استادی  در حلقه ی مریدان نشسته بود و به تفکرات می پرداخت که ناگاه بارش تند باران او را از هپروت در آورد .

با صدایی بلند بگفتا که این چیست ؟

شاگردی گفت : استاد باران است باران

استاد گفت : خب ، خیالی نیست . دوستان دور میز نشین حتماً برای این روزها فکری کردند ؛ که ناگهان شاگردی با شلوار بالا زده به میان دوید سراسیمه !!

استاد گفت : ای نادان ، چرا اینگونه ای؟ شلوار را تا زانو بالا زده ای ! می خواهی آن پای نی قلیانیت را نمایش دهی ؟ خجالت بکش!!!!!

شاگرد خیس دم فرو بست و گفت : استادنا ، این چه حرفیست. خیابان ها پر از آب است ؛ گویی سیل آمده !

آب روان در خیابان جاری شد . برای اینکه رد بشوم وپاچه ی شلوارم خیس نشود ، مجبور شدم آن را بالا بزنم . در جوبها آشغال ، گیرکرده  است . تازه نزدیک بود در خیابان درختی را که داشت فرو می افتاد بر سرم افتد و جانم را بگیرد . مردم شهر  یا پاچه ها را بالا زده بودند و یا پاچه هایشان خیس بود از سیل آب روان در شهر…. به جون بابام اینا.

استاد که در حال نگریستن به او بود ناگهان فریاد زد : خجالت بکش ، مگر می شود در اینجا با وجود دور میز نشینی ها اینگونه شود ؟ سیلاب راه بیافتد ؟ اینجا از چنان سیستمی برخوردار است که نگو!!!!!!!! مگر نمی دانی  درهمسایگی ما شهر پر باران دبی است که برای کسب تجربه  به آنجا رفته بودند فراخ! ( در حالی که به چشمان شاگرد می نگریست گفت )  تو می خواهی سیاه نمایی کنی؟ ای سیاه نما کن ! ای زغال ! و دستور داد تا او را فلک ببندند و مثل سگ بزنند .

شاگرد هر چه خواهش کرد نتوانست کاری کند و همچنان در حال کتک خوردن است .

8 thoughts on “شهر پرباران دبی !”
  1. روزبه ولشون كن بدبختا گناه دارن
    مطلب بسيار جالبي بود

  2. درود بر شرافت آن شاگرد و….. بر استاد…

  3. حالا اگه راوی قصه ما مسئول درشکه رانی شهر می شد این مشکلا پیش نمی اومد…..
    اگه دوست راوی ما مشاور و یا ….. استاد می شد هم این مشکلا پیش نمی اومد..ک..

  4. شاگرد ناشی بود بایستی میگفت صحیح است

  5. شهردار چه امتیازی بهتون نداده که بهش گیر دادید؟

  6. این طنز و دوست دارم عالیه هراز نیوز بعضی ها تا فیها خالدونشون سوخته در مورد تاکسیرانی تربیت بدنی هم بنویسید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *