در تابستان سال 1377 نقطه عطفی در زندگی فرهنگی تبلیغی ام رقم خورد که با مشورت دوستان و بعضی از اساتید تصمیم گرفتم با خانواده برای گذراندن دوران مشمولیت سربازی بعنوان روحانی تبلیغی در یکی از استانهای غربی کشور مستقر شوم قبل از عزیمت به محل ماموریت در یک دوره 15 روزه مدیریت فرهنگی در دانشگاه باقرالعلوم ع شهرستان شهرضا اصفهان وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی با عده ای از روحانیون که در میان آنها ائمه جمعه ، مسئولین سازمان تبلیغات اسلامی و روحانیون طرح مستقر بودند شرکت کردم در طول دوره مباحثات طلبگی ای که مطرح می شد بالاتفاق از علامتین بزرگوار آملی نقل قول میشد چراکه بعضی از آن عزیزان توفیق تلمذ از محضر آن عزیزان را داشتند ، به خودم می بالیدم که از بزرگانی صحبت می شود که افتخار همشهری بودنشان را دارم.
اوائل مرداد ماه 77 به بخش محرومی از استان ایلام بنام چوار با سمت مسئول نمایندگی تبلیغات اسلامی اعزام شدم و در خانه عالم آن شهر مستقر گشتم ، بعد از چند هفته اقامه نماز جماعت در مسجد جامع آن شهر و ایراد سخنرانی با موضوعیت کتابهای علامتین احساس کردم جوانان دورو برم را گرفتند و تشنه معارف الهی اند در حد سعه وجودی و قابلیت علمی ام پاسخگوی نیازهای جوانان و نوجوانان هیأتی و دانش آموز بودم و حرفام براشون تازگی داشت ، 2 سال در این شهر ماندم دوره مشمولیتم تمام شد با خانواده تصمیم داشتیم به قم برگردیم اما به لطف خدا بخاطر رضایت اداره کل تبلیغات اسلامی استان ایلام از عملکرد فرهنگیم ، بدون اینکه در جریان باشم تقاضای استخدامی ام را برای تهران فرستادند. تا بخودم بیام دیدم حکم مسئولیت یک شهرستان 90 هزار نفری را در سال 1379برام زدند شهرستانی بنام دره شهر .
شهرستان دره شهر در مرز بین استانهای ایلام و لرستان بود و از طرف پل دختر و خرم آباد به اراک و قم منتهی می شد این شهر ، اقلیمی شبیه شمال کشور داشت چراکه برنجکاری هم داشتند و هوائی مثل مازندران داشت فعالیتم در این شهر ساماندهی شده و جدی تر بود ، تا مردم وجوانان فهمیدند آملی هستم دورم شلوغ شد.
کلاسهای مختلفی برای جوانان و هیاتی ها داشتم و بعضی از کتابهای علامتین را براشون از قم می آوردم حتی با چند نفر از این جوانان زیارت حضوری با علامتین را در قم توفیق داشتیم .
2 سال در این شهر ماندم و با جابجائی مدیر کل تبلیغات اسلامی استان ایلام در سال 1381 را به شهرستان مرزی مهران منتقل کردند . مهران شهرستانی است در همسایگی جنوبی شهر ایلام و شمال شهرستان دهلران در حد فاصل 5 کیلومتری با مرز عراق و شهری بازسازی شده و جنگ زده که 5 بار میان ایران و بعثی های عراق رد و بدل شد ، شهرستانی با بوی شهادت و ایثار و ارتفاعات قلاویزان و منطقه چنگوله و فرخ آباد که یادآور هشت سال دفاع مقدس است .
در بدو ورودم به این شهرستان تا متوجه شدم امام جمعه و رئیس عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی این شهرستان آملی هستند خیلی خوشحال شدم و غربت برام قابل تحملتر شد ، جوانان و مردم مهران هنوز روحیه ایثار و شهادت را داشتند و غریب نواز و مهمان نواز بودند.
در بهار سال 1382 امام جمعه مهران حجت الاسلام عصمتی آملی مشهور به موسوی از دنیا رفت و با رفتنش ما و مردم مهران متاثر و ناراحت شدیم ، مهرانی ها هم لطف کردند به آمل آمدند و در تشییع جنازه آنمرحوم که بعد از نماز جمعه آمل که به امامت حجت الاسلام ابراهیمیان برگزار شد از مصلا به سمت روستای کوکده شرکت کردند ، تا آمدن امام جمعه جدید که تقریبا 6 ماه طول کشید نمازجمعه و ایراد خطبه ها به این کمترین محول شد علاوه بر آن کلاسها و برنامه ها مثل گذشته در این شهرستان ادامه داشت و حتی بعضی از این جوانان پرشور برای حضور در پای منبر و سخنرانی شاگردان علامتین در ایام محرم و مناسبتهای خاص مسافتهای بالای هزار کیلومتری را از استان ایلام طی می کردند و به قم ، تهران و آمل می آمدند تا از شاگردان علامتین تلمذ کنند .
روزگار می گذشت تا اینکه بعد از چند هفته از شروع سال 82 رژیم بعث عراق با حمله آمریکا و متحدانش سقوط کرد و راه برای رفتن به زیارت عتبات عالیات فراهم شد در ابتدای امر بخاطر عدم ساماندهی و شلوغی بعداز جنگ ، وضعیت اسفباری به بار آمد و مشتاقان زیارت ، قاچاقی و با پای پیاده خودشان را از طریق بیراهه با راهنما و بلد راه و هزینه های گوناگون به مرز می رساندند شهر مهران بسیار وضعیت نامناسبی گرفت در عین حال با حمایت جوانان و معتمدین شهر در حدتوان اوضاع را تحت کنترل داشتیم.
در نیمه دوم سال 82 امام جمعه شهر مهران منصوب شد و تا آنجا که امکان داشت از ایشان حمایت کردم و در نبود ایشان نماز جمعه را بعنوان امامت موقت اقامه می کردم سال 82 با تمام فراز و نشیبش گذشت و سال 83 فرا رسید .
درخرداد سال 83 بنا بر شرائط و نیازی که پیش آمد با صلاحدید مدیرکل تبلیغات اسلامی استان ایلام به شهرستان آبدانان که باسابقه ترین شهرستان بعد از مرکز استان از لحاظ تشکیلات سازمان تبلیغات بود رفتم و بحمدلله این شرائط فراهم شد که برنامه های موثری داشته باشیم و چون این شهرستان همجوار با شهرستان دره شهر که سابقا آنجا بودم قرار داشت جوانان این دو شهرستان یکبار دیگر دور این کمترین که نام آمل را یدک می کشیدم جمع شدند و با محبتشان ما را شرمنده می کردند این نام و آوازه آمل بود که در موفقیتم موثر بود و به فعالیتهای تبلیغی و فرهنگی ام نمود و جلوه خاصی می داد .
اوضاع سیاسی سال 84 خیلی حساس و حیاتی بود و در انتخابات ریاست جمهوری آنسال یکبار دیگر انتسابم به شهری با سابقه درخشان علم و اجتهاد و انقلاب باعث شد تا مردم بویژه جوانان در انتخاب گزینه اصلح برای ریاست جمهوری، از ما نظرخواهی و مشورت بگیرند و این مسئله هم موجب افتخار و هم موجب سنگینی بار مسئولیتم بود به هر حال در واپسین ماههای سال 84 در یک گردهمائی سالانه ویژه مسئولین ادارات تبلیغات اسلامی سراسر کشور در مرکز استان خراسان شمالی از طرف اداره کل تبلیغات اسلامی استان مازندران برای ادامه کار به این استان دعوت شدم و بعد از هشت سال حضور در جبهه فرهنگی تبلیغی استان محروم ایلام توفیق حضور در استان لاله خیز مازندران را پیدا کردم این فصل از فعالیت فرهنگی تبلیغی ام در خارج استان بحمدالله بخیر ختم شد ان شاءالله در قسمت آینده اوضاع و احوال حضور 7 ساله ام در شهرستانهای استان مازندران را براتون روایت خواهم کرد ادامه دارد ………….
سلام
یا للعجب و هزاران عجب با توجه به این خاطرات عنوان شده ، جای یک علامت سوال بزرگ است به اینکه آمل و آملی اینهمه در خارج از استان سر زبانهاست و ارج و قرب دارد پس چرا در خود آمل ……….. ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آقای رمضانی فکری بحال اداره تشکلهای دینی بکنید
مديران و سازمانها را به اثر بخشي و كارآيي مي سنجند نه به حرف و سخن شيرين0 ! راستي اثربخشي ار شاد اسلامي از آغاز انقلاب تا حال با آنهمه بودجه و اعتبارات و خدم وحشم و طمطراق بيا و برو خانه عالم !! رشد منفي داشته و يا اثر بخش بوده و توانسته است جبهه مذ هبيون را مستدل تر و مستحكم تر نمايد وبربنيان مر صوص شات بيافزايد! ؟آنگاه است كه موفقيت و عدم موفقيت جناب رمضاني و هم سلكانش وهويدا خواهد شد هر چند انشائالله جناب ايشان عالم عامل باشند شما چه فكر مي كنيد !!؟؟
ظا هرا”لفظ سازمان تبليغات حذف شده است عبارت درستش :راستي اثر بخشي سازمان تبليغات اسلامي و ارشاداز آغازانقلاب تا…