آمریکا برای اثبات حسن نیت خود، باید در گام بعدی اثبات کند که سخنان و مواضع رسمی مقامات این کشور براي نزديک‌شدن به ايران به عنوان قدرت برتر منطقه، صرفاً یک ‘چرخش تاکتیکی’ برای دستیابی به اهداف و منافع نیست بلکه يک ‘چرخش استراتژیک’ است.

رویدادهای اخیر در روابط خارجی ایران با آمریکا و واقعیت‌های موجود در رویدادهای فیمابین واشنگتن-تهران، حاکی از قدرت منطقه‌ای و بین المللی نظام جمهوری اسلامی ایران و جایگاه قابل ملاحظه آن در معادلات سیاسی جهانی است.

اگرچه رابطه ایران و آمریکا، به دلیل تاریخ روابط پرفراز و نشیب و همچنین اقدامات آمریکا در قبال ملت ایران، همچنان مورد بحث و مجادله است؛ اما رویدادهای اخیر در خلال سفر هیئت ایرانی به نیویورک، یک بار دیگر به قاطعیت بر قدرت بلاشک ایران صحه گذارد. تلاش اوباما برای ارتباط با ریاست جمهوری ایران، لحن آشتی‌جویانه وی در سازمان ملل، تمایل مقامات ارشد مانند وزیر امور خارجه این کشور در راستای برقراری ارتباط با همتای ایرانی خود و… تنها گوشه کوچکی از تحرکات واشنگتن جهت ارتباط با تهران محسوب می‌شود. در واقع آمریکا مدت‌هاست که به عناوین مختلف به ایران چراغ سبز نشان داده و آمادگی خود برای رفع تنش‌ها با ایران را یادآوری کرده است. از این رو می‌توان گفت رویدادهای اخیر تنها دو تفاوت با سایر تلاش‌های آمریکا در همین راستا داشته است:

1- درخواست‌های اخیر آمریکا، به دلیل تغییر نمایندگان ایران به واسطه سرکارآمدن دولت جدید، رسانه‌ای و علنی شود.

2- حاکمیت و رهبری ایران پس از درخواست‌های مکرر آمریکا، ادبیات «نرمش قهرمانانه» را مطرح و اجازه دادند پاسخ‌هايی مقدماتی به درخواست‌های مکرر این کشور داده شود.

از این رو به‌رغم ادعاهای رسانه‌ها بر مبنای اینکه اتفاق جدیدی در روابط خارجی ایران و آمریکا روی داده است، باید خاطرنشان کرد که ادبیات آمریکا مبنی بر تسلیم در برابر ایران، نه رویدادی جدید، بلکه امری طبیعی و مکرر بوده است.

افزایش قدرت ایران در عرصه نظامی، علمی، فناوری و نیز خودکفایی اقتصادی روزافزون در کنار قدرت سیاسی و نقش‌آفرینی غیرقابل انکار در مسائل منطقه‌ای به ویژه سوریه، فلسطین و مقاومت، جایگاه ویژه در جهان اسلام و… به عنوان یک بستر شفاف و روشن، مدت‌هاست که آمریکا را به تغییر ادبیات و سیاست‌های خود در قبال ایران سوق داده است.

انتخابات اخیر ریاست جمهوری و لبیک گسترده به پیام رهبر معظم انقلاب از سوی تمام لایه‌های اجتماعی، درجه بالای مشروعیت حکومت در ایران به عنوان یکی از عوامل اصلی در سنجش قدرت ملی یک کشور را نشان داد و مجموعه‌ای که زیربنای محکم قدرت ایران را تداعی می‌بخشند، تکمیل کرد.

مجموعه اين عوامل، موجب شد تا آمریکا راه حل های قدیمی و منسوخ خود را که در مقابل کشورهای دیگر به اجرا می گذارد، غیر قابل اجرا و بی‌نتیجه شمرده و طبق سخنان اوباما در مجمع عمومي سازمان ملل، گزينه “تغيير نظام” را از روي میز بردارد و به جاي آن به تلاش براي ارتباط گيري با ايرانيان بپردازد. اعتراف خود اوباما مبنی بر اینکه تا کنون سه بار به مقامات عالي‌رتبه جمهوری اسلامی ایران نامه نوشته و خواستار مذاکره دوجانبه شده است، روشن‌ترین شاهد برای اثبات این ادعاست.

از سوی دیگر رهبر معظم انقلاب در مراحل مختلفی که آمریکا درخواست رابطه و رفع تنش ها با ایران را می داد، اعلام کردند که نسبت به اهداف و نیات واقعی آمریکا تردید وجود دارد و تاکنون اقدامی بر مبنای اثبات حسن نیت و فاصله گرفتن از سیاست های قبلی از سوی این کشور مشاهده نشده است و در نتیجه میز مذاکره را در آن برهه زمانی به مصلحت ندیدند. به واقع رهبر معظم نظام این امر را به خوبی تشخیص داده بودند زیرا آمریکا تلاش داشت تا از راههای مانند افزایش تحریم‌ها و فشار اقتصادی، ایران را به بده بستان سیاسی و نزدیکی با آمریکا سوق دهد و چنان نشان دهد که ایران از موضع ضعف، درصدد برقراری رابطه با واشنگتن و عقب نشینی از مواضع خود برآمده است.

با مرور زمان و واکنش های منفی ایران در برابر این سیاست و همچنین عدم عقب‌نشینی و استیصال با وجود فشارهای اقتصادی و دیپلماتیک، کاخ سفید ناچار شد موضع خود را از «تلاش برای تسلیم به مذاکره» به «تلاش برای اعتمادسازی و مذاکره» تغییر دهد. از این رو ادبیات اوباما نسبت به ایران با چرخش استراتژیک، روبه رو شد.

در این راستا بود که اوباما چاره کار را در آن می بینید که صراحتاً اعلام کند «آمریکا به دنبال تغییر رژیم در ایران نیست.» در واقع این  تسلیم آمریکا در برابر ایران تلقی می شود زیرا رئیس جمهور آمريکا با این جمله نه‌تنها از سیاست های قبلی این کشور با هدف تغییر حکومت، به نوعی ابراز ناتوانی می‌کند بلکه به‌صراحت موضع خود را در برابر مخالفان براندازی نظام در ایران، مشخص می نماید. از این رو از این جمله اوباما به شفافیت می‌توان این چنین تعبیر کرد که «آمریکا توانایی تغییر رژیم در ایران را به دلیل تسلیم در برابر قدرت ایران، ندارد»، نه اینکه بدون دلیل هدف خود نسبت به ایران را تغییر و مذاکره را جایگزین جنگ کرده است. در واقع هدف آمریکا از پالس‌های مثبت که به درخواست علنی برای مکالمه تلفنی با مقام ارشد اجرايي ایران منتهی شد، نشان دادن اراده سیاسی این کشور برای اعتمادسازی در راستای ارتقای روابط بود.


اوبامای سازمان ملل، با اوبامای رسانه‌ای و اوباماي حاضر