هنرهای زیبا و ماندگار ایران پیوند جاودانه ای را بین نسل های آینده و گذشتگانی که در روزگارانی سخت حافظ هنرهای اصیل ایرانی بوده اند، برقرار می سازند.
به گزارش آنا، هنرهای خاک خورده ایرانی، همیشه خاطرات کهنه را زنده میکند، آن هم وقتی که کار دست پیرترین چارق دوز ایران باشد.
عکس این چارق دوز را بارها در سطح شهر دیده بودم، به مناسبت های مختلفی مثل روز صنایع دستی هم تصاویر او از تلویزیون پخش شده بود.
به خیابان شریعتی جنوبی کوچه قدیمی خاور می رسم، اواسط کوچه مغازه پیر چارق دوز با دری رنگ و رو رفته و زنگار گرفته که از سالها کار و تلاش و خاطره حکایت دارد به چشم میخورد در همین حال با تقدیرنامهای که از میراث فرهنگی زینت داده شده روبرو میشوم.
وارد مغازهای میشوم که به جرات میتوان گفت، جایی برای سوزن انداختن ندارد، چهارپایههایی مختلف با رنگهای گوناگون پذیرای مهمانانی است که برای لحظاتی به دور از دغدغههای زندگی پای صحبتها و خاطرات چارق دوز 87 ساله مینشینند و با مرور خاطرات کهنه و غبارگرفته زمانی نه چندان نزدیک با دورانی گذشته پیوند برقرار می کنند.
فعالیت مداوم این پیرمرد بجنوردی هم که بی وقفه با کوبهای(مشته) که سال ها در دستان پیر و سالخورده اش، همنفس با او کار کرده جذابیت این مغازه قدیمی را دوچندان کرده است.
نشستن پای صحبت های مرد دنیادیده که لحظه به لحظه خاطراتش هنوز تازگی و طراوت خاص خود را دارد، قطعا خالی از لطف نیست.
با خوشرویی از من استقبال می کند، خودم را معرفی می کنم و میدانم مواجه شدن با خبرنگاران برای او اتفاقی غریب نیست زیرا با خوشرویی و تبسم خود بارها و بارها پذیرای خبرنگاران بوده است.
میپرسم که چند سال است که به این حرفه مشغولید، که چارق دوز پاسخ میدهد: در سال 1305 در روستای حلقه سنگ در 2 کیلومتری جنوب بجنورد به دنیا آمدم که البته در سال1307 برایم شناسنامه و به عبارتی “سه جلد” گرفتند و در سن 6 سالگی به مکتب رفتم و بعد از گذراندن دوره 6 ساله در سن 12 سالگی برای آموزش این هنر به شهر بجنورد آمدم و نزد استادانی همچون مرحوم کربلایی قلی خاکی، علی اصغر دیمل، شکراله پدیداران و استاد توانمندم مرحوم حاج علی قنادزاده که با شاگردی در نزد او این هنر را به طور کامل فرا گرفتم.
هنرمند اصیل بجنوردی به سختی های کارش اشاره می کند«مدت 10 سال به طور رایگان کار کردم تا بتوانم تمام ریزه کاریهای این هنر اصیل را بیاموزم زیرا در آن زمان کفش انحصاری مردم فقط چارق بود.»
از او می خواهم چارق را برای مان تعریف کند، میشنوم؛ «چارق پاپوشی است که از چرم طبیعی و یک تکه ساخته می شود و شبیه قایق بوده و نوک آن به طرف بالا برگشته است با توجه به اینکه در گذشته صنعت کفش سازی چندان رایج نبود و بیشتر مردم اعم از اشراف و بزرگان تا مردم عادی از این نوع پاپوش بسیار استقبال می کردند و تنها تفاوتی که بین چارق های این دو قشر وجود داشت گلدوزی هایی بود که با نخ های رنگین زینت بخش این چارق ها می شدند زیرا نوع ساده آن را افراد عادی و گلدوزی شده آن را اشراف به پا می کردند.
پیشکسوت بجنوردی درخصوص قدمت هنرش می گوید: قدمت این هنر به زمان قبل از حضرت موسی(ع) بر می گردد به مصداق شعر مولانا که از قول شبان خطاب به خداوند می گوید:
دید موسی یک شبانی را به راه
کو همی گفت ای خدا و ای اله
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم زنم شانه سرت
چارق دوز به سختی های کار قدیم اشاره میکند و اظهار میدارد: در زمستانهای بسیار سرد با مشکلات زیادی روبرو بودم زیرا به عنوان یک شاگرد باید مسیر بسیاری را تا محل صدرآباد طی می کردم تا بتوانم چرم ها را در آب سرد قرار داده که حدود6 ساعت طول می کشید تا پس از نرم شدن چرم ها و ورز کامل آنها جهت برش و آماده سازی به استادم تحویل دهم.
پیر چارق دوز با آن دستانی که بر اثر کار مداوم و دشوار تغییر شکل داده اند ولی همچنان بعد از 75 سال با توانی بی نظیر مقاومند و در حین صحبت از کار نمی ایستند هر کدام از وسایل کارش را با حوصله ای وصف نشدنی توضیح می دهد، قدمت ابزارهای کارش همچون میزکارش که از تنه درخت چنار به شکل طبیعی است تا درفش و نخ های رنگین، سوزن ها، قالب های چارق، سوهان، درفش، پیش بند استادی که دیگر نخ نما شده هر کدام به نوعی زیبایی خاصی را در خود پنهان ساخته است.
با فکری پر از سوال که آیا این هنر اصیل ایرانی بعد از پیر چارق دوز توسط فرزندانش ادامه خواهد یافت یا نه، در حالی که خیلی تلاش می کند تا از سوزن در دست گرفته نخی قرمز را عبور دهد میگوید که در اردیبهشت 1325 با مرحومه صیاد درافشان ازدواج کردم و ثمره این ازدواج 8 فرزند (5پسر و 3 دختر) بوده است که خوشبختانه یکی از پسرانم همراه نوه هایم به این حرفه مشغول هستند و یکی از دخترانم نیز درباره تاریخچه چارق کتابی را در دست چاپ دارد.
حسینعلی محمدزاده عکس همسرش را نشان می دهد و از زحماتی که او پابه پای استاد در زمینه تربیت فرزندان و کمک به ادامه ماندگاری این هنر اصیل ایرانی کشیده است سخن می گوید و با نگاهی حاکی از غم و انده به عکس قاب گرفته همسرش که لبخندی بر لب دارد چشم میدوزد «یاور همیشگی ام را چند سالی است از دست داده ام و نبودش را با لحظه های خوب بودنش پر خواهم کرد.»
استکان های قدیمی بر روی کنده چوبی جا خوش کردهاند، پیرمرد بجنوردی با نگاهی پر از مهر خود مرا به چای و شکرپنیرهای مخصوص خود دعوت می کند و با شوخی درباره وسیله نقلیه اش میگوید: وسیله رفت و آمد من دوچرخه دسته بلندی است که سالهاست در مسیرهای گوناگون همسفر هم بوده ایم و نمی توانم به این راحتی به خاطر سالخوردگیش به دست فراموشی بسپارم.
تقدیرنامه هایی بر روی دیوار قدیمی منزل این پیرمرد چارق دوز به چشم می خورد که بیانگر آن است بارها و بارها در نمایشگاه های مختلف هنری حضور داشته است، خودش با خنده و کلامی شیوا که نشان دهنده آن است که همین تقدیرنامه های موجود یکی از دلخوشی های پیرمرد بجنوردی است، می گوید : در نمایشگاه سراسری سال1385 به عنوان صنعتگر برتر کشوری معرفی شده و در سال 1386 نیز به عنوان شهروند نمونه شهر بجنورد معرفی شده است.
دل کندن از فضای صمیمی برایم مشکل است تمام افکارم را گرد هم می آورم که مطلبی را از قلم نینداخته باشم.
باید از این فضا چیزی به یادگار ببرم، برگه ای بر روی میز کار استاد می گذارم و می خواهم که یادگاری برای تمامی هنردوستان خبرنگار بنویسد” با دستانی لرزان قلم را به دست میگیرد و از تمامی خبرنگارانی که در راه ماندگاری و ثبت خاطرات گذشتگان تلاش می کنند تقدیر و تشکر میکند.
با خود میگویم این هنرهای سنتی یادگار گرانسنگی از گذشته است که باید بمانند تا نسلهای آینده پیوند جاودانهشان را با گذشتگانی که در روزگارانی سخت حافظ هنرهای اصیل ایرانی بودند، برقرار سازند. اما آیا دست اندکاران یادشان بوده که برای احیای چارق دوزی و دیگر صنایع بومی ایرانی تدبیری کنند که نیروهای جوان در این هنرها پرورش یابند؟
گزارش از لادن لنگری