قشم بزرگترین جزیره خاورمیانه است که این روزها عجایب هفتگانهاش با حضور چینیها به عجایب هشتگانه تبدیل شده است.
فارس، یک روز برای گشتن در بزرگترین جزیره خاورمیانه فرصت کمی است ولی ما همه تلاشمان را صرف میکنیم تا اندکی از عجایب این جزیره را به تماشا بنشینیم اما حضور پررنگ چینیها در آن کمکم مجابمان میکند که ممکن است آنها هشتمین، هفتگانه قشم باشند.
مقصد خلیج فارس، جزیره قشم. این دو نام برای همه ایرانیان آشناست. هر وقت نام خلیج فارس به گوشم میخورد یاد پهنای آبی زیبایی میافتم که از سواحل خوزستان تا تنگه هرمز کشیده شده است.
دریای پارس که چند سالی است همسایگان جنوبیمان خود را به زمین و زمان میکوبند تا نام آن را جعل کنند، غافل از اینکه خلیج فارس برای ایرانیها تنها یکی نام نیست بلکه جزئی است از هویت ملیشان.
میخواهیم به قشم برویم. کوسه بزرگ و زیبایی که در دهانه خلیج فارس پاسدار مرزهای کشورمان است. جزیرهای که با نام منطقه آزاد قشم شناختهشدهتر میشود. قشم و کیش، دو جزیرهای هستند که نام «منطقه آزاد» را در ادبیات ما وارد کردهاند.
جزایری که در انواع و اقسام آگهیهای تجاری صحبت از مراکز تجاری بزرگ، هتلهای باشکوه، تفریحگاههای دریای و سواحل دیدنی هستند. ما قرار است از قشم دیدن کنیم و چند گزارش اختصاصی از این سفر تهیه کنیم.
قبل از ورود به دل نهنگ خلیج فارس
«قشم» این واژه سه حرفی، حرفهای زیاد، حرف که نه، درد دلهای زیادی برای گفتن دارد و من در اندیشه اینم که کی و کجا گوش شنوایی برایش پیدا میشود.
انصاف را هم رعایت کنیم عجیب بهشتی است، قشم که حتی هوای شرجیاش را هم برای مهمانانش قابل تحمل میکند.
قشم این جزیره عظیم، شگفتیهای زیادی را در خود جای داده از دره ستارهها گرفته تا غار نمکدان و جزایر ناز، از جنگل حرا تا دلفینهای هنگام، همه و همه گرد آمدهاند تا ذرهای از قدرت خدا را در دل خلیج نیلگون فارس به نمایش بگذارند، اما گویی همه این عظمت و زیبایی را لایهای ضخیم از خاک فراموشی فرا گرفته است و در این میان تنها این دریاست که فقط وقتی به یاد آورده میشود که بخواهد تکهای از وجودش را خشک کنند و به حراج بگذارند، غافل از اینکه اگر این آبی بیکران نبود خاکی هم نبود که عجایب هفتگانه را در خود جای دهد.
رستوران دریایی بدون دریا
من با عزمی راسخ آمدهام که تا همه اینها را به چشم ببینم و به قلمم به تصویر بکشم قبل از اینکه از فرسایش مدیریتی نابود شوند.
اولین شبی است که قدم به قشم گذاشتهام میزبانی مهربان از من و همکارانم استقبال میکند برای صرف شام به رستوران دریایی میرویم، غذاهایش هم جاذبه دارد؛ در میان آنها گوشت کوسه، صدف هم دیده میشود (ولی ما میگو را ترجیح میدهیم) اما از منوی غذا جالبتر، چشمانداز این رستوران است که قرار است مشرف به دریا باشد اما ما فقط گودالی بزرگ و پر از خاک را روبه رویمان میبینیم که در جای دریا جا خوش کرده است و این ماشینها هستند که به جای ماهی در آن رفت و آمد و میکنند.
تأسف و تعجب در وجودم به هم آمیخته، بغضی در میانه گلویم آمد و شد میکند و من با همان بهت کمی آن سوتر قلعهای را میبینم که دور تا دورش را با حصار پوشاندهاند قلعه پرتغالیها؛ یادگاری بیگانگان که در جای جای جزیره سکنی گزیده است بنای تقریباً بزرگ با پلان چهار ضلعی نامنظم، دیوارهای ضخیم و برجهایی که ارتفاعشان به نظر به 12 متر میرسد.
دلفینها هم از ما کلافهاند
تعدادی از مسافران به شوق دیدن دلفینهای از نقاط دور و نزدیک جزیره آمدهاند تا قبل از آمدن تصور دیگری از این جا داشتم اما حالا که آمدهام تنها چند قایق موتوری میبینم که بومیها با راندنش و رساندن به توریستها به جزیره هنگام روزگار میگذرانند؛ ما هم سوار میشویم و میرویم.
تقریبا 30 دقیقه طول میکشد که برسیم به جایی که دلفینها را ببینم قایقرانمان که چهرهای آفتاب سوخته دارد و پسرش کوچکش وی را همراهی میکند میگوید «دلفینها هم از ما کلافهاند آخر آرامششان را هر روز با صدای قایقهایمان به هم میریزیم اما چارهای نیست، زندگی است دیگر…»
دلفینها تک به تک یا چند تایی در اطرافمان میچرخند؛ دوست داشتنی هستند و باهوش. کمی میمانیم و بعد میرویم به سواحل نقرهای هنگام.
جزیره هنگام سواحل نقرهای
صبح شده است و قرار است در یک نیم روز قشم را با نگاه دیگر از نظر بگذرانیم به سمت جنوب جزیره میرویم و پس از طی مسافتی با ماشین حدس زدن مسیرها به خاطر نبود تابلوهای راهنما به اسکله میرسیم.
چشمهایمان دوباره به یادگاریهای بیگانگان میافتد؛ چندین فروند کشتی دیده میشود که از زمان هجوم پرتغالیها برای تصرف جزیره هنگام در این مکان جا مانده است.
بازارچهای دارد از انواع صنایع دستی دریایی، (صدفها که تبدیل به انواع زیورآلات و اشکال زیبا شدهاند تنها میتوانند حاصل هنر هنگام نشینان باشند و بس) و یک رستوران پر از غذای دریایی میگو که با برنج سرو میشود جالب این جاست که کل جزیره یک دستگاه پوز دارد که آن هم در حال حاضر خراب است از نبود کمترین تکنولوژی هم صرف نظر کنیم هنر سنتی این جزیره خیره کننده است.
زنان جوان در کلبهای گرد آمدهاند و نقش حنا میزنند و من وسوسه میشوم برای امتحانش!
فکر میکنم اگر این هنر مدیریت میشد مردمان این تکه از جزیره چقدر بهتر و متفاوت تر از امروز زندگی میکردند.
پارک کروکودیلها، درهای برای ستارگان و جزیره ناز
دوباره سوار قایق میشویم و این بار با دقت بیشتری به ساحل نقرهای، خاکهای سرخ چند روستای جزیره نگاه میکنم.
قرار است به پارک کروکودیلها برویم کمی ترسناک به نظر میرسد، این بار تابلوها، راهنماهای بهتری هستند برای رسیدن به مقصد، به پارک میرسیم.
پس از تهیه بلیت راهنمایی خوشرو، برایمان از موجودات این پارک میگوید در اینجا از کورکودیل یک ساله تا 20 ساله که بزرگترین این گونه خزنده در ایران است را میتوان در فاصله بسیار نزدیک دید، کوروکودیل 20 ساله تقریبا 300 کیلوگرم وزن دارد و 3 متر طول و 68 دندان، البته خانم راهنما توضیح میدهد که طول این موجود به 6 متر هم میرسد از تصور عظمت این خلقت، کمی به خود میلرزم!
البته این پارک به نام کوروکودیل است اما بزهای بومی جزیره، انواع پرندگان؛ شترمرغها، طوطی سبز هندی، مرغ شاخ دار، عروس هلندی، مار پیتون، سوسمار ایگوآنا را هم در خود جای داده است.
قرار است به دره ستارهها برویم، درهای در روستای برکه خلف در 15 کیلومتری شهر قشم (مرکز جزیره قشم که در منتهی الیه شمال شرقی آن واقع شده است) در امتداد جاده کناره جنوبی جزیره حرکت میکنیم تا به دره میرسیم، تصورم این است که اینجا راهنمایی باشد که بتوانیم شنیدن علم و تجربهاش را با مشاهداتمان ترکیب کنیم و معجونی که تاثیرش در حافظه بلند مدتمان بماند، اما تصور واهی است چون افراد دسته دسته بدون داشتن اطلاعات کافی و بدون هیچ راهنمایی فقط سازههای سنگی این دره که اشکال جالبی دارد و بیش از دو میلیون سال است که به دست آب و باد آرایش میشود را تماشا میکنند.
در اندیشه این هستم که ممکن است چقدر زمان بگذرد تا اینجا برای ورود به طبیعتش قانون داشته باشد، کسب درآمد کند، بلد راهی باشد که راهنماییامان کند، اما نمیتوانم زیاد به این نکات فکر کنم چون خورشید در آستانه غروب است و ماندن در دره ستارهها را هیچ کس در شب توصیه نمیکند، با خود میگویم شاید روزی مسئولان به فکرش بیفتند و به این فکر لبخند میزنم.
دره ستاره ها
در راه برگشتن به خانه جاده جنوبی گذر میکنیم، بعد از 33 کیلومتر در ساحل جاده سه جزیره است که بنا به جزر و مد ماهیت جزیره بودنشان تغییر میکند، یعنی در زمان جزر میتوانی پیاده آنجا بروی و در زمان مد، آبدریا دور آن را میگیرد و نمیتوانی بدون قایق به آن برسی.
ما به زمان جزر جزیره رسیدهایم و با ماشینمان یک کیلومتر «جزیره ناز» را دور میزنیم آخر شن و ماسههای این ساحل از نوع خاصی است و مثل بیشتر قسمتهای سواحل بندرعباس گلی و چسبنده نیست.
بنابراین زمان گشت و گذار در ساحل خیلی کثیف و خاکی نمیشوید! و مهمتر اینکه اینجا تنها محلى است که میتوانید با پاى پیاده یا با خودروى شخصىتان به اندازه یک کیلومتر در داخل آبهاى نیلی خلیج فارس پیشروی کنید.
جنگل حرا و پایان یک راه
یک روز برای گشتن بزرگترین جزیره خاورمیانه فرصت کمی است، بعد از کمی استراحت با برآمدن خورشید عزم رفتن به جنگل رویایی حرا را میکنیم، این بار باید به شمال جزیره برویم به منطقه حفاظت شده این جنگل، در تنگه خوران، جایی بین جزیره قشم و بخشی از استان هرمزگان، اما همه این راه طی کردن ارزشش را دارد که جنگلی دریایی را به تماشا بنشینم، درختان حرایی که یک آب شیرینکن واقعیاند و گسترهشان تا 200 کیلومتر مربع امتداد دارد، با قایق دور این جنگل میچرخیم و گونه مختلف گیاهیاش را از نظر میگذرانیم و این پایان سفر به جزیره است گرچه هنوز هنوز غار نمکدان، انجیر معابد، چاههای تل آب، غارهای تاریخی خربس و تنگه چاهکوه را ندیدهایم اما نکته ظریف که در اکثر مراکز خرید و تجاری این جزیره در منطقه درگهان به چشم میخورد حضور پررنگ چینیهاست که نه تنها اجناسشان بازار را قبضه کرده، بلکه خود چینیها هم در حال تبدیل شدن به جاذبههای مهم این جزیره ایرانی هستند!