از بهمن ماه 84  ( یعنی زمان درخواست اداره کل تبلیغات اسلامی استان مازندران برای حضورم دراین استان )  تا طی شدن روال اداری نقل و انتقال 4 ماه طول کشید . شهرستانی را که بهم پیشنهاد شده بود رامسر بود شهذی که بخاطر اقلیم جغرافیائی منحصر بفردش شهرت ملی حتی فراملی داشت . وقتی فهمیدم انتقالم به استان مازندران قطعی شد در اردیبهشت 85 برای اجاره منزل به رامسر سفر کردم بوی بهارنارنج انسان را دیوانه می کرد برای ما که 8 سال از استان دور بودیم و دائما” کوههای عریان و بدون پوشش درخت را می دیدیم رامسر بهشت زمینی بود . در منطقه ای بنام آخوندمحله رامسر خانه
ای اجاره کردم و تا نقل مکان کامل کنیم ماه خرداد به اتمام رسید.
قرار بود سوم تیر ماه 85 معارفه شوم و هماهنگی های لازم با فرماندار و امام جمعه شده بود در روز اول تیر یعنی سالروز تاسیس سازمان تبلیغات اسلامی دیدار مسئولین ادارات و نمایندگی های تبلیغات اسلامی مازندران با آیت الله طبرسی نماینده رهبر معظم انقلاب و مهندس شفقت استاندار وقت بود در آنجا توسط مدیر کل تبلیغات اسلامی بین مسئولین شهرستانها معرفی شدم قرار بود پس فردا 3
تیر در رامسر معرفی شوم ولی جلسه ای ضروری برای مدیر در مرکز پیش آمد که این امر محقق نشد تا مدیر کل از سمینار سه روزه برگردد چنان جو بر علیه من مسموم شد که عملا” معارفی منتفی شد .
علت مخالفت مسئولین ادارات ، فرماندار و ستاد انتخابات ریاست جمهوری  م . الف آن بود که مسئول سابق رامسر بومی منطقه بود و من آملی بودم ، تعجب کردم که در خارج استان آملی بودنم امتیاز بود ولی در داخل استان دلیل عدم پذیرشم البته ناگفته نماند بخاطر بعضی از بی مهری های مدیران و مسئولین استانی به غرب مازندران مردم نسبت به ساری بابل و آمل حساس بودند و ترکش این قضیه مارا هم گرفت.
به کمک امام جمعه، مسئول سابق رامسر حجت الاسلام فرید و جهش قابل توجه فعالیتهای فرهنگی در شهرستان باعث شد بعد از شش ماه ما را پذیرفتند هر چند به مدت سه ماه در هیچ جلسه رسمی فرمانداری و ادارات شهرستان دعوت نمی شدم .
رامسر بخاطر هجمه حضور توریست که فرهنگ منطقه را ترور می کردند دارای فرهنگی دگرگون و تقلیدی بود و این امر فعالیتهای فرهنگی را مشکل می کرد هرچند آوازه ای کشوری داشت ولی مردمش بخاطر تبعات مختلف حضور مسافران در عذاب بودند
بحمدالله در مدت سه سال و نیمی که در رامسر حضور داشتم توانستم اعتماد مردم و مسئولین را بدست آوردم و همان کسانی که در بدو ورودم به جرم آملی بودنم با حضورم در رامسر مخالفت می کردند مجاب شدند که علاوه بر مسئولیت اداره تبلیغات اسلامی ، ریاست شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی ، برگزاری نماز جمعه، مسئول کمیته تبلیغات و اطلاع رسانی ستاد استقبال از رئیس جمهور و آن اواخر دبیری جامعه روحانیت را به یک آملی بسپارند و نشان دهم که هدف انجام وظیفه و تکلیف مخلصانه است و شهر و نژاد و طائفه در عملکرد ها ملاک نیست.
سه سال و نیم حضورم در رامسر گذشت و در واپسین روزهای اسفند 1388 در شهرستان نور معرفی شدم ، شهری که به نظرم یکی از سیاسی ترین شهرستانهای استان مازندران است ، شهری که بانام محدث نوری و شهید شیخ فضل الله نوری شناخته می شود . شهری که داری سرداران و 600 شهید لاله گون است.
شهرستانی که در تمامی تحولات و عناوین ، خود را با آمل قیاس می کنند و می سنجند ، شهرستان نور بویژه شهر نور بخاطر توریستی بودن و هجمه حضور مسافران با فرهنگهای گوناگون همواره دچار دگرگونی و انفعال بود و مردم این منطقه از مازندران بخاطر مسائل مختلف فرهنگی اجتماعی و سیاسی رنج می بردند ، از منظر سیستم اداری و اندیشه ای آمل برای نوری ها یک آرمان شهر بود و در محافل و مجالس رسمی و خودمانی با میزان قرار دادن آمل به عملکرد خود نمره می دادند.
در اسفند سال 90 در شهرستان نور یک تحول سیاسی بزرگی رخ داد و خرق عادت شد و مردم بعد از 5 دوره متوالی منتخب دیگری را به مجلس شورای اسلامی فرستادند .
در دوران تبلیغات انتخاباتی مجلس در آنسال بخاطر جایگاهی که در میان مردم داشتم طرفین رقیب خواستار جلب توجه و یا حداقل خواستارعدم حضورم در جبهه رقیب بودند که بحمدالله با توجه به مسئولیت نظارتی ام در انتخابات به نفع یا علیه کسی موضعگیری نکردم ، دوران پرمخاطره ای از لحاظ سیاسی بود در یک مقطع بخاطر اینکه سخنرانی روشنگرانه ای قبل از خطبه نماز جمعه نور داشتم مورد غضب سه مسئول طراز اول شهرستان قرار گرفتم و حتی برام جانشین هم انتخاب نموده و خواستار انتقالم از شهرستان نور شدند که به لطف الهی هر سه ی آن بزرگواران رفتند اما این حقیر در شهرستان
ماندنی شد .
سالهای پرفراز و نشیب 90 و 91 که با تحولات سیاسی فراوانی اعم از تغییرات در نمایندگی مجلس ، فرمانداری، امامت جمعه و حداقل جابجائی 10 مسئول اداره همراه بود گذشت در اواخر سال 91 آهنگ انتقال و جابجائی رئیس اداره تبلیغات اسلامی آمل به گوش رسید، دوستانی تماس گرفتند و خواستار حضور این حقیر در آن شهرستان شدند که در شهریور ماه 92 به صلاحدید مدیر کل تبلیغات اسلامی مازندران و بعضی از مسئولین ، توفیق خدمت در شهرستان هزار سنگر آمل نصیبم شد .
با تمام آن بزرگی ای که از آمل در طی این 27 سال در ذهنم ساخته شده بود مرا به تردید انداخت که آیا من توان مدیریت یک دستگاه فرهنگی تبلیغی را در شهرستانی با این همه قدمت و درخشش بزرگان در اعصار گذشته و زمان حاضر را به نحو احسن دارم.
هفته ها گذشت جلسات همایشات رفت و آمدهای گوناگون انجام شد فقط به یک جمله اشاره کنم و شاید این سخن بگذار تا وقت دگر و آن اینکه تمام افتخارات و گنجی که در این سالها بخاطر آملی بودنم احساس می کردم تبدیل به غصه و رنج شد چرا که ایکاش همه ما می دانستیم اگر شهرستانها و استانهای دیگر یکی از این افتخارات آمل را می داشتند بر افکار و اندیشه ها و بر فرهنگها حکومت می کردند ولی ما هنوز تا رسیدن به آن نقطه مطلوب فاصله داریم و قدر این نعمتهای بزرگ را نمی دانیم واین چیزی جز رنج بهمراه نخواهد داشت

2 thoughts on “از گــــنج تا رنــــج ( 3 )”
  1. حاج آقا رمضانی با سلام و خیر مقدم فراوان . یک نکته و یک تلنگر :
    اگر ناخدا بتونه در دریای طوفانی کشتی رو هدایت کنده و سالم به ساحل برسونه هنر کرده وگرنه چرخوندن فرمون کشتی و هدایت کردنش در دریای آرام کاری نداره .
    شما هم اگر … .( شما خود حدیث مفصل بخوانید ازین مجمل )
    خداوند به همه شما مسئولین عزت توام با افتخار عنایت فرماید . انشاء ا…

  2. اقایان این اتا ملا خله ونه کار درسته .
    هنوز ملا ونه جوری ندیمه
    در عین شوخ طبی کارایی بالایی دارنه
    اما ونسه ارزو کمی خشوخت بوه
    از قدیم گننه ملا ونه با حال بوشه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *