حجت الاسلام والمسلمین مرتضی واعظ جوادی ، ریاست بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسرا و از اساتید حوزه و دانشگاه است که گوهر دین را حق طلبی و عدالت خواهی می داند و بر وظیفه دانشمندان و اندیشمندان دینی نسبت به اظهار حق حتی در شرایط تقیه تاکید می کند.
حجت الاسلام و المسلمین واعظ جوادی در گفتگو با خبرنگار شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)، هدایتگری عام و خاص قرآن، چگونگی تشخیص مسیر حق از باطل و شاخص های مسیر حق را تبیین نموده است.
متن گفت وگوی شفقنا با حجت الاسلام و المسلمین واعظ جوادی را در ادامه می خوانید:
*در آیات متعددی از قرآن، این کتاب مقدس را هدی و هدایت و رحمتی برای مومنان، متقین و امثال آن می نامد، اگر قرار است قرآن و هدایت خدواند فقط شامل حال افراد مومن، متقی، متذکر، متفکر و متعقل شود پس دیگر انسان ها قرار است چگونه هدایت شوند و گام اول هدایت دیگر انسان ها کجاست؟
حجت الاسلام و المسلمین واعظ جوادی:
قرآن، دو نوع هدایت را معرفی می کند. یک نوع، هدایت عامه و هدایت ذاتی الهی است به نام «فطرت» که همه انسان ها به آن هدایت، مهتدی و هدایت یافته هستند. خدای عالم فرمود: «فطرت الله التی فطر الناس علیها…». عدالت الهی اقتضا می کند که همه انسان ها ولو از خانواده ای غیر مسلمان، حتی کافر و مشرک نیز متولد شوند، از این هدایت عامه برخوردار شوند. این هدایت عامه، آن فطرتی است که انسانیت انسان بر مبنای آن بنا نهاده شده است. فطرت سالم انسان ها دارای رویکردی الهی و غیبی، حق طلب، صداقت طلب، عدالت خواه و مطلق گراست، به فضایل اخلاقی و انسانی ارج می نهد و از بدی ها و رذایل دوری می کند. اینکه در قرآن گفته شده است که این کتاب الهی، هدایتی برای مومنان، افرادی که به غیب ایمان دارند و افراد اهل تفکر و تعقل است یعنی این انسان ها به آن فطرت الهی که خداوند در نهاد همه انسان ها قرار داده، توجه می کنند و به ندای ذاتی و فطری پاسخ می دهند. فطرت به دلیل رویکرد غیبی خود، حق گرا و عقل گراست. حق و عقل از حقایق غیبی هستند کما اینکه خدای عالم نیز به عنوان مبدا و منتهای عالم، یک حقیقت غیبی است و انسان بنا بر فطرت، همواره در نهاد خود یک قدرت، علم و اراده مطلق را بر نظام هستی حاکم می بیند. «عدالت در هدایت»، تحت عنوان هدایت عامه برای همه انسان ها فراهم شده است اما هدایت خاصه برای کسانی است که ندای فطرت را پاسخ داده اند بنابراین دو دسته از آیات در قرآن وجود دارد. یک دسته از این آیات که می فرماید قرآن هدایتی برای همه انسان هاست، مانند «نذیراللبشر»، «کافة للناس»، «هدی للناس» و امثال آن، ناظر بر هدایت عامه است. انسان هایی که آن ندای فطری را که رویکرد غیبی دارد، بشنوند و به این فطرت و هدایت عامه توجه کنند، می توانند دعوت قرآنی را پاسخ دهند. جمع بین این دو دسته از آیات قرآن این است که هدایت عامه قرآنی به همه تعلق دارد اما افرادی که به آن هدایت عامه توجه کرده اند، می توانند پس از آن از هدایت خاصه قرآنی بهره برند. آیاتی که اشاره کردید، «…لقوم یعقلون»، «…لقوم یتفکرون»، «…هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب» و امثال آن، ناظر بر هدایت خاصه ای است که افراد برخوردار شده از هدایت اولی، از این هدایت ثانوی نیز برخوردار می شوند.
*گفته شد هدایت عامه، عدالت در هدایت را برای همه انسان ها فراهم کرده است. به طور مثال در آیاتی از قرآن به صراحت مطرح می شود که «خداوند، ستمگران را هدایت نمی کند» یا اینکه «خداوند بر دل های آنها مهر نهاده» و امثال آن، با توجه به آیات این چنینی، جایگاه عدالت خداوند در رابطه با افرادی که هدایت پیدا کرده اند و آنها که هدایت نیافته اند، چگونه می توان توضیح داد؟
حجت الاسلام و المسلمین واعظ جوادی:
عدالت الهی اقتضا می کند که خداوند، همه انسان ها را با فطرت انسانی آنها هدایت کند. همان طور که گفته شد، فطرت، نهادی است که خدای عالم در وجود همه انسان ها قرار داده و بنابر آیه «…فطرت الله التی فطرالناس علیها»، همه انسان ها در این فطرت، یکسان هستند. در این میان، عده ای به ندای این فطرت، پاسخ مثبت می دهند و در گروه مومنان قرار می گیرند. عده ای دیگر، با بی توجهی به فطرت و زیر پاگذاشتن آن، ندای فطرت را خاموش می کنند که به دعوی قرآن، «کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون»، به دلیل گناه و خطایی که انجام می دهند، این فطرت را به افسردگی می خوانند که می شوند انسان های ظالم. این ظلم، متوجه به افراد جامعه نیست بلکه «ظلم به نفس» یعنی همان فطرت الهی را خاموش کردن یا بی توجهی کردن به آن است. در حقیقت این انسان ظالم، با خاموش کردن فطرت، زمینه هدایت الهی را در خود خاموش کرده است. هیچ گاه خداوند احدی را گمراه نمی کند مگر این که انسان با اعراض و روی برگرداندن از هدایت الهی، خود را به مسیر انحراف و ضلالت کشاند.
*با وجود قرار داشتن تمایل فطری دستیابی به سعادت و خدایی شدن در همه انسان ها، چه مساله ای موجب می شود یک انسان، آن مسیر درست و صراط مستقیمی را که باید انتخاب کند، نمی کند؟ چرا برخی از انسان ها که در طول زندگی به خدا و احکام دین پایبند بودند، در لحظات محک ایمانشان، دست به انتخاب غلط و تغییر مسیر زندگی خود می زنند و به عذاب الهی می رسند؟
حجت الاسلام و المسلمین واعظ جوادی:
انسان همواره بین یک دو راهی و دوقطبی میان فطرت و طبیعت قرار دارد. قطب فطرت، قطب حق طلبی، حق مداری و به سوی خوبی ها و فضایل میل کردن است و قطب طبیعت، قطب دنیاگرایی، لذت های دنیایی، حسی و امثال آن است. اگر انسان در این دوراهی، ندای انبیا که در راستای ندای فطری انسان هاست، پاسخ گوید، به انسان های مومن، اندیشمندان و عقلای قوم روی آورد و جانب فطرت را تقویت کند، هنگام امتحانات و آزمون های الهی نیز جانب حق را خواهند گرفت و به آن سمت می روند. دسته دیگر یعنی انسان هایی که به سمت طبیعت و لذت های طبیعی، متمایل و به مقام، مال، لذایذ حسی، غرایز و نظایر آن علاقه مند هستند و دعوت شیاطین جن یا انس یا نفس اماره را پاسخ می گویند، در هنگام امتحان نیز همان سمت را انتخاب می کنند. خداوند عالم هر دو جریان یعنی تمایل به طبیعت و تمایل به فطرت را در درون و بیرون دستگاه انسانی قرار داده است، این انسان مختار مرید است که مسیر را برای خود انتخاب می کند. در صورتی که به انسان های فضیلت مدار، حق مدار و عدالت خواه توجه کند و آنها را اسوه خود قرار دهد، در هنگام انتخاب مسیر نیز آنها را ملاک قرار می دهد و به آن سمت می رود. اگر خیر، گرایش های به حیات و طبیعت را اصل قرار دهد و افرادی که در این مسیر هستند به عنوان زمامدار شناخته شوند، این انسان ها نیز به آن سمت هدایت می شوند. به همین دلیل است که در قرآن آمده است که دو نوع امام برای جامعه وجود دارد، امام هدایت و امام ضلالت. انسان ها نیز دو گونه تبعیت دارند یا از امام هدایت یا از امام ضلالت تبعیت می کنند.
*مثالی می زنم. افرادی در تاریخ مشاهده می شوند مانند «کعب بن جابری» که معلم قرآن و قاری قرآن بود اما در زمان عاشورا که باید انتخاب می کرد، در سپاه زیاد قرار گرفت، در حالی که فکر می کرد وظیفه الهی خود را انجام می دهد. از سوی دیگر به طور مثال در قرآن گفته شده است، «قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله…» بنابراین وقتی که این دو راه برایت آشکار شد و طاغوت را انتخاب کردی، خالدین در دوزخ می شوی. آیا چنین افرادی که قرآن خوانده اند، تلاش کرده اند از امام هدایت پیروی کنند اما مسیرها را درست تشخیص نداده اند، از دوزخ مبرا هستند؟
حجت الاسلام و المسلمین واعظ جوادی:
ممکن است افراد در شرایطی نتوانند راه حق را تشخیص دهند اما در جریان کربلا قضیه متفاوت است، زیرا شواهد و نشانه های فراوانی وجود داشت، کسی در مورد ابی عبدالله(ع) شک نمی کرد، او فرزند پیغمبر(ص) بود، پیامبر(ص) احادیث و روایات بسیاری را در مورد ایشان گفته بود، خود امام(ع) نیز با شواهد و بینات فراوانی به صحنه آمد. امام حسین(ع) حتی در روز عاشورا نیز نمونه ها و شواهدی را برای مردم بازگو می کردند بنابراین به گونه ای نبود که از باب در خطا و اشتباه افتادن در آن مسیر رود. بله آن افرادی که براساس شبهه علمی و نه شهوت عملی، مسیر هدایت را نتوانستند تشخیص دهند، جاهل قاصرند. جاهل قاصر نیز تا اندازه ای از عذاب الهی در امان است اما در مثل جریان کربلا و قصه عاشورا، امام حسین(ع)، مساله را شفاف کرد و هیچ فضای تردید و شکی را برای احدی باقی نگذاشت اما جریان مقام خواهی از یکسو و تهدید و ارعاب نیز از سوی دیگر باعث شد که افراد به این سمت گرایش پیدا کنند.
*اما در مورد افراد مورد مثال و همینطور در مورد خوارج که بسیاری از آنها حتی حافظ قرآن بودند، می توان گفت گرایش به مقام و مال مطرح نبوده و بیشتر، آن ناآگاهی و تشخیص غلط مسیر موجب این انتخاب بوده است. انسان باید به چه وسیله ای مجهز باشد تا بتواند، طاغوت و حق را تشخیص دهد؟
حجت الاسلام و المسلمین مرتضی واعظ جوادی:
خداوند عالم، دو مسیر اصلی را یکی در درون و دیگری در بیرون در نظام هستی قرار داده است. در درون، از یک سو نهاد فطرت و از سوی دیگر عقل برهانی، راهنما و امام انسان ها هستند. اگر انسان ها به خوبی این فطرت را شکوفا کنند و اجازه ندهند غبار شهوت و غضب بر آن نشیند، از سوی دیگر نیز به عقل برهانی، فرصت و میدان دهند تا بتواند آنچه در درون خود دارد، آشکار کند، غبار خرافه، حس گرایی، وهم گرایی و امثال آن را بر عقل حاکم نکنند، از درون منزه می شوند. از بیرون نیز انبیا و ائمه(ع) نیز به عنوان حجت های الهی، انسان را کمک می کنند که به خطا نرود و اشتباه نکند اما ظاهرا آنچه شما دنبال می کنید، بحث «شبهه علمی» است. بسیاری از مسایلی که در شبهه علمی، مانع از دید انسان می شود و نمی گذارد، حق را مشاهده کند، یک بخش حس گرایی و دیگری بخش خیال و وهم گرایی است. در جریان خوارج، علی بن ابی طالب(ع) در مورد فهم این گروه که فهم ناصواب و ناروایی بود، این گونه فرمود که این افراد به ظاهر پدیده ای را تمسک می کنند اما در باطن خبری از آن ندارند. حضرت علی(ع) در مورد «ان الحکم الا لله» که شعار خوارج بود، فرمود که اگر چه این شعار از آیه قرآنی است اما «کلمة الحق یراد به الباطل». در صورتی که منشا بطلان باطل گرایان، شهوت نباشد، شبهه علمی است. منشا شبهه علمی نیز وهم، خیال، حس گرایی و امثال آن است که شیطان در این میدان، نقش آفرینی عمده و اساسی دارد زیرا شیطان، سلطان وهم و خیال است. انسان مختال که خداوند عالم در قرآن فرمود«ان الله لا یحب کل مختال فخور»، براساس آموزه های شیطانی حرکت می کند کما اینکه انسان حق گرا براساس آموزه های وحیانی حرکت می کند. اگر منشا انحراف و ضلالت آن دسته از افرادی که بر مبنای جهل و جهالت، مسیر امام راستین را نپیمودند، مقام، مال و دنیای ظاهری نباشد، منشا سقوط اینها همان وهم گرایی، مختال بودن، به دنبال جریان حس گرایی و امثال آن بودن است.
*طبق همان بخش از آیت الکرسی، معیارهای راهی که به تمسک جستن به عروة الوثقی ختم می شود چیست؟ چه ویژگی هایی دارد؟ معیار و ترازوی سنجش برای تشخیص این انحراف ها چه باید باشد؟
حجت الاسلام و المسلمین واعظ جوادی:
خود عروة الوثقی یعنی مستمسک و وسیله ای که اطمینان بخش است و انسان با تمسک به آن مطمئنا به هدف و غایت خود خواهد رسید. تنها وسیله ای که می تواند انسان را از خطا مصون بدارد و از سقوط و لغزش در وادی ضلالت نجات دهد، آن حبل مرتبط به خداست که گاهی در کسوت قرآن و گاهی در کسوت امام و امثال آن ظاهر می شود. این موارد، لباس ها و آموزه هایی هستند که خداوند عالم بر اندام حق یا عروه وثقی می پوشاند که تبعیت از آنها و پذیرش آموزه هایی که از ناحیه قرآن یا اهل بیت(ع) وارد می شود، برترین شاخصی است که به انسان در تشخیص این مسیر کمک می کند. یکی از مسایلی که می تواند به عنوان شاخص یا ویژگی مورد نظر شما شناخته شود، هماهنگی بین قرآن و عترت است. معرفی این دو با یکدیگر توسط پیغمبر گرامی اسلام به این معنا نیست که دو پدیده وجود دارد که با هم هماهنگ هستند بلکه یک حقیقت است که به دو صورت، گاهی در لباس قرآن و گاهی در لباس انسان کامل یا امام ظاهر می شود. انسان برای اینکه تشخیص دهد راهی که انتخاب کرده، راه قرآنی و الهی است و به عروه وثقی الهی تمسک کرده است باید همواره این هماهنگی، انسجام و وحدت راه را که هر دو شاهد قرآن و اهل بیت(ع) بر آن تاکید دارند و اصرار می ورزند، در وجود خود بیابد. طبیعی است که چنین فردی هم به شواهد عقلی، هم به شواهد قرآنی و هم به شواهد حدیثی توجه خواهد کرد. نکته دیگری در مورد چیستی شاخص های تمسک به عروه وثقی وجود دارد. همانطور که عرض شد، دو جریان، یکی در درون عبارت از عقل و فطرت و دیگری در بیرون انسان عبارت از امام، کتاب، سنت و امثال آن وجود دارد. در صورتی که نظام هماهنگی بر این دو جریان حاکم باشد و انسان چنین نسبتی را در درون خود بیابد که هم مقبول و هم معقول باشد یعنی هم فطرت آن را پذیرفته است هم مورد تایید عقل برهانی است، و اینکه چنین نسبتی را بین سخن خدای عالم که در قالب قرآن مطرح می شود و سخن اهل بیت(ع) که در قالب سنت مطرح است نیز یافت کند، آنگاه است که به آن عروه وثقی تمسک کرده و آن ویژگی ها را در اینها می تواند مشاهده کند.
*پیغمبر(ص) در جامعه جاهلی آن زمان با رفتار مومنانه خود توانست حقیقت و ضرورت دین را به مردم نشان دهد و نمونه یک انسان متعالی متمسک به عروة الوثقی را برای آنها به تصویر بکشد. آنچه اکنون در برخی از جوامع مسلمان دیده می شود قلب و تغییر در شکل دین است. به طور مثال عربستان به عنوان مستبدترین کشورها در جهان شناخته شده و سوریه تا به حال در صدر نقض حقوق بشر قرار گرفته است. چرا حاکمان برخی از کشورهای اسلامی، فهم خود از دین را مطلق کرده اند؟ آیا دین اسلام راهکارهایی برای مواجهه با موارد این چنینی دارد؟
حجت الاسلام و المسلمین واعظ جوادی:
اولا باید دانست که کشورهایی که اشاره کردید، به ظاهر اسلامی هستند و هیچ بهره مندی از حقیقت و هویت اسلام ندارند. حاکمیتی که ظلم، ستم و تعدی به افراد و جامعه را در وجود خود پذیرفته باشد، اصلا دینی نیست. مانند این است که به طور فرض گفته شودحکومت شام در عصر امام حسین(ع)، یک حکومت دینی بود زیرا کسی به عنوان خلیفه پیغمبر(ص) در آنجا حکومت می کرد. در ابتدا باید خود بر این واقف شویم و هم در تبلیغات و رسانه ها اذعان کنیم که دین، یک هویت روشن دارد و به این شکل نیست که هر فردی ظاهر و لباس خود را دینی کند اما باطن او با هویت ظلم و باطل همراه باشد. متاسفانه این خلط و کسوت وارونه ای است که جوامع گمان می کنند دینی هستند. معنای دین این نیست که در آن جامعه، نماز خوانده شود، مسجد بسازند یا اذان بگویند. دین گوهری دارد و آن گوهر دین، حق طلبی و عدالت خواهی است. اگر آن گوهر دین رعایت شد، این ظواهر نیز با آن باطن هماهنگ است و آن کشور می تواند دینی باشد اما اگر حکومتی در جامعه اسلامی تنها به این مظاهر و ظواهر اسلامی بپردازد، مسجد بسازد، تبلیغ کند، بر مناره ها اذان بگوید و منبر بنا کند، دینی نیست. اصل و اساس، گوهر دین یعنی هویت حق طلبی، عدالت خواهی، خداجویی، محوریت به جهان آخرت و راهیابی به مسیر الهی است. بنابر مسایل گفته شده، کشورهایی که مثال زده شد، گرچه در ظاهر اسلامی هستند و به طور مثال یک حجاب ظاهر را رعایت می کنند یا احیانا به نماز، مسجد و دیگر ظواهر می پردازند اما به آنها نمی توان گفت حکومت دینی. در غیر این صورت حتی حکومت معاویه هم دینی بوده است زیرا او نیز حج انجام می داد، نماز می خواند و مسجد می ساخت. در زمان بنی امیه هفتاد هزار منبر وجود داشت که در آنها به پیروی از سنت بنا نهاده توسط معاویه به علی بن ابی طالب(ع) که عین حق و عدل است، ناسزا گفته می شد. باید پذیرفت آنچه که در مسیر حق طلبی و عدالتخواهی است یک موضوع و رعایت ظواهر اسلامی، موضوع دیگری است.
* به هر حال این مشکل وجود دارد و تداوم آن نیز جدا از ناآگاهی جامعه و اشتباه در تشخیص مسیر درست از غلط که در ابتدای صحبت به آن اشاره شد، نیست بنابراین مردم آن جوامع مسلمان و علمای اسلام برای حل این مشکل چه نقشی دارند؟
حجت الاسلام و المسلمین واعظ جوادی:
حکومت هایی که با گوهر دین مخالف هستند یعنی حق طلبی و عدالت خواهی را بر نمی تابند، پیش از آنکه هر کاری انجام دهند، علما، نخبگان و نامداران و محققان هویت دینی را در محدودیت قرار می دهند، به زندان می برند، از بین می برند و به هر حال آنها را ساکت می کنند، اجازه سخن گفتن نمی دهند وگرنه در صورت وجود آزادی در یک جامعه، عالمان و اندیشمندان دینی، مبتنی بر آموزه های وحیانی، حقیقت اصیل دین را آشکار خواهند کرد. می توان از جریان به حکومت رسیدن یزید به عنوان یک شاهد زنده نام برد. یزید به محض به حکومت رسیدن به والی خود دستور داد که از حسین بن علی(ع) بیعت بگیرند، این سیاست حاکمان ظلم و جور است. علاوه بر آن مشاهده می شود که معاویه چه تعداد از حق طلبان و اصحاب و شاگردان علی بن ابی طالب(ع) را کشت و به دار آویخت. این گونه افراد، همان عالمان حق طلب و دین خواهی هستند که حکومت ها مجالی برای اظهار نظر به آنها نمی دهند. اگر این افراد، زنده و حضور داشته باشند، به طور قطع در برابر ناسازگاری هایی که با دین صورت می گیرد، می ایستند و مقابله می کنند. نمی توان گمان کرد حکومتی دینی است و به هویت و گوهر دین توجه دارد، در عین حال عالمان دین و سخنوران حرف حق در حبس و محدودیت باشند و مجال گفتن حق را نداشته باشند. آنچه از دانشمندان و اندیشمندان دینی انتظار می رود، گفتن و اظهار حق است در هر فرصت و هر فضای ممکن، حتی اگر در تقیه نیز باشند، همان گونه که ائمه بزرگوار نیز عمل می کردند.