اسفند های من همیشه بوی نارنجک داشتند و دارند
گاهی هم بوی سوختنی عاشقانه
اسفند را با همه دلتنگی هایش دوست دارم
وقتی صدای پایش را میشنوم ضربان قلبم تند میشود
صورتم گر میگیرد .
طعم اسفند همیشه برایم عجیب بود و دوست داشتنی
از خیابان هفدهمش تا بن بست بیست و هفتم را سالها با اشک رفتم و آمدم. هرسال همان دلتنگی ملس
هر سال همان بهت ناشناخته
شنیدن از کسی که ندیدمش و دیدن سنگ مزار کسی که هیچ صدایی از او نشنیدم
من از روزهای کودکی با خاطره ها بزرگ شدم
حتی همین اسفند را هم از خاطره ها شناختم
وقتی اول اسفند حال مادرم عوض میشد
وقتی روزشمار اتفاقات را برای خودش مرور میکرد
من تازه فهمیدم که مرد زندگیش در همین روزها اورا با فرزندی در راه ، تنها گذاشت تا از اعتقاد و آرمانش دفاع کند
وقتی اسفند از راه میرسید
مادربزرگ زمزمه هایش شروع میشد. با گل قالی که بازی میکرد و لالایی میخواند من تازه فهمیدم که این چروکها رد تازیانه های جدایی است که از اسفند شصت ودو بر صورتش مانده است
من اسفند را اینگونه شناختم
اسفند که از راه میرسید لباس غم هایم تازه میشد
من مدتها از اسفند متنفر بودم
اما حالا که بزرگتر شده ام ، من و اسفند رفیق های خوبی شده ایم برای هم
گاهی سر روی شانه هایش میگذارم و میخوابم
گاهی از دردها برایش میگویم
از سوال های سخت دخترم
از حسرتها و ارزوهای همسرم که پدر را فقط از قاب عکس میشناسد
از نگاه های مردمی که از دروغ ها به تنگ آمده اند

اگرچه هفدهم اسفند هزار و سیصد و نود و شش ، هفدهم اسفند هزار و سیصد و شصت و دو نیست
اما باور کنید همان رنگ و بو را داردبا همان حال و هوا
انگار دارد در لحظه اتفاق میفتد

مریوان_

قله کاویژال
ساعت ۹ صبح
سنگر ۵
محمود: یحیی دیشب یه خوابی دیدم احساس میکنم امروز تعبیر میشه
یحیی (با خنده ) باز چه خوابی دیدی؟
محمود( در حالیکه بلند میشود) : بعدا برات تعریف میکنم
ساعت ۱۱
(بچه ها در حال جابجایی جعبه های مهمات)
صدای انفجار
موج انفجار محمود را پرت میکند. نارنجک ها یکی یکی منفجر میشوند. محمود لای سنگها گیر کرده است
ترکش ها پشت سر هم او را نشانه میگیرند. یکی دوتا سه تا چهارتا و …
محمود با هر ترکش تکه ای از بدنش میسوزد
همه بهت زده اند. محمود فریاد میزند
اما کلمه ای از درد نمیگوید
محمود فریاد میزند: یا مهدی. یا زهرا. یا حسین
دود قله را فرا گرفته است. برفها رنگ خون گرفته اند
سکوتی تلخ حنجره کوه را پر کرده است
محمود در آتش نارنجک ها سوخت
اسفند های من از آنروز بوی نارنجک گرفته اند

2 thoughts on “محمود شاهنوری : اسفند های من از آنروز بوی نارنجک گرفته اند”
  1. امید که بوی نارنجک اسفندهای حاج محمود عزیز،طلیعه و مقدمه ی بوی خوش بهار و سرسبزی و سرزندگی باشد
    ارادتمندیم محمود جان
    خداوند پدر شهید شما را رحمت کند
    و شما را در صحت و سلامت بدارد
    ارادتمند،محمد جواد فانی بهرستاقی

  2. دلم هوای خنده های شهید محمودشاهنوری دراسفند61 قله راه خون کرده است بغل توبغل هم موقع انفجارمحمودکجامن کجا شرمنده ایم شهدا حلالم کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *