سمیناری برگزار شد و ٥٠ نفر در آن حضور یافتند. سخنران مراسم پس از ایراد سخنانی در خصوص مفهوم سعادت، به هر یک از حاضرین بادکنکی داد و تقاضا کرد هر کس با ماژیک اسم خود را روی بادکنک بنویسد. بعد از انجام این کار سخنران بادکنک‌ها را جمع کرد و در اتاقی که جنب سالن برگزاری سمینار قرار داشت گذاشت. سپس از حاضرین خواست که به آن اتاق بروند و هر کس بادکنکی را که نامش روی آن بود بیابد. بنا بر تاکید سخنران همه باید ظرف یک دقیقه بادکنک خود را می‌یافتند. پس از اعلام سخنران، همه دیوانه‌وار به جستجو پرداختند. یکدیگر را هُل می‌دادند، به یکدیگر برخورد می‌کردند و هرج و مرجی راه انداخته بودند که حد نداشت. مهلت به پایان رسید و هیچ کس نتوانست بادکنک خود را بیابد. بعد، از همه خواسته شد که هر یک بادکنکی را اتفاقی بردارد و آن را به کسی بدهد که نامش روی آن نوشته شده است. در کمتر از یک دقیقه همه به بادکنک خود دست یافتند. سخنران پس از این آزمایش رو به حضار گفت: «همین اتفاق در زندگی همه ما می‌افتد. همه دیوانه‌وار و سراسیمه در جستجوی سعادت خویش به این سوی و آن سوی چنگ می‌اندازیم و نمی‌دانیم آن در کجا واقع شده است. سعادت ما در سعادت و مسرت دیگران است. پس به یک دست سعادت دیگران را به آنها بدهید و سعادت خود را از دست دیگر بگیرید.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *