روز بالا آمده بود که ضد انقلاب از پی هم به شهر آمدند و به گمان خویش، در پي آن بودند تا با تصرف آمل، ایران را بشکنند. مردم به خیابان ها آمدند و ملائک نیز به تماشاگه ساحت مردانگی و وفای بنی الآدم.

مردانگی را کجا می توان آزمود، جز در میدان نبرد، آنجا که راه، غبار آلود می شود و در فضای وهن برانگیز نفاق، راه را نمی توان از چاه بازشناخت، جز به چراغ بصیرت…

سیده طاهره به مدرسه رسید و از بلندگوی هر روزه ای که صدای تلاوت قرآن و سرود ملی به گوش مي رسيد، امروز نوای دیگری شنیده می شود. “امروز مدرسه تعطیل است؛ به خانه هایتان برگردید”. تازه، کسانی که در خیابان رفت و آمد می کردند و هنگام رفتن به مدرسه دیده شده بودند و خود را ناجی مردم معرفی می کردند، رنگ باختند و چهره ی گرگ نمایشان از پس نقاب انسانی، نمایان شد.

آنقدر نفاق بر چهره شهر سایه گسترانیده بود که از کیلومترها دورتر، شهر به مثابه ی ابری تیره می ماند که، انوار یاوران خدا از آن سوسو می کرد. همان ها که خداوند درباره شان فرمود: إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ. و قطعاً وعده ی خداوند تخلف نا پذیر است. مردم آمل علوی اند و باکی نیست از معاویه صفتانی که با قرآن به جنگ قرآن آمدند. عالم همه در طواف نور لایزال الهی است و شیطان در گیر و دار نبرد همیشگی با سپاه عشق.

طاهره به خانه رسید و آگاه شد که مقر سپاه، از سوی ضد انقلاب و دوستان ناپاک شیطان مورد تهدید قرار گرفته است. ملحفه،باند،مواد ضدعفونی و دارو، جزء لوازمی بود که تأمين آن در این برهه ضروری به نظر می رسید. اینک طاهره 14 ساله، پرستار می شود و هیچ درنگ نمی کند در هدف مقدسش.

جنگ با منافقین و معاندین به تنگنا رسید. سیده طاهره که همچون جده ی مظلومه اش حضرت فاطمه زهرا سلام ا…، همو که هم نام او بود، به میدان نبرد شتافت تا در عمق اين كارزار به مداواي مجروحان بپردازد. و چه بزرگ بود 14 ساله ای نوجوان و چه مرد بود شیر زن دیار علویان.

به قول سیدنالشهید مرتضی آوینی؛ تن در دنياست و جان در آخرت، ياران يكايك،  جان بر سر پيمان ازلي خويش نهاده اند و بال شهادت به حظيرة القدس كشيده اند، اما پيكر خونين شان اينجا اين سوي و آن سوي شقايق هاي داغداري است كه بر دشت رسته است. تن در دنياست و جان در آخرت و در این میانه حکم بر حیرت می شود…

روز از نیمه گذشت و دیگر چیزی نمانده که 14 ساله ای ره صد ساله بپیماید، که به فرموده ی امام خمینی(ره): «شهیدان ره صد ساله را یک شبه پیمودند.»

اکنون طاهره در برابر تاریخ ایستاده است و جز صب، چاره ی دیگری نیست تا لختی بعد در لیست شهدای مجاهد شهر هزار سنگر آمل ثبت شود.

جنگ با ضد انقلاب و سرکردگان امپریالیسم ادامه داشت؛ مردم و سپاه، متحد شدند تا كالبد موهوم و انگاره های دروغین آن ها را در هم بشکنند. طاهره چادرش را به روسری اش سنجاق کرد تا پای جان از میراث جده ی مظلومه اش دفاع کند.

عصیان ضد انقلاب به جایی رسید که دیگر زن و کودک، پیر و جوان و  هیچ کس و هیچ کس در امان نبودند. اینان همان کسانی اند که خامس آل کسا و مظهر حق، امام حسین علیه السلام در موردشان فریاد کرد: «و اینک شما بر من عصیان کرده اید و قولم را نمی شنوید. باران، عطیّات خدا را بر شما بریده است و شکم هایتان از حرام پر شده و خداوند قفل بر دل هایتان زده است! واي بر شما…»

حسینیان بار دیگر گرد آمدند تا با رشادت، فریاد لبیک سر دهند و فرشتگان از هر طرف مبهوت بنی آدمند. همان ها که خداوند در رسایشان به فرشتگان فرمود: «إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ». فرشتگان همچنان حیرت می کردند از گروهی که نقاب از چهره کنار زدند و به چشم می دیدند که اینان انسان نیستند و نامیدن حیوان برای آن ها بسیار است که خداوند فرمود:« اولئك كالانعام بل هم اضل ».

طاهره در آتش عشق خداوند مشتعل شد و نورانی. شیطان از خون، شکست خورد، از خون عاشق؛ خون شهید… و فرشتگان به  صبر و وفای او سلام گفتند: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ‏ »

منبع :حورا 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *