اسماعیلی که با نارنجک منافقین ذبح شد
نارنجک را برداشت و خواست آن را از پنجره به بیرون پرتاب کند اما احساس کرد اگر نارنجک را بیرون بیندازد چندین نفر را به شهادت خواهد رساند که در همین حین نارنجک در دستش منفجر و دستش قطع شد و…
به گزارش ایسنا، اسماعیل سلیمی در تهران به دنیا آمد و اولین پسر خانواده بود. در پایان ۶ سالگی به مدرسه تدین رفت. دوران سربازی را در دهکده دورافتاده آذربایجان به تدریس سپری کرد و درعینحال بازهم از مطالعه و تماس با دوستان حتی دوستان خارج از کشور غافل نبود و ارتباط خود را در زمینه اسلامی _سیاسی با آنها محکمتر میکرد.
تحصیل در دانشگاه تهران
پس از طی دوره سربازی در رشته مهندسی مکانیک دانشگاه به تحصیل مشغول شد در طی این دوران چندین بار بهوسیله مأموران ساواک دستگیر شد. هر بار پس از مدتی بازجویی چون مدرکی به دست نمیآمد مجبور میشدند آزادش کنند، روزی تعداد زیادی کتاب به خانه آورد و گفت: «من و دیگر برادرانم تصمیم گرفتهایم از این کتابها محافظت کنیم تا بعدازاین که اوضاع روبهراه شد آنها را به دانشکده برگردانیم.»
از اواخر سال ۵۶ که مبارزات علنی بود اسماعیل هم فعالیتش آشکارتر شد شبها بچههای محل را در ماشین وانتی سوار میکرد و به مسجد قُبا محل فعالیتهای شهید مفتح میبرد. مرتب اطرافیان خود را برای شرکت در راهپیمایی و جلسات و خلاصه هر آنچه در پیشبرد انقلاب اسلامی کمک میکرد در همه صحنهها حاضر بود.
پس از پیروزی انقلاب در نهادهای انقلاب مشغول به کار شد او به طور داوطلبانه در کمیتههای انقلاب اسلامی مشغول به کار شد در زمان دولت موقت به دلیل انتقاداتی که به دولت آن زمان داشت وارد مشاغل اداری نمیشد. با آغاز به کار دولت شهید رجایی به جهاد سازندگی مرکز ورود یافت. او مسئول گروه آبرسانی جهاد سازندگی بود و بر طرحها و نحوه توزیع شبکههای آبرسانی روستاهای کشور نظارت داشت اکثر روزهای پنجشنبه روزه میگرفت و زندگی بسیار سادهای داشت.
نحوه شهادت
بردارش در رابطه با چگونگی شهادت اسماعیل روایت میکند: در تاریخ ۱۳۶۰/۹/۱ بهاتفاق برادرم اسماعیل و یکی از اعضای جهاد سازندگی در خیابان پیروزی حرکت میکردیم یکباره موتورسیکلتی به ما نزدیک شد و دستمالی را از شیشه راننده به داخل ماشین انداخت اسماعیل از صدای مخصوص افتادن جسم به کف ماشین، رو به من کرد و گفت: «اشهدت را بخوان که منافقین نارنجک انداختهاند.» سپس به سرعت نارنجک را برداشت و خواست آن را از پنجره به بیرون پرتاب کند اما احساس کرد اگر نارنجک را بیرون بیندازد چندین نفر را به شهادت خواهد رساند که در همین حین نارنجک در دستش منفجر و دستش قطع شد و تکههای نارنجک نیز باعث شهادت او، نابینا شدن عضو دیگر جهاد سازندگی و همینطور زخمی شدن پای من شد.