بازیگران ایرانی بالاخص زنان از کشور می روند تا به ظن خود با برداشتن حجاب بتوانند راهی متفاوت در مسیر بازیگری شان طی کنند و بتوانند تشنگی دیده شدنشان را فراموش کنند. آن ها در اولین قدم کشور ترکیه را برای بازیگری انتخاب کرده اند تا در بهترین حالت همچون بازیگران ترک در سریال هایی ضعیف و آب بندی شده بازی کنند.
صنعت سینما در ترکیه هرگز مثل ایران یا حتی هند و چین نتوانسته مقبولیت های جهانی داشته باشد و به غیر از نمونه های انگشت شماری مثل نوری بیگله جیلان و فاتح آکین کمتر کسی در دنیا آن ها را می شناسد. حالا بازیگران ایرانی با وجود این که شبکه های خارجی فارسی زبان با خیل مخاطبان رو به رو هستند، قید همه چیز را می زنند و برای رقم های ناچیز در مقابل تغییر سرنوشتشان تن به این کار می دهند.
بسیاری از آن ها در اولین قدم بدون داشتن پشتوانه، مثل کسی که صاعقه ای به سرش خورده باشد، با حرکات عجیب و غریب، متفاوت عمل می کنند! این اتفاق هم باعث می شود تا یک شبه تبدیل شوند به شخصیت شناخته شده که یا مورد غیظ و غضب کاربران دنیای مجازی و مخاطبان قرار می گیرند، یا این که تحسین های بی پایانی برایشان ردیف می شود.
آن هایی که پیش از این در میان اهالی سینمای فرهیخته شاید محلی از اعراب نداشتند. چیزی شبیه به همان اتفاقی که با سال ها پیش برای خیلی از بازیگرانی افتاد که هرگز شایسته تحسین در مهارت بازیگری نبودند و تنها جایگاه خود را در میان هواداران خاص خود داشتند؛ مثل منوچهر وثوق، بیک ایمانوردی، شهناز تهرانی، یدالله شیراندامی، مرتضی عقیلی یا بهمن مفید، همایون بهادر و میری که اتفاقا بعضی از آن ها از ایران رفتند و در سرای دیگر هم بازیگری کردند و هرگز به آن چه خود و مردم طرفدارشان می پنداشتند، نرسیدند مثل تئاترها و فیلم هایی که برخی از آنان بازی کردند و نتیجه فاجعه بود.
چون ذائقه ها تغییر کرده بود و مخاطبان می دانستند که با آن ها مثل سابق نیستند، یا این که هیچ وقت آن چه آن ها تصور می کردند نبوده اند و برخی هم به دولت جدید روی کار آمده خرده می گرفتند که اجازه بازی کردن از آن ها را سلب کرده بود. ولی آن چه مشخص بود، این است که به هر حال چیزی می لنگید!
بدون هیچ جهت گیری آن چه برای این بازیگران قدیمی و جدید و به تازگی کارگردانان اتفاق افتاده است، مسیر روشنی را پیش روی آن ها قرار نداده و نخواهد داد. این بازیگران ایرانی تنها تبدیل می شوند به نام داران و اسطوره هایی پوشالی که چند صباحی در آمار بالای جدول بورس قرار می گیرند و بعد از آن تاریخ آن ها را کم کم فراموش می کند. آن ها مسیری غلط را بر می گزینند و برای رسیدن به شهرتی که نتوانسته اند در ایران به دستش بیاورند، دست به دامن شبکه های رنگارنگ و درجه چندم تازه تاسیس شده، در خارج از کشور می شوند.
در بهترین حالت، کمتر کسی مخاطب پی گیر و دقیق کارهای آن ها می شود. مثلا چه کسی مشتاقانه پای برنامه های محمد حسینی می نشیند و با مزه پرانی های او می خندد و تحسینش می کند؟! یا فرشید منافی چند درصد شنونده دارد؟ چکامه چمن ماه و رابعه اسکویی کجای سینمای ایران ایستاده بودند و مانی کسرائیان چند سال غایب بود؟ کسی اصلا نام صدف طاهریان را پیش از این شنیده بود؟! و جدیدا هم بازیگر دیگری به نام بهارک صالح نیا به این جمع اضافه شده است که تا به حال نامش هم شنیده نشده بود.
فضای مجازی و دست به دست چرخیدن اخبار کشف حجاب آن ها و لایک های چندین هزار نفره در زیر عکس هایشان آن ها را قربانی لذت شهرت و محبوبیت می کند، غافل از این که این توجه ها در هنر نمی تواند ماندگار باشد و داغی خبر روزی سرد می شود. این ها درست برعکس راهی را که حتی یک ستاره آمریکایی یا دقیق تر، هالیوودی انتخاب می کند، رفتند.
اکثر بازیگران بین المللی با انتخاب یک مدیر برنامه خوب و کاربلد با تسلط به بازیگری و مهارت های غیر از آن مثل زبان و فن بیان، مسیر مشخصی را در نظر می گیرند تا بتوانند گام های محکم و از پیش تعیین شده بردارند. اما متاسفانه یا خوشبختانه چکامه چمن ماه در تبلیغات پخش شده در این شبکه ها، به دلیل بازی ضعیف و فن بین سست تماشایی نیست.
در کنار آن ها هستند کسانی مثل همایون ارشادی یا پیمان معادی و حتی فاطمه معتمدآریا، مهناز افشار و بهرام رادان که مناسب موازین فرهنگی کشور برای بازی در فیلم های هالیوودی یا خارجی قدم برداشته اند و در فیلم هایی غیر ایرانی بازی کرده اند و مورد تحسین هم قرار گرفته اند.
در دوره ای که فاطمه معتمدآریا ممنوع التصویر بود، می توانست با مهارت در بازیگری و تا حدی هم تسلط به زبان انگلیسی ایران را برای ادامه مسیر کاری اش ترک کند، ضمن این که او بیشتر از خیلی از کسانی که کشف حجاب کرده اند، در عرصه بین المللی شناخته شده است و حتما کارهای بهتری را می توانست انتخاب کند، اما با تمام سختی ها ایران را برای ادامه بازیگری انتخاب می کند.
یا کارگردانی مثل عباس کیارستمی می داند که هویت کاری و فرهنگی اش به واسطه حضور در کشورش شکل گرفته است خود را به جهان معرفی کند، پس شاید ترک کردن اقلیمی که روزی در آن قدم به قدم برای شهره شدن زحمت کشیده است، کار عاقلانه ای به نظر نرسد.
به جز یکی از بازیگران زن، سایر کسانی که از ایران رفته اند، هنرپیشه های رده چندمی بوده اند که هرگز در حرفه شان نتوانستند به سودایی که در سر داشته اند، برسند. نه تنها نمی توان نقش ماندگاری از آن ها را نام برد که متاسفانه حضور آن ها تاثیر کوچکی بر سینما و تلویزیون ایران نگذاشته است.
این از هم گسیختگی ناگهانی و فرار پنهانی آنان در طولانی مدت نمی تواند موثر و قدمی رو به جلو محسوب شود که حتی بیشتر باعث دردسر همکارانشان در ایران می شود. با انتخاب این مسیر در میان بازیگرانی که تا قبل از مهاجرت، کمتر کسی حتی آن ها را به چهره می شناخته است، کار برای همکاران و دوستانشان در ایران سخت تر می شود و انگشت اتهام گروه های تندرو خیلی راحت به سمت آن ها نشانه می رود تا از هر حرکتی از کاهی کوه بسازند.
بازیگری که در این مسیر قدم بر می دارد، باید این را بداند که نه تنها در مقابل خودش متعهد است، که حتی در مقابل سینمای مریض احوال و لاجون ایران هم که روزی همین خرده شهرتش را به واسطه آن به دست آورده، مسئول است و با هر قدم می تواند زخمی عمیق تر بزند به بدنه آن.
هفته نامه چلچراغ – آرامه اعتمادی:
جای تعجب نیست.
نتیجه توجهات بیش از حد مردم و مسئولین به اینگونه اقشار همین است.