. سید محمد محمدی آملی دانش آموخته دوره دکتری علوم سیاسی از دانشگاه جواهر لعل نهرو کشور هند و عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی ست. وی دارای چند کتاب و مقاله علمی به زبانهای فارسی و انگلیسی در حوزه اندیشه های سیاسی است.
«هویت ملی» چیست؟، «ملیگرایی» کدام است؟، «ملت» چه تعریفی دارد؟ و مختصات آن کدام است؟ طرح این پرسشها و مواردی از این جنس و تلاش جهت پاسخگویی معقول علمی به آنها محور جدیدترین کتاب منتشر شده از سوی نشر رخداد نو را تشکیل میدهد؛ «جماعتهای تصوری» نوشته بندیکت آندرسن. این کتاب را محمد محمدی، عضو هیاتعلمی و مدیرگروه علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی آیتالله آملی به فارسی برگردانده است. ایدههای نو و نظریهپردازی منسجم و تازه پیرامون مساله ملیت و ملیتگرایی و همچنین ترجمه روان محمدی از متن اصلی، کتاب «جماعتهای تصوری» را خواندنی و درخور توجه میکند؛ بهویژه برای علاقهمندان به مباحث مطالعات قومی و ملیتگرایی. آنچه در ادامه خواهید خواند، پاسخهای محمدی است به پرسشهایی مرتبط با محتوای «جماعتهای تصوری».
در عالم مفاهیم و واژگان سیاسی «ملت» و «ملیت» واژ ههایی نهچندان قدیمی محسوب میشوند، اما بحث از ریشهها و بنیادهای آن ما را به دوران و تاریخی دور میبرد. با این قضاوت موافق هستید؟
واژههای ملت و ملیت به آن دسته از واژگانی تعلق دارند که تا از چیستیشان پرسش نشود گمان میشود ماهیتشان بدیهی و بینیاز از تعریف هست. برخلاف نظریهپردازان ملیتخواهی، ناسیونالیستها تمایل دارند ملت را پدیدهای طبیعی و ازلی معرفی کنند. آنها سعی میکنند منشا یک قوم یا یک گروه جمعیتی خاص که اعضایش از تباری واحد برخوردار هستند را از طریق ارتباط ویژه آن به یک سرزمین خاص توضیح دهند. در این چارچوب، ملت طی حیات مداوم خود صفات ویژهای را تولید میکند که باعث تمایز آن از دیگر ملتها و گروههای قومی و فرهنگی مجاور میشود. اما به واقع ملت و به تبع آن ملیت، پدیدههایی نو در تاریخ بشر هستند، اگر چه ممکن است مصالح موردنیاز ساختشان از اعماق تاریخ جمعآوری شده باشد. ملت شکلی از آگاهی از وجود یک باهمبودگی برای مردمی است که در عین حالی که مشترکا از احساس تعلق به سرزمین و دولتی کاملا مرزبندیشده نسبت به دولتهای دیگر برخوردارند، از ارتباطی برابر و افقی نیز نسبت به یکدیگر برخوردار هستند. ملت نوعی از باهمبودگی اجتماعی متعلق به دوره مدرن است که در آن انسانها، فارغ از پایگاههای اجتماعی سلسلهمراتبی ماقبل عصر مدرن، از حقوق و وظایف برابر نسبت به یکدیگر برخوردار میشوند. بر این اساس در دورانی که به اشکال مختلف مردم رعیت و بنده پادشاهان و امپراتوران بودند. ملت، بهعنوان آگاهی از یک باهمبودگی برابر، برآیندی تاریخی در عصر مدرن است که رویدادهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی متنابهی در شکلگیریاش نقش داشتهاند.
به صورت کلی بحثهای نظری پیرامون «ملت» و «ملیت» و شیوه تبیین آنها را چگونه میتوان صورتبندی کرد؟ چه تقسیمبندیای از این مباحث میتوان ارائه داد؟
به اشکال مختلفی میتوان مباحث مربوط به ملت و ملیت را دستهبندی کرد. میتوانیم برمبنای تعریفی که از اجزای تشکیلدهنده ملت ارائه میدهیم آن را طبقهبندی کنیم: آیا ملت صرفا متشکل از یک گروه خاص قومی و فرهنگی است؟ یا تشکیل شده از جماعتهای قومی و فرهنگی متنوعی است؟
همچنین میشود برمبنای ماهیت و نوع عضویت به دستهبندی آن اقدام کرد: آیا عضویت در آن مبتنیبر قومیت و ویژگیهای فرهنگی است؟ یا بهعنوان پدیدهای اجتماعی و سیاسی منتج از روابط مدنی افراد جامعه است؟
با این وجود، معمولا رویکردهای نظری پیرامون مباحث مرتبط با ملت و ملیت را به دو دسته عمده تقسیم میکنند: 1- ازلیگرایانه یا دیرینهگرایانه (Primordial) 2-تجددگرایانه (Modernist )
ایده اساسی در رویکرد ازلیگرایانه مبنیبر این باور است که ملت از زمانهای بسیار دور وجود داشته است و ریشههای تاریخیاش به اعصار ماقبل مدرن بازمیگردد. در این چارچوب هویت قومی از اهمیتی اساسی برخوردار میشود. همچنین اشاره به گروهی از مردم دارد که از تبار، فرهنگ و تاریخ مشترکی در یک سرزمین خاص برخوردار هستند و ملت نتیجه رشد طبیعی قومیت در بستر تاریخ است. «آنتونی اسمیت» از مهمترین اندیشمندانی است که رویکردی قومیتمحور نسبت به مطالعه ملت و ملیتخواهی دارد.
اما از آن سوی، تجددگرایان ملت را ساختی اجتماعی و واقعیتی مصنوع میدانند یا آنطور که «آندرسن» ذکر کرده است، نوعی از باهمبودگی که در ذهن و آگاهی جماعتی خاص به تصور در میآید. از نظر اینان ملت محصول جانبی مدرنیزاسیون است که با ظهور کاپیتالیسم، بورژوازی، صنعت چاپ و دولت مدرن در ارتباط است. در گرایش مدرن به جنبههای مدنی و ارادی شکلگیری ملت به جای قومیت توجه میشود.
از منظر علم سیاست نسبت ملت و دولت چگونه تشریح میشود؟ آیا «ملت- دولت» را میتوان نظم و نسق این دو مفهوم در عالم جدید دانست؟
در چارچوب علم سیاست میشود بین فرآیند شکلگیری دولت و روند ملتسازی تمایز قائل شد، اولی مرتبط میشود با ایجاد نهادهای دولتی بهویژه ارتش دائم، سیستم اداری کارآمد یا بوروکراسی و نهادهای ضروری حکمروایی. در روند ملتسازی سعی میشود جمعیت تحت حاکمیت یک دولت را به مردمی بدل سازند که از احساسی مشترک نسبت به تعلقشان به ملت برخوردار هستند. غالبا این احساس مشترک میتواند نشاتگرفته از یک زبان، مذهب، میراث تاریخی و فرهنگ، یا تربیت و آموزش مشترک باشد. گرایش غالب مبتنیبر این باور است که کارکردها و اهداف دولت بروکراتیک مدرن سرچشمه پیدایش ملت به مفهوم مدرن آن است. دولت بهعنوان موجودیتی مستقل – که از قدرت سیاسی و قانونی برخوردار است – نیازمند اطاعت و وفاداری از سوی شهروندانی است که وجود آن را نمادی از هویت ملی بین خودشان و در ارتباطشان با دولتهای دیگر به حساب میآورند. بنابراین دولت-ملت شکلی از جامعه سیاسی است که از حاکمیت و استقلال در درون مرزهایی مشخص و به رسمیت شناختهشده برخوردار است و جمعیت تحت حاکمیتش با آگاهی از تعلقش به آن، احساس در خانه بودن و امنیت پیدا میکند.
نظریه «جماعتهای تصوری» بندیکت آندرسن در مقایسه با دیگر تئوریهای مطرح در این حوزه چه تفاوتهایی دارد؟
آندرسن مانند دیگر مدرنیستها بنیان ملیتخواهی را در حوزه مادی فعالیتهای بشری قرار میدهد، بهویژه گسترش کاپیتالیسم و مدرنیزاسیون؛ اما در تعریف نهایی با تصوری خواندن ملت، اهمیت را به فرهنگ و آگاهی میدهد. ملت وضعیتی ذهنی است که افراد یک جماعت نسبت به باهمبودگیشان دارند. از نظر آندرسن همین آگاهی وجودشناسانه از «خود مشترک» است که ازخودگذشتگیهای افراد در راه سرزمین را توجیهپذیر میسازد. او مانند گلنر این آگاهی را امری مصنوع به معنای جعلی بودن نمیبیند که صرف نیاز به شکلگیری یک فرهنگ عمومی مبتنیبر تقسیم کار در جامعهای صنعتی، آن را شکل داده باشد. برای آندرسن ملت به مقولاتی چون خویشاوندی و مذهب بیشتر نزدیک است تا ایدئولوژیهایی که تصوری خاص از دنیای مدرن را ترویج میکنند. این میل به تداوم و ابدیت است که در دنیایی که همه نهادهای توجیهبخش تداوم بیاعتبار شدهاند، ناسیونالیسم بهعنوان شیوه جدیدی از احساس همبستگی و باهمبودگی با محو کردن فرد در درون انجمنی از افراد برابر به او حسی از تداوم اعطا میکند.
به نظر شما نقطه قوت آندرسن در «جماعتهای تصوری» چیست؟
آندرسن با تمرکز مطالعاتی روی مناطق غیراروپایی- آمریکای شمالی و جنوبی، شرق آسیا و هندوچین – پژوهش در عرصه ناسیونالیسم را از اروپامحوری غالبش، رهایی میبخشد. با تصوری کردن فضاهای اجتماعی او این امکان فراهم میسازد تا از خطر یکسانسازیهای اجباری و خشونتباری که در فرآیند ملتسازی زیر لوای مدرنیزاسیون انجام میشود، اجتناب کرد. در این فرآیند، ملتسازی از بالا میتواند جایش را به روندهای شکلگیری تصور مشترک از با هم بودن و عضو یک ملت بودن بدهد. در واقع با تصوری خواندن ملت این فرصت فراهم میشود تا در سپهری عمومی تصور غالب از ملت به پرسش گرفته شود تا طی فرآیندی تفاهمی تصوری مناسبتر از زیست جمعی شکل یابد.
برای توضیح وضعیت و حال جامعه ما، کدام یک از تعاریف و تئوریهای «ملیتخواهی» را میتوان به کار برد؟
وضعیت ایران وضعیتی خاص است؛ به نظر من هیچیک از نظریههای مرتبط با ملیتخواهی نمیتوانند به تنهایی مناسب وضعیت ایران باشند. لذا ایران جدید وارث تکثر قومی و فرهنگی است که از دوران ماقبل مدرنش، به آن ارث رسیده است. بسته به تعریفی که از ملت داده میشود، این تداوم میتواند سرمایه یا تهدید به حساب بیاید. با توجه به مطالب بالا به نظر من ترکیبی انتقادی از نظریات آنتونی اسمیت، ارنست رنان و بندیکت آندرسن میتواند بسته مناسبی برای وضعیت ایران باشد. ایران کشوری است با تاریخی طولانی که هویت قومی و فرهنگی مردمش نقش بسزایی در تداوم سیاسی و تمدنیاش داشته است. مطمئنا اسمیت برای فهم و توضیح این وضعیت بسیار کمککننده است. اما وقتی قومیت در خدمت ناسیونالیسم رسمی میتواند به ابزاری برای یکسانسازیهای فرهنگی مبدل شود، اسمیت به تنهایی چندان راهگشا به نظر نمیرسد. رنان بر خاطرات و درد و شادیهای مشترک همراه با اراده داوطلبانه باهم بودن تاکید میکند. ایران در درازای تاریخ پرپیچوخمش خاطرات تلخ و شیرین مشترکی برای مردمش باقی گذاشته است. علاوهبر شیوه مشترک زندگی که از شمالیترین تا جنوبیترین نقطه امتداد یافته است، همگیمان تنمان از تیغ اسکندر و چنگیز و دیگر اجانب که یکی پس از دیگری طی تاریخ به این کشور هجوم آوردهاند زخمی و پارهپاره است، همگیمان نوروز را جشن میگیریم، اکثر قریب به اتفاق کشور از دین واحدی برخوردار است. حتی در کنار اقلیتهای مذهبی ما مشترکا اعیاد قربان و فطر را جشن میگیریم.
زبان فارسی اگرچه طی فرآیند ملتسازی از زمان رضاشاه بهعنوان تنها زبان رسمی مورد حمایت دولت قرار گرفته است، اما در بیشتر تاریخ بیآنکه از حمایت دولتی برخوردار باشد، بهوسیله مردم بهعنوان زبان تعامل و فرهنگ بین اقوام مختلف پذیرفته شده بود. در کنار همه اینها گاهی خاطرات تلخی نیز شکل گرفته است.
همین وضعیت خاص ایران است که ما را به آندرسن نزدیک میکند. تصوری دیدن ملت بهعنوان یک واقعیت ذهنی ولی در عین حال تاریخی، به ما این فرصت را میدهد تا در سپهر عمومی آزاد از سلطه، که به شکلی برابر در اختیار همه گروههای قومی قرار داده شده است، به تاملی دوباره درباره مفهوم ملت و ملیت بپردازیم.