« تنبیه دزد »
حاکمی فرمانش آمد بر محل
دزد را باید بیفکند در هَچل
بهر تنبیه اش سوار خـر کنیم
زین عمل دزدیدنش آخـر کنیم
تا که روزی لَندهوری با دَغل
در خفا دزدیده حلوای عسل
سرقتش چون برمَلا گردیده بود
حکم حاکم باید اجرا گشت زود
بر گرفتندش به خر کرده سوار
تا بگردد طعم حلوا ناگوار
بس بگردانیدنَش اَکناف شهر
تا شود رسوای عام و خاص دَهر
خلق را پیوسته آمد وِلوله
در پِی اَش گشته دَوان با هلهله
زآن جماعت،کرده کس اوراسؤال
چون بُود اوضاع و احوالت؟بنال
گفت: هم می بوده حلوا دلپذیر
هم سزایش شَکّرین و بی نظیر
نیز مردم را برآمد صوت و کف
با یکی تیرم زده چندین هـدف
حال و فال وکام و ایّامم مُراد
دزد وحاکم، هم خلایق جمله شاد
الغرض، این قصّه ما را آشناست
ثروت ما همچو حلوا، بر فناست
آن یکی خوردوخرش را شدسوار
دیگری آهسته بُرد و بی هَوار
گشت بیت المالِ خلقی اِختلاس
از جنابان خدوم ! و پُر پَلاس
بنز اینک شد بَدل جای الآغ
رانده سارق مَرکبش را با فراغ
چاره ی مردم چه باشدزین فساد
جز شعار زنده باد و مرده باد
آنکه هم خوردوببُرد و زد بهجیب
ریشخندی می زند ریش«حبیب»
آمل،نیک نژادنیاکی ۱۳۹۶/۷/۱۳