هراز نیوز :این سفرنامه ای را که می خوانید شرح حال نگارنده است در سه بخش ، که از زاویه و منظر آملی بودنش توصیف می کند و برخورد و تعامل افراد و اشخاص مختلف با نویسنده بخاطر آملی بودنش .

اولین باری که خودم مستقلا بدون والدین یا یه بزرگتر پا به شهر آمل گذاشته ام زمستان سال 1365 ه.ش بود یعنی 27 سال قبل ، کودکی بودم 11 ساله که در کلاس پنجم ابتدائی مدرسه شهید سید حسن جلالی روستایی در بخش دابو دشت درس می خواندم به بهانه جشن پیروزی انقلاب و دهه فجر با یکی دو تا از همکلاسی هام برای تهیه پرچم و لوازم جشن ، به سازمان تبلیغات اسلامی آن زمان که واقع در دم پل بود آمدیم تا لوازم مورد نیاز را انتخاب و خریداری کنیم ، تا ساعت 4 بعد ازظهر کارمون طول کشید، هنوز دو ساعتی از روز مانده بود با همفکری دوستام به سینما بهمن که اون موقع قدس نام داشت

رفتیم، فیلمی که اون روز نمایش داده می شد عقابها بود ، اولین فیلمی بود که از پرده بزرگ سینما می دیدم بهر حال فیلم را تماشا کردیم و از سینما اومدیم بیرون هوا تاریک تاریک شده بود تا برسیم به روستا چند ساعتی از شب گذشته بود اون شب از بهترین شبهای دوران کودکی ام بود آخه برای خودم مردی شده بودم به تنهایی با دوستام به شهر اومدم خیلی خوشحال بودم فردا تو مدرسه پوزشو پیش همکلاسی ها می دادیم دیگه رفت و آمدم به شهر زیاد شد سال اول راهنمایی هم بعنوان نماینده مدرسه تو مسابقه کتابخوانی شهرستان شرکت کردم تا اینکه بعد از چند سال اول متوسطه به

دبیرستان لسانی اومدم و اون سال در کلاس اول تجربی جز دانش آموزان موفق بودم و طرح کاد هم روزهای یکشنبه به مطب دکتر ابوالقاسم واعظی می رفتم تابستان سال 69 با هیأت قرآن روستا ، به دیدار حضرت علامه حسن زاده آملی مشرف شدیم در اون تشرف ملکوتی خیلی برام جایگاه علمی و معنوی ایشان لذت بخش بود و به شدت علاقه و تشنگی ام برای رفتن به حوزه تاثیر عمیق گذاشت ، هر چند که اون موقع دو تا از عموهام روحانی و دو تا از پسر عموهام طلبه قم بودن و به علاقه اولیه حوزه رفتنم بی تاثیر نبودن ولی اون دیدار مرا مصمم تر کرد و عزمم برای رفتن به حوزه علمیه جزم شد و تشنگی

ام برای دیدار مجدد حضرت علامه اون عزیز کرده خدا بیشتر شد.

در سال تحصیلی 1369 بعد از قبولی در امتحانات ورودی حوزه ، به مدرسه امام المهدی عج واقع در خیابان صفائیه قم رفتم اولین روزه حضورم در قم با عموی بزرگم حاج شیخ علیجان به خدمت حضرت آیت الله العظمی میرزا هاشم آملی مشرف شدیم و ناهار مهمان ایشون بودیم . در بدو ورودم به مدرسه تو ماههای اول می دیدم طلبه ها طور دیگری بهم نگاه می کنند مثل کسی که بهش غبطه می خورند و آرزو می کنند مثل اون باشند ،کم کم متوجه شدم این رفتار بخاطر خودم نیست بخاطر آملی بودنم هست ، هر چه زمان می گذشت لایه های پنهان و معمای پیش رو برام آشکارتر می شد ازاینکه چرا آملی بودنم

اینهمه برام احترام و عزت آورد .

حجره ما در مدرسه حاج غضنفر محله جوب شور خیابان صفائیه بود و برای تردد از خوابگاه به مدرسه، از کوچه ممتاز رفت و آمد می کردیم ، کم کم متوجه شدم حضرت علامه حسن زاده در کوچه ممتاز منزل دارند و در مسجد حضرت معصومه س کلاس درس و تدریس دارند خیلی خوشحال شدم تمام تلاشم را می کردم موقع رفت و آمد آقا ، سر راهش قرار بگیرم تا ایشان را زیارت کنم .

ماه ها و سالهای 69 – 70 گذشت می دیدم الحمدلله آملی ها در عرصه های مختلف حوزه علمیه یکه تازی دارند بویژه درس تفسیر علامه جوادی آملی در مسجد اعظم قم غرور آفرین بود این حس در من ایجاد شد تا در مورد بزرگان آمل در عرصه علوم دینی بیشتر بدانم و بحمدلله در حد ظرفیت و سعه وجودی ام مطلع شدم و بر آملی بودنم بیشتر مفتخر گشتم .

ماه رمضان سال 1371 برای حوزه های علمیه ، مردم استان مازندران بویژه آملی ها خیلی سخت و غمبار بود چراکه زعیم حوزه در عرصه فقاهت و بزرگ شاگرد علامه نائینی در اصول ، مرحوم حضرت آیت الله العظمی میرزا هاشم آملی رضوان الله علیه از دنیا رفت و در دین و حوزه علمیه قم ثلمه ای جبران ناپذیر ایجاد شد شخصیتی که خلفای صالحش یعنی فرزندانش در کشور با مسئولیت های کلیدی نظام،تجلی علم و تقوا و شایستگی پدرشان هستند آنسال هم گذشت .

درشب 21 ماه رمضان سال 1372 توفیق حاصل شد در مراسم احیاء لیلة القدر با سخنرانی و قرآن بسر حضرت علامه جوادی آملی در جمع عزاداران امیرالمومنین ع همنوا شویم و از طنین ملکوتی و صدای عرشی معظم له منقلب و مستفیض شویم.

خرداد ماه 1373 اولین تبلیغ رسمی من در ماه محرم بود که از طریق جامعه روحانیت آن زمان آمل به روستای باصفای عبدالمناف مشرف شدم و با حضور گرم مردم ، برنامه های خوبی داشته و به ساحت مقدس سیدالشهداء س عرض ادب کردیم .

هر سال که می گذشت در منظرم بر عظمت علمای آمل بویژه علامتین نیرین افزوده می شد و اوج تجلی این عظمت، در سفر اختصاصی مقام معظم رهبری در سال 75 به آمل بود که آمل را جداگانه مازندران دید و بطور اختصاصی به شهر هزار سنگر آمل تشریف فرما شدند.

تابستان سال 75 با حکم دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم بعنوان روحانی طرح هجرت تابستانه از طریق سازمان تبلیغات اسلامی آمل به روستای رودباردشت برای برگزاری کلاسهای مختلف فرهنگی قرآنی اعزام شدم و همان سال در پایان طرح توسط سازمان تبلیغات اسلامی آمل به روستای ایرا برای زیارت حضرت علامه حسن زاده مشرف شدیم و از دریای فیوضات معظم له متنعم گشتیم .

در تابستان سال 1376 بعنوان روحانی طرح هجرت 45 روزه به یکی از روستاهای بخش بند پی غربی شهرستان بابل رفتم و اونجا از جوانان و نوجوانان از حضرت علامتین سخن فراوان می شد و چون نام امل را در شناسنامه ام به یدک می کشیدم ما را منسوب به آن عزیزان می کردند . توفیقی حاصل شد تابستان همان سال دو بار به ایرا برای زیارت حضرت علامه توفیق تشرف حاصل شد و فرمایشات ایشان برای همه دوستان راهگشا و تاثیر گذار بود.

این بخش اول سفرنامه ام بود که فلسفه احترام به آملی بودنم را تقریباً درک کردم و آنهم بخاطر علمای بزرگ قرون گذشته و اعاظم قرن حاضر بوده است . ان شاء الله در بخش بعدی سفر نامه بخاطر حضور هشت ساله ام در استانی دیگر آوازه آملی بودن را در غربی ترین نقطه مرزی کشور تعریف خواهم کرد.ادامه دارد

اسماعیل رمضانی

رئیس اداره تبلیغات اسلامی آمل

5 thoughts on “از گنج تا رنج”
  1. انشالله در تمام مراحل زندگی تان موفق باشید و با بودن مدیران جوان وکارآمدی مانند حضرتعالی این اداره قرآنی در شهر ولایت مدارآمل افتخارات فراوان حاصل نموده ودر کشور عزیزمان ایران مانند دو عزیز(علامه حسن زاده وعلامه جوادی آملی)بزرگوارمان درخشش معنوی کسب نمایدورضایت خدای متعال واهل بیت علیهم السلام بدرقه راهتان باشد

  2. با سلام وافر به نگارنده این دلنوشته احساس می کنم نویسنده این یادداشت هدف خواسی را دنبال می کند باید دید در بخشهای دیگر چگونه قضیه رو دنبال می کند
    منتظر ادامه داستانم ….

  3. عذر می خواهم اشتباه تایپی شد(( هدف خاص ))

  4. با عرض سلام ، انتخاب بجا و شایسته جنابعالی را به عنوان رئیس اداره تبلیغات اسلامی آمل را به شما تبریک عرض میکنم ، موفق باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *