“رنسيس ليكرت” و همكارانش در موسسه تحقيقات اجتماعي دانشگاه ميشيگان ضرورت توجه به منابع انساني و منابع سر مايه اي را به عنوان دارائيهايي كه مستلزم مديريت شايسته و متناسب است مورد تاكيد قرار دادند.ليكرت در تحقيقاتش سبك هاي مديريتي را مبني بر چهار سيستم برمي شمارد:
سيستم 1-به زير دستان هيچ اعتماد و اطميناني ندارندو زير دستان را به ندرت در تصميم گيري هامشاركت مي دهند همه تصميم گيريها و هدف گذاريها در راس انجام مي شود و از طريق زنجيره فر مان به پائين منتقل مي گر ددزير دستان مجبور هستند با ترس –تهديد –تنبيه –پاداشهاي اتفاقي و رضايت به مديران تمكين كنند نياز هايي كه تنها در سطوح فيزيولوژيكي و ايمني جدول نياز هاي مازلو ست (mazloo)تنها ضرورتهاي زندگي مادي زير دستان را پاسخ مي دهدو از ديگر نياز هاي انساني از جمله اجتماعي و احترام متقابل و نكو نامي و شكو فايي خبري نيست . در سيستم نوع 2-مديريت اعتماد و اطمينان توام با مدارا يي نظيرهمان اعتماد و اطميناني كه ار باب به خدمتكارخود دارد نسبت به زيردستان اعمال ي كند در حاليكه همه تصميمات در راس متمركز و انجام مي شود و زير دستان از خود هيچ اراده اي ندارند.
در سيستم نوع 3 –مختصر اطمينان و اعتماد قابل توجهي به زير دستان مي شود در حاليكه خط مشي كلي و تصميمات مهم در سطوح عالي گر فته
مي شود و زير دستان از اسباب و علل آن هيچ اطلاعي ندارند در سيستم نوع 4- مديريت اعتماد و اطمينان كاملي نسبت به زير دستان دارد و تصميم گيريها به طور وسيع در سراسر سازمان توزيع مي گردد سبك مديريت سيستم هاي 3- 1 كه ايستايي و مكا نيگي وبا وحدت فر ماندهي است كه در آن حرف اول و آخر را مدير مي زنداماّ در سيتسم نوع 4 که غير متمر كز پويا و اور گا نيگي وبا سطوح افقي گسترده باساختار عمودي كمترو سازمان رسمي تر است “ليكرت” طي آزمايشي از مديران صد ها سازمان در يافته كه واحد پر توليد در سيستم 4بيشتر متجّلي است و هر چه به سيستم يك نزديك تر مي شويم ازمقدار توليد كاسته مي شود وفرماندهي و استيلابر زير دستان بيشتر خود نمايي مي كندوبي ارادگي زير دستان بيشتر مي شود .”ليكرت “اضافه مي كند هر چه از سيستم هاي ساخت دهي ووظيفه مدار و تو ليد گرا كه همگي مستتر در سيستم يك الي سه است به سيستم نوع 4نزديك شويم به تدريج جاي خود را به سيستم دمكراتيك و روابط انساني بهترو كار مند مدارانه و انسان گراو مراعات جو مي سپارد جايگاه انساني بالاتر و اهميت توجه به انسانها بر جسته تر مي شود لازم به توزيع است بهترين سبك مديريت تلفيقي از توليد گرا وانسان مداري است كه به شيوه دمكراتيك آميخته به توليد گرا سازمان را اداره مي كند .که در شکل ذلیل (1-1)مشهود است:
مديريت تيمي:ساخت دهي زياد+مراعات زياد | مدیریت باشگاهي:ساخت دهي كم+مرعات زياد |
مديريت و ظيفه مدار:ساخت دهي زياد +مراعات كم | مديريت بي خاصيت :ساخت دهي كم+مراعات كم |
زياد ساخت دهي (وظيفه مدار ) كم
“ليكرت” در شبكه مديريتي اهايودر كنار چها سبك مديريتي:(تيمي*باشگاهي*وظيفه مدار*وبي خاصيت )سبك ميانه روي رابه عنوان سبك پنجم معرفي مي كند و مديريتي كه تلفيقي از وظيفه مداري و بها دادن به اصالت انسانها و مراعات جوي به زير دستان است را نسخه مي پيچد به واقع سبك مديريتي” ليكرت” آميزه اي از مكاتب علمي “فرديك وينسلو تيلور” و مكتب اداري دانشمند فرانسوي “هنري فايول” است كه آنان انسانها را چون ابزار ماشين نگاه مي كر دندكه خلق شده اند كه فقط به توليد به پردازند واز خود فاقد اراده تصميم گيري اند همراه با آميزه اي از تئوري نئو كلاسيكها و نهضت روابط انساني “التون مايو”او پژو هشگر استراليايي تبارمقيم امريكاست استاد دانشگاه “هار وارد”و پايه گذار نهضت روابط انساني است “التون مايو” بر خلاف تيلور و فايول كه معتقد بودند زير دستان تابع محض هستند و از خود هيچ اراده اي ندارندکه تئوري شان مبتني بر مفروضات تئو ري Xاستوار است. او روانشناسي را براي حل مسايل مديريت منابع وارد كرداو معتقد بودبر خلاف تئوري x زير دستان و كار گران را در تئوري Y قرار مي گیرند كه مي توانند نيرو هاي خلاّق و مسئو ليت پذير باشند “ليكرت “بر اساس مطالعات اوليه ميشيگان تحقيقات و سيعي به عمل آوردو سر انجام به اين نتيجه رسيد كه سر پر ستاني كه بهترين حد نصاب عملكرد را را دارند
را به حد اكثر و ظيفه مداري و حد اكثر روابط انساني و رفتار دمكراتيك و كار مند مدارانه معطوف داشته اند ضمن اينكه ***** تو ليد گرايي زياد +انسان گرايي زياد را تو صيه مي كند اما هيچو قت آنها را منش منحصر به فرد نمي پندارد.در شبكه مديريتي او هايو مطلوب ترين رفتار رهبررا مديريت تيمي مي داند كه در آن انسان گرايي و وظيفه مداري و يا توليد گرايي و كار مند مداري حداكثر مي شودو مدير را بسان موزيسيني معرفي مي كند كه هر بار فنون و شيو ه هاي خود را تغير مي دهد تا كيفيت هاي دلخواه را در كل اجرا بدست آورد البته در كنار مكاتب كلاسيكها و نئو كلاسيكها نظرات سيستمي واقتضايي در طبقه بندي نظريه هاي سازماني و مديريت مطر ح شد ه است كه در تئوري سيستمي كليه اجزاي تشكيل دهنده سيستم اهم از نيروي انساني سر مايه و ماشين آلات تامواد و محيط و تكنولوژي و ابعادساختاري و محتوايي وفر ايند تا روشهاي تامين هدف را مورد بررسي قرار مي دهدو اثر بخشي و كارايي را در هريك از مرا حل داده هاو فرايند ها و سر انجام ستاده ها مورد سنجش قرار مي دهد كه تا چه مر حله به اهداف سازماني رسيده و به اصلاح به فلسفه و جودي سازمان يا به قولي ميژن دست يافته است اماّ به تدريج علماي مديريت در يافته اند كه انسانها گوناگونند و فرهنگها متفاوت و روانشناسي انسانها و درجت تعهدات و اخلاقيات انسانها باهم فر ق مي كند همه را نمي شود با يك تئوري اداره كرد لاجرم نظريه اقتضايي و يا بستگي دارد را مطر ح كر دند و گفته اند مطلق گرايي در مديريت خطا ست انديشه هاي اجتماعي دايم در تغيرو تكاملند روزگاري سر مايه داري غارتگري بود و عامل تباهي و استعمارو استحمار وتطاول انسانها و دنيا طلبي و دنيا جويي صفاتي مذموم وامپر ياليزم سر چشمه همه مفاسد و امروز روي بر گر داندن از نظام سر مايه داري و بورژوازي عامل همه سرافكندگي و بد بختي انسانهاست و بنا بر نظريه اقتضايي بهترين شيوه مديريت وجود ندارد بلكه بايد براساس اقتضائيات زمان و مكان تصميم گرفت. در اعصار و قرون گذشته وضيعت انسانها با يگد يگر و با زير دستان بسيار مخوف تر و غير انساني تر از امروز بودرابطَه خادم و مخدوم و به صورت ارباب و رعيت و برده و صاحب بر ده ديده مي شود به طوريكه در جنگها انسانها را بعنوان بر ده به اسيري مي گرفتند و چون كالا به عنوان غلام و كنيز مي فرو ختند بطوريكه اينان از خود هيچ اراده وّ اختياري نداشتند و تا پايان عمر دراختيار صاحب شان بوده اند تعرّض صاحب كنيز براو آزاد بود و هيچكس نمي توانست براو معترض شود و صاحبان بر ده آنها را غلام محض خود مي دانستند وتا پايان عمر از او كار مي كشيدند و تنها غذاي او را تامين مي كردند تا بتواند فر دا برايشان كار كند وبراي آنكه به اهل و عيال صاحب غلام تجاوز نشود غلامان را از صفت جنسيتي مي انداختند و به اصطلاح عقيم مي كر دند و براي همين غلامان قدكوتاه و روي زرد و رشد نيافته داشته اندودر قرون جديد هم اقتصاد دانان قانون مفرغ دستمزد ها را پي ريزي كر ده اند و مي گفتند به كار گر آنقدر مزد بدهيد كه سير نشود و گرسنه بماندتا احساس نياز كندو فر دا بر سر كار باز گردد.!! و در تعليم و تر بيت هم از زبان شيخ سعدي در قرن هفتم هجري قمري در باب هفتم كلياتش در باب تعليم و تر بيت آمده است: ** ُمعلمّ كتابي ديدم در ديار مغرب ترشرو ي –تلخ گفتار-بد خوي مر دم آزار – گدا طبع نا پر هيز گار كه عيش مسلمانان به ديدن او تبه گشتي و خواندن قر آنش دل مر دمان سيه كر دي جمعي پسران پا گيزه و دختران دو شيزه بدست جفاي او گر فتار نه زهره خنده و نه ياراي گفتار گه عارض سيمين يكي را طپنچه زدي و گه ساق بلورين ديگری را شكنجه كر دي .القصه شنيدم كه طر في از خبا ئث نفس او معلوم كردند و بزدند و براندند و مكتب اورا به مصلحي دادندپارساي سليم نيك مرد حليم كه سخن جز به حكم ضر ورت نگفتي و مو جب آزار كس بر زبانش نر فتي كود كان را هيبت استاد نخستين از سر برفت و معلم دومين را اخلاق ملكي ديدند و يك يك ديو شدند به اعتماد حلم او و ترك علم دادند اغلب او قات ببازيچه فراهم نشستند ولوح درست نكر ده در سر هم شكستندي :
* استاد معلم چه بود بي آزار +++ خرسك بازند كو دكان در بازار بعد از دو هفته بر آن مسجد گذر كر دم معلم اولين را ديدم كه دل خوش كر ده بودندو به جاي خو يش آورده انصاف برنجيدم و لاحول گفتم كه ابليس را معلم ملائك ديگر چرا كر دند پيرمر دي ظريف جهانديده گفت: * پادشاهي پسر به مكتب داد +++ لوح سيمينش بركنارنهاد * بر سر لوح او بنبشته به زر +++ جور استاد به زمهر پدر
راستي بي مهري به زير دستان و از آنان وظيفه خواستن آنطور كه منظور نظر كلاسيكها و علماي پيشين علم مديريت است ويا در تعليم و تر بيت نگاه سعدي مفيد است و يا آنطوريكه علماي تربيتي كنوني
مطرح مي كنند كه ملاحظات انسانها را بكنيد و عوامل روانشناسي وشخصيت فكري و ملاحظات محيطي را در رابطه با مديريت انسانها دخالت دهيد و بهاي لازم را به انسانها بدهيدو حريم شان را پاس داريد و يا آميزشي از تلخي و شيريني و وظيفه مداري و مراعات انساني كه”
* درشتي و نرمي به هم در به است +++ كه فاصد جراح و مر هم نه است ويا آنكه با هر كس به اندازه فهم او سخن بگوئيد و از او وظيفه بخواهيد كه: كُلمّ الناس علي قدرعقو لهم
و يا اين اكسيري است د ست نا يافتني: ** اين مد عيان در طلبش بي خبرانند +++ كان را كه خبر شدخبرش باز نيامد به هر طريق مديريت به غير از توانائيهاي روحي و رواني و بر جستگي هاي شخصيتي وعلاوه برمهارتهاي مهارتي و ادراكي و انساني بايد از وزانت و بزرگي برخور دارباشد خير خواه ديگران و ملتزم به اهداف و آرمان هاي سازماني وداشتن روحيه حسابگري و سنجش هميشگي اثر بخشي و كار آيي بوده و به قول داريوش هخامنشي به شب هنگام بيانديشد كه فردا را چگونه سپري كند وبه قولي اهل بر نامه ريزي و ساز ماندهي وهدايت ورهبري و نظارت و كنترل باشد و هماره به علوم و هنرهاي مختلف آراسته گردد كلام اش نافذ و رفتارش اثر بخش باشد ود ر تلفيق و موثرمنابع توليدي وما لي و اطلاعات و مواد و سر مايه و فن آوري كارا وبه روانشناسی و جامعه شناسی و اقتصاد و فلسفه مسلحّ باشد وبه حفظ و سلامت نیرو هایش پایبند که به قول حافظ: *دلربایی همه آن نیست که عاشق بکو شند + خواجه آنست كه باشد غم خدمت کارش مدیرخود علاو ه بر آنکه بایداز فنون مختلف بر خور دار باشد و به اصطلاح یک سر و گر دن از دیگر نیر های تحت امرش بر تر باشد ومتصّف به علوّطبع باید با اندیشه وسعه صدرودر منتهای کما ل ومتا نت ساز مان را رهبری کند و به مقصد مستمر برساند و از اداوات مدیریت (انگیزش و پاداش وتشویق و به ضرورت از تنبیّه)استفاده مطلوب بردو روابط کار و تولید و سنجش نیروی های انسانی را بشناسد واز ابزارآلات سنجش اثر بخشی و کارایی و بهره وری رابشناسد و به همه نیرو ها نه به یک چشم بلکه به چشم عدالت بنگرد و آنکه به کارش د لبسته تروصدیق تر است وبرای بهبودش تلاش می کند مورد تفّقد قرار دهدوباآنکه مُهمل است و سهل انگارطریق ار شاد در پیش گیرد و چون مفید نیافتد طریقت تذکر و تنبِیه و تعلیق و درج در پر ونده در پیش گیرد وجّوعمومی تصمیماتش برمحور امنّیت و آرامش سازمانی باشد به طوریکه هیچکس دچار تزلّزل خاطر نشود و ساز مان را وابسته به خود بداند آنچنان که امروز در باب با نکها مشهود است بهروی بالا و تعلّق خاطر سازمانی بسیاربه هر طریق مدیر خود باید سر چشمه فضل و آداب باشد و خود به چندین هنر آراسته چه به قول فلاسفه : * ذات نا یافته از هستی بخش+++ چون تواند که شود هستی بخش که شمه ای از آنرا تقدیم می شود : 1–پست و مقام را از آن خدا بداندو اینکه سازمان راموقوف به خود نکند و آنراوسیله ذخیره جاه و مال برای خویش و یاران نسازد باب رانت و سوئ استفاده را نگشاید و اند یشه کند که پنچ روزی که در این مر حله فر صت دارد از نیروی کار ومرد م 2–بداند انسان در خلقت خداوندی موجودی احسن الخالقین است و مورد احترام خداوندی و خلیفه او در زمین و اصل و اساس تولید و مصدر اندیشه و سر مایه و تبدلّ و تحولّ توسعه وبدون او اصلا”خلّقت وکار وتولید معنی نداروابزار آلات همه ساخته و پر داخته اويند بطوريكه دردین مبین ما انسان انچنان مورد تکریم قرار گرفته که آدمی را اسطرلاب اسرار خدا می داند ومی فر ماید خداوند آدم و عالم و قرآن همه را یکی می داند جهان انسان شد و انسان جهانی +++ از این پاکیزه تر نبود کلامی و بداند انسان اصلی ترین عنصر و اثر بخش ترین عامل برای تولید کالا و خدمات است وسر مایه وابزارالات همه محصول اندیشه و کار اوست و بدون دخا لت اوهیچ خانه ای بنا نمی گردد و هیچ ثروت وسر مایه ای تولیدنمی شودحرکتها همه سکون می شوند وآفرینش همه تعطیل.
-آثار خیر پیشینیان محو نگر داندتا آثار خیر 4 –به پيا م امام خميني گوش نيوش داردواگرمي داند صلاحيت احراز پستي را نداردآنرا نپذ يرد كه “حرام است در آن پست بماند ” 5– درک و اهمیت کار نیروی تحت امرش را بداندو در زندگی تک تک نیروها اندیشه کند تا چه درسر دارند و غم پنهان شان چیست نه از نیازهای مادی ومعنوی سر مایه های انسانی غفلت کند ونه از طراز امور برای تحصیل اهداف سازمانی باز ماند ونه از نظم سازمان یافته برای کاهش هزینه ها باز می ماند.
6– کار های بزرگ به کوچکتر نسپارد و در تفویض امر به مردم نا آزموده بپر هیزد: حکایت است در کلیا ت از سعدی که :”مردکی را چشم درد خا ست پیش بیطار رفت که دواکند بیطاراز آنچه در چشم چا رپای کنند در دیده او کشید و کور شد حکومت به داور بردند گفت به او هیچ تاوان نیست اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی مقصود ازاین سخن آنست تا بدانیکه هر که نا آزموده را کار بزرگ فر ماید با آنکه ندامت برد به نزدیک خرد مند بخفت رای منسوب گردد: * ندهد هوشمند روشن رای +++ به فر مایه کارهای خطیر * بوریا باف اگر چه با فنده است +++ نبرندش به گار گاه حریر واین است قصه مدیریت در لایه های نظام اسلامی که بعضا”با وا گذاری اداره سازمانی به افرادی نا آزمده وبه صرف تعّهدات دینی و پا یبندی به مر دم منهای مهارتهای حرفه ای و درک عمیق پیچیدگیهای سازمانی گاها” منابع ملی را به هرزبردندبطوریکه منابع مصر وف در واحد محصول افزایش یافته و کار آیی وبه نوعی اثر بخشی کاهش یافته ریخت و پا ش های هزینه ای رو به تزاید گذاشته قیمت تمام شده کالاها رو به فزو نی نهاده تورم 40%بر اقتصادملی مستولی گشته قدرت پول ملی تنزل یافتهبطوریکه قدرت پول ملی عراق جنگ زده و افغانستان تاراج رفته به وسیله طالبان و ارتش ناتو بر ما سبقت گر فته ورشد اقتصادی به مرز منفی رسیده خصم برون علیه ما قد علم کر ده و وحدت ملی مخد وش شده وکار شناسان خبره در انزوا فررفته و به قول حافظ متاثّرّبه اینکه : *جای آنست که خون موج زند در دل لعل ++ وین تغابن که خزف می شکند بازارش
7–نیرو کار نیازمند و پیر و ضعیف و و زنان و محتاجان را امداد رساند که گفته اند :”هر کس که دستگیری نکندسر وری را نشاید ” 8–دست عطا گشاده داردمگر آنکه دخل با خرج وفا نکند که بخل و اسراف هر دو مذموم است جوانمر دی پسندیده است تا حدی که دستگاه ضعیف نگردد و به سختی نگراید .
9–آنی ازآموزش و توانمندیهای نیروی انسانی و ارتقائ شغلی همکاران و جمع آوری نظرات آنان و ایجاد شبکه مدیریت دانشی و هوشمند برای سر و سامان دادن به سر مایه ها ی فکری آنان غفلت نکند.
10– با دوستان و دشمنان طریق احسان پیش گیرد که دوستان را مهرو محبت بیافزاید و دشمنان را کین و عداوت کم شود . 11–همه حالی با دوستا ن نگوید که دوستی همه وقت نپاید . 12–چنین مدیری که به صلاحیت های روحی و الهی متصّف است وصاحب صلابت و تدبیرآنگاه است که می تواند سازمان را به مقصد برساند و اثر بخشی و کار آیی او را به حداکثررساندو در بهروری سرآمد مدیران گرددو مقبول و محبوب نیروهای تحت امرش چه هم امورات کشور را می چر خاند و برای مملکتش ایجاد ارزش افزوده وثر وت می کند و نافع برای مردمانش وهم به امورات همکاران توجه دارد و در جهت سلامت روحی و روانی و جسمانی همکاران می کوشد و هم ازارایه خدمات و و تو لید کالا تعلل و سستی نمی کند پس همه اورا پاس می داریم و مقامش را ارج می نهیم و عزیزش می داریم آیا نه چنین است !!!؟؟؟
بالله توفیق
عباسعلی صلواتی (دبیر ) آمل
سلام.
مطالب جالب و مفیدی بود.
ان شاالله در پناه حق پیروز و سلامت باشید.