دیر زمانی است که این بحث کلیدی در اذهان سیاستمداران وبه نوعی نخبگان فکری در دنیا مطرح بوده است که چگونه می توان برای پیوستگی ودرهم آمیختگی اخلاق در نهاد سیاست،کارویژه ای جدید وقابل قبول ارائه نمود.اخلاق خود دارای مباحثات ویژه ای است که شاید در این مقال نگنجد که به ابعاد همه جانبه و وسیع آن اشاره نمائیم،ولی از اقسام اخلاق می توان به اخلاق اجتماعی در زندگی فردی با مجموعه و گروهی بنام جامعه خواهد بود که اخلاق را جزو الویت های رفتارهای اجتماعی بدانیم ودر بّعد بعدی آن ،به اخلاق فردی در رابطه با رفتارهای خویشتن خویش می نگریم که تا چه اندازه می توان اخلاق را درنهادسیاست به کار بست ویا نهادینه نمود.البته عرف هایی هم در جوامع در مورد بعضی رفتارها و کنش های فردی انسانها در رابطه با اجتماع رخ می دهد که عموما آنرا به مثابه اخلاق تعریف می نمایند.بطوریکه مثلا:گذشت کردن از خطا واشتباه دیگران که درمورد فردی که متضرر ازآن اشتباه دیگران است،گذشت او از آن فرد خاطی به نوعی از اخلاق های فردی واجتماعی محسوب می گردد وصفت فردی بااخلاق را به خود میگیرد،چون در عین داشتن قدرت،گذشت می نماید واین خود نوعی از فضیلت است.

اگر درمتون ونصوص دینی جستجو وکنکاش نمائیم،همواره بحث از اخلاق والتزام به اخلاق های فردی واجتماعی ومخصوصا درنهاد سیاست توصیه می شود.ودر نقطه کمال آن ، این کلام صدق پیدا میکند که پیامبر رحمت حضرت محمد(ص) در حدیثی ،رسالت خویشتن را برای اخلاق در روی زمین وبرای بشر قرار می دهند. «اني بعثت لاتمم مكارم الاخلاق »من مبعوث شدم تا مكارم اخلاق را کامل نمایم دراینجا بصورت واضح وملموس هدف غائی ودرعین حال زیربنائی پیامبر (ص) کامل کردن مکارم اخلاقی است وبه نوعی مطرح شده است که وظیفه وهدف بعثت را مقارن با کامل کردن اخلاق دانسته اند.و در احادیث وروایت های بسیاری ودر جای جای قرآن کریم وآثار اندیشمندان مسلمان به نقش غائی وبنیادی وزیر بنائی اخلاق والویت های اخلاقی بطور واضح و مبیّن اشاره شده است.

به راستی اخلاق چه ویژگی هایی دارد که اینطور مورد نشر واشاعه در دردیدگاه اسلامی قرار میگیرد؟

ویژگی های اخلاقی عموماً مطلبوب هرجامعه ای است که درآن صداقت،پاک دستی،آزادی،عدالت وارزشهای نیکو به چشم میخورد وآنجاست که نقش اخلاق در یک پارادایم تفسیر می شودو یک مجموعه ای که تنها به یک واژه صرف،بنام اخلاق بر نمی خوریم،بلکه اخلاق متشکل از مجموعه ای می شود که در آن جامعه،عدالت حکم فرماست،پاک دستی وصداقت بصورت نهادمند وسیال جاری وساری می باشد وبه نوعی مجموعه ای از خیرها در موازات هم بصورت نظمی متقن ومنظم در آمده باشند و آنجاست که می گوئیم اخلاق درجامعه نهادینه گشته است.

