبی است ساخته ی عبدالرضا کاهانی-. به عنوان نمونه ی صحنه ی برخورد حاجی با دو جوانی که خاننده ی “زیرزمینی” هستند ، یکی از برجسته ترین صحنه های بیانیه خانی در گشت ارشاد است.بیانیه ای با انشایی بدون غلط و تاثیر گذار و سرشار از مفاهیم لیبرالیستی و آزاد.
اما باز هم بهتر است برای نقدِ گشت ارشاد کمی از فضای احساسیِ تجمعاتِ اسفندماه90 فاصله بگیریم. در نقدِ هنری گشت ارشاد باید به ضعف و ابهام در فیلم نامه ، خالی بودن اثر از شخصیت ، انتخاب های نادرست ِ تصویربردار و عدم تطابق موسیقی با صحنه های مختلف فیلم ،توجه کرد. بازیِ نچسبِ پولاد کیمیایی و حمید فرخ نژاد در صحنه های شعارزده ی درگیری در نمایش گاه ماشینِ جمشید هاشم پور، شاه بیت غزل بازیگری در گشت ارشاد است!
اکران هم زمانِ گشت ارشاد و قلاده های طلا مجال خوبی ست برای اثبات تاثیر گذاری موسیقی در همراه کردن مخاطب. ابوالقاسم طالبی در قلاده های طلا به خوبی موسیقی را به صحنه های فیلم همراه کرده و با این ترفند مخاطب را –هرچند مخالف محتوای فیلم باشد- میخ کوب می کند. اوج هنرِ طالبی در صحنه های درگیری های پایگاهِ مقداد است که موسیقی به قدری همراه و نرم پیش می رود که مخاطبِ مخالف را نیز معترف به هنرِ کارگردانیِ طالبی می کند. هنری که سعید سهیلی در گشت ارشاد آن را به خرج نداده و موسیقیِ خوبِ چشم آذر را کاملن ناشیانه خرجِ صحنه های بی ارزش می کند!
اما اصلِ حرفِ سهیلی در ساخته ی آخرش این است همه ی ما به قدر خودمان گاهی حاجی می شویم و گاهی عطا یا سعید. آدم هایی که حقیقت دارند اما واقعی نمی شوند.آدم هایی که نمادشان شده “سحرقریشی” با پدری که مهندس هسته ای است!آدم هایی که تابلوی کائناتی به وسعتِ عطا دارند!آدم هایی که وجودِشان به قدرِ سعید از حقیقتِ زندگی شان می ترسد و آدم هایی که گاهی قدرِ حاجی خودخاه و کثیف می شوند!
سعید سهیلی اگر درگیر گیشه و به قولِ کیمیایی “فیلمِ کمدی” نمی شد، می توانست حرف های واقعی تری را نه در این قالبِ سخیف و البته لیبرال ، بلکه در قالبی حداقل متوسط بیان می کرد. به هر حال ، گشت ارشاد چیزی بیش تر از یک اثرِ ضعیف نیمه هنری نیست که با فضاسازی های دوستان و دشمنانِ ناآگاه توانست بیشتر از آثارِ متوسط و قویِ مشابه ، مطرح شود.
آن چه ما اصلِ حرفِ سهیلی نامیدیم شاید به راستی اصل نباشد!اما اگر چنین فرض کنیم ، گشت ارشاد ارزشِ یک بار دیدن را پیدا می کند.
سلام و خدا قوت
نقد خوبی بود ولی چون خودم موفق نشدم این دو فیلم و ببینم رو نقد شما چیزی نمی تونم وارد کنم.
محاسن:
قسمت قسمت کردن زوایا فیلم و نقد آن.
ضعف:
طولانی بودن و توضیح زیاد بعضی از قسمت ها
در کل قلم خوب و امید بخشی رو داری آقای حسینی
http://click-lasting.mihanblog.com/
تو که از سینما سر در نمیاری چرا نظر میدی؟