محمد فیلی گفتزمانی که گفتم شمر را بازی می کنم مدتی تحریم بودم چیزی به من نمیدادند بعدها به این باور رسیدند که نقشی است که بازی میکنم و با اکراه قبول کردند.
آشنایی شما با هنر چه زمانی صورت گرفت؟
متولد شیراز هستم. دوران کودکی با مقوله نمایش آشنا شدم و نمایشی با عنوان کر و بیمار در کتاب داشتیم که معلمم نقش کر را برای اجرا به من داد. با این نمایش علاقمند به بازیگری شدم، چرا که پدر و مادرها بچهها را تشویق می کردند اما بعد از آن هیچ اتفاقی در زمینه بازیگری رخ نداد تا زمانی که سربازی رفتم.
سربازی چه اتفاقی افتاد؟
در زمان سربازی با یکسری از بچههای هنرمند آشنا شدم. آنها در واقع کار موسیقی تئاتر می کردند منم که عضو تیم ژیمناستیک استان فارس بودم کارهای عجیب و غریب می کردم و با میله ها کارهای نمایشی انجام می دادم. به پیشنهاد دوستان قرار شد بعد از سربازی کار موسیقی و نمایشی انجام دهم.
شروع کار شما چگونه شکل گرفت؟
زمانی که سربازی تمام شد، دوست داشتم ساز و گیتار کار کنم و با انگیزه کار موسیقی وارد خانه فرهنگ شماره 3 شیراز شدم. آنجا عباس افشاریان یکی از دوستانم که در سربازی کار تئاتر انجام می داد را دیدم و منو برد پیش کارگردانی و گفت اینم نقشی که کم داشتید. محمد فیلی براتون بازی می کنه با وارد شدن به این اتاق کار من در تئاتر شروع شد. بازیهایم مورد توجه قرار گرفت و تا قبل از انقلاب مدت 8 سال تئاتر کار کردم.
به تئاتر علاقه داشتید؟
خیلی هم علاقمند شده بودم به خصوص زمانی که پوسترهای نمایشی را در خیابان زده بودند و اسم خودم را می دیدم فکر میکردم الان همه منو می شناسند و این ادامه داشت تا در سازمان فرهنگ و هنر شیراز استخدام شدم.
کار تئاتر چقدر به بازیگر کمک می کند؟
سختی تئاتر زیاد است اما هر بازیگری که از تئاتر شروع کند خیلی راحت می تواند با نقش کنار بیاید به نظرم بدنسازی و بیان خیلی در کار بازیگری مهم است و یک ورزش پایه لازم است و برای بازی در نمایش خیلی کمک می کند. همچنین تئاتر کمک زیادی به بیان بازیگر می کند.
نظر خانواده در خصوص کارهای شما؟
خانواده به من اعتماد داشتند، ورزشکار بودم و با این اطمینان سختگیری نمیکردند و تنها مشتری که من در خانواده پیدا کردم مرحوم مادر بود که اجرا داشتم میگفت محمد بگو بیام نمایش تو رو ببینم.
بعد از انقلاب چیکار کردید؟
بعد از اینکه انقلاب شد از خانه فرهنگ به تلویزیون شیراز منتقل شدم و کارهای نمایشی میکردیم و مورد توجه مردم قرار گرفت و آن موقع بود که مردم تیکه کلام منو می گفتند.
اولین کار شما چی بود؟
یک کار سینمایی در ارتباط با جنگ سال 64 انجام دادم که در جشنواره فجر پخش شد و در سینما آفریقا اکران شده بود که آقای احمد جو بازی منو دیده بود و برای فیلم سینمایی «شاخههای بید» انتخابم کرد و به خاطر اینکه شناخته شده نبودم یک نقش کوتاهی را بازی کردم به من گفتند جبران می کنم این کلمه را خیلی شنیده بودم، اما احمدجو جبران کردند.
آشنایی شما با آقای احمدجو چگونه شکل گرفت؟
از شیراز به خاطر کاری به تهران آمدم. در ساختمان تولید آقای احمدجو دیدم بعد از احوالپرسی گفت: سریالی نوشتم و به خاطر قولی که بهت دادم یک نقشی برات کنار گذاشتم. اسم سریال «پسرخاله ها» بود و بعدها اسم سریال «روزی روزگاری» شد.
این اولین سریال و کار حرفه ای من شد که بعد از آن کار من بیشتر شد و نمیتوانستم مرکز شیراز را رها کنم و به تهران بیایم. عشق و علاقهای که یک گروه کنار هم جمع شده بودند بدون چشم داشت به مادیات؛ چرا که ابتدا تهیهکننده با قاطعیت گفت: من این مقدار حقوق میدهم برای من که قابل قبول بود خیلی خوب بود.
چقدر حقوق گرفتید؟
50 هزار تومان گرفتم. حقوق من آن زمان 4 هزار تومان بود، زندگی منو خیلی تغییر داد.
چه زمانی به تهران آمدید؟
باید تلاش می کردم تا کارهایم ادامه داشته باشد از طرفی دلم نمیخواست شیراز را رها کنم و تقاضا کار در تهران داشتم . طوری شد که سال 77 قید 21 سال خدمت در سازمان شیراز را زدم و به تهران آمدم.
عاشق کار کردن بودم و باید یک اثر ماندگاری می گذاشتم که قابل تامل باشد. ضمن اینکه بحث مالی هم مطرح بود از سال 78 کار کردم و بعد از سال 91 مجبور شدم به خاطر تامین زندگی، هزینه 3 دانشجو و اجاره نامه هر کاری حضور پیدا کنم.
شما بیشتر کارها را به خاطر بحث مالی کار کردید؟
به خاطر مالی کار میکردم. همه بازیگران عاشق کار هستند از طرفی باید زندگی را تامین کنیم اما وقتی شرایط کار طوری شده که اکثر بازیگران بیکار هستند مجبوریم به خاطر خانواده و حمایت از آنها کارهای که مورد علاقهام نبود انجام دهم و نتیجه آن تصمیم را دیدم.
از حضور در سریال «مختارنامه» برایمان بگویید؟
زمانی که پیش تولید «مختارنامه» شروع شد. سال 82 منو به دفتر آقای فلاح دعوت کردند خوشحال بودم که یک کار الف ساخته می شود و از طرفی منم در این سریال بازی خواهم کرد. زمانی که وارد دفتر شدم آقای میرباقری ایستاده بود گفت شمر منم، فکر کردم شوخی می کند اما جدی بود.
I
اولین حس شما موقع پیشنهاد در نقش؟
خیلی بد بود. از چیزی که بدم می آمد باید بازی می کردم. یخ کردم، منجمد شدم . عاشق این بودم کار کنم اما سر دو راهی شدید قرار گرفتم که بازی کنم یا نه.
چگونه توانستید نقش را بازی کنید؟
منفورترین شخصیت به من پیشنهاد شده است از طرفی همه شمر را می شناختند و باید ساختارشکنی کنم و نقشی را خلق کنم که مردم بپذیرند که شمر همین طور بوده است. برای من سخت بود اما یا حسین گفتم و شروع کردم و هر جایی میماندم متوسل به امام حسین (ع) می شدم و کمکم می کرد. خوشبختانه از نقش استقبال شد و مورد توجه قرار گرفت.
نظر خانواده در خصوص نقش چی بود؟
زمانی که قرار شد به دفتر آقای فلاح بروم آنها فکر می کردند الان یک نقش مثبت بازی خواهم کرد ولی زمانی که گفتم شمر را بازی می کنم بماند که چه اتفاقاتی در خانه افتاد. مدتی تحریم بودم چیزی به من نمیدادند بعدها به این باور رسیدند که نقشی است که بازی میکنم و با اکراه قبول کردند و بعد از پخش سریال؛ پسرم در دانشگاه گفته بود که بابام نقش شمر را بازی میکند و من و آقای داوود رشیدی در مراسمی که در دانشگاه پسرم صورت گرفت رفتیم بعد از آن من از تحریم درآمدم.
دوست داشتید چه نقشی را بازی کنید؟
دو نقش در «مختارنامه» دوست داشتم بازی کنم ، مطمئن هستم بهتر بازی می کردم اما نمی توانم نام نقشها را برایتان بگویم.
کار با آقای میرباقری؟
میرباقری خیلی خوب بود از او درس گرفتم. حوصله و صبر آموختم؛ از ابتدای تا انتهای کار انرژی ایشان حفظ شده بود با حساسیت، حوصله و علاقمندی کار میکردند.
به نظرتون کار در این حوزه عاشورا چقدر مفید است؟
همین سریال «مختارنامه» باعث شد مردم شناخت بیشتری از مختار پیدا کنند. خود عراقیها هم شناخت کافی نداشتند اما حالا زائرین برای زیارت مقبره مختار میروند و تصویر جذابیت و تاثیر زیادی برای آشنایی وقایع تاریخی دارد.
چقدر در مراسم عاشورا و محرم شرکت می کنید؟
عاشورا و تاسوعا در وجود تمام ایرانی هاست. صرفا مسلمان ایرانی نه بلکه شاهد بودم از ارامنه و ادیان دیگر به سیدالشهدا ارادت داشتند و دارند. طبیعی است در وجود همه ماست و ریشه در زندگی خانوادگی دارد و کسی این اعتقاد را تزریق نکرده است و مثل خون در وجود همه ایرانیها درجریان است.
خاطره از محرم برایمان بگویید؟
دوران کودکی دستههای فراوان عزاداری حرکت میکردند و من با دیدن این دستهها علاقه زیادی داشتم در دهه اول محرم به همراه پدرم در مراسم شرکت میکردم، پشت پیراهن عزاداران پاره بود منم اومدم پیراهن خودم را قیچی کردم دیدم روی کلیهام را پاره کردم مادرم گفت چرا اینطوری کردی گفتم به خاطر اینکه زنجیر زدم پاره شد گفت روی کلیهات زنجیر میزنی.
شما به کربلا رفتید؟
خیلی علاقه دارم به کربلا بروم اما نرفتم پارسال از طرف عراق دعوت شدیم اما به دلیل مسائل داعش نتوانستیم برویم.
اهل مطالعه هستید؟
تاجایی که وقت داشته باشم مطالعه می کنم.
موسیقی چطور؟
بیشتر علاقهمند به موسیقی اصیل هستم.
سفر میروید؟
علاقه و اشتیاق دارم به جاهایی که تا الان نرفتم سفر کنم.
انتقاد پذیر هستید؟
بله، خیلی زیاد
خصلت بارز شما از دید اطرافیان؟
متبسم و خوشرو بودن
در حال حاضر مشغول کار هستید؟
در منطقه ای اطراف اصفهان دوستانی داریم که با کاروانی که به صورت تعزیه و نمادین واقعه عاشورا را به نمادین میگذراند همکاری دارم آنها خیلی با کیفیت و اساسی کار میکنند قرار است مستندی از این مراسم ساخته شود من بعنوان راوی همکاری دارم.
حرف پایانی: از شما تشکر میکنم چرا که خبرنگاران ما را حمایت میکنند امیدوارم موفق باشید. (یا علی)