البته مثالش در اخلاق فردی هم می توان اشاره کرد،معمولا قضاوت های شخصی ودرونی انسانها به امورمربوط به خود ودیگران وبطور کلی میتوان گفت که اگر اخلاق در جائی نهادینه باشد،آن جامعه به سمت آرامش وپویایی ورشد وتوسعه مبتنی بر اخلاق پیش خواهد رفت که عموما نقش پر رنگ فرهنگ وتوسعه فرهنگی دراینجا ملموس خواهد گشت، اما نهاد سیاست چیست که باید اخلاق در آن نهادینه باشد؟ اگر ساختار سیاسی وحاکمیتی هرجامعه ای رابا، نهاد سیاست مترادف بدانیم باید بگوئیم شکل حکومت،که قدرت از کارویژه های آن هست،در اندیشه ماکیاول،آنچنان هویدا ومشهود است او به مباحثات اخلاقی درنهاد سیاسی ویا به نوعی نهاد سیاست،اعتقادی ندارد وبه نوعی به نادیده انگاشتن اخلاق وارزشها در نهاد سیاست توصیه می نماید. اما از دیدگاه اسلامی،اخلاق باید جزء لاینفک وکار ویژه اساسی، نهاد های سیاسی باشد. افرادی که چه در امور سیاسی -اجتماعی وحتی اقتصادی ودرعین حال برای تثبیت اخلاق میتوان گفت یکایک شهروندان درهمه شئون در دستگاه اسلامی، باید متّصِف به صفت نیکوی اخلاق باشند واخلاق را در صدر تصیمات واموراجرائی خود قرار دهند وذره ای از اخلاق فاصله نگیرند واین اخلاق صرفاًدر حوزه های فردی تعریف نمی شود بلکه در تصمیمات عمومی که جنبه های تاثیر گذاری آن بر عموم وآحاد جامعه است،نقش قوی تر وپر رنگ تری پیدا می نماید.

افرادی که در این بخش قرار می گیرند باید کلام،گفتار ورفتارشان منبعث از اخلاق باشد واین شرط کلیدی درجهت پذیرش سمت ها در نهادهای اجرائی وسیاست،از نگاه مبین دینی است. دراینجا صرفا از سیاست به مثابه قدرت که هدف باشد نگاه نمی شود، بلکه قدرت ابزاری می شود برای ترویج اخلاق،تا بتوان آن را جزو کارویژه های اساسی نهادینه نمود،البته این قدرت منبعث از تفویض قدرت مردمی خواهد بود که خواه وناخواه محدود خواهد بود ودرمجموعه نظارت های دینی واسلامی قرار خواهد گرفت تا ازمسیر انباشت قدرت جلوگیری شود،البته باز، خود استفاده از این قدرت تفویضی از سوی مردم ونحوه اعمال آن خود آزمونی در حوزه اخلاق خواهد بود که تا چه اندازه وقتی قدرت در اختیار قرار می گیرد به اخلاق وآموزه های اخلاقی پای بند می مانند.عمومادولتمردان وسیاستمدارانی که از قدرت به عنوان یک نفش گذرا واتمام یافتنی می نگرند ومعتقدند که باید در زمان کوتاه از آن به نفع سیاستهای خیر استفاده نمایند وبعد ازآن آنرا به منتخبان دیگر بسپارند ،اخلاق درآنها نهادمند تراست واستفاده از این قدرت مشروع ومحدود،از راه توسعه فرهنگی و راه فرهنگ به سمت اشاعه وبسط اخلاق می پردازد.

افراد وآحاد جامعه نباید در حوزه های اجتماعی وسیاسی به یکدیگر و به جامعه دروغ بگویند، واین خود با روح اخلاق ناسازگار است ، نباید تصمیماتی اخذ گردد که به ویران نمودن ساخت وپایه های اخلاق بینجامد، نباید ریا وتزور را،که ازجمله رذائل اخلاقی به شمار میرود،به کاربسته شود وجزء تصمیمات ثابت باشد. برعکس باید هرفردی از آحاد جامعه درعین حال مداوماً جایگاه خود را به عنوان کارگزار ویا شهروند در نظام اسلامی، تعریف وبازشناسی نماید که تا چه اندازه به سمت اخلاق روی آورده وتا چه اندازه ازآن اصلِ زیر بنائی فاصله گرفته است.البته حاکمیت های سیاسی هم می توانند درجهت نهادینه نمودن وبسط اخلاق در حوزه های اجتماعی،سیاسی ،اقتصادی وقضائی ویابه نوعی درهمه شئون جامعه،به ترتبیت وپرورش وبسط وگسترش اخلاق در جامعه در همه سطوح بپردازند وحتی بالاتر از آن باید نفس اجتماعی جوامع را به سمت اخلاق رهنمون نمایند که در مقابل هزینه های زیر پا نهادن اخلاق در هر سطوحی از جامعه،مستوجب هزینه های گزافی برای فرد خاطی ومنحرف از راه اخلاق در بر داشته باشد. پس اساساً اخلاق درنهاد سیاست جزء بنیادی،زیر بنائی وغایی نهاد سیاست محسوب میگردد ،که دائما باید از این اصل مراقبت نمود ودر بسط وتوسعه آن در همه ابعاد شئون جوامع کوشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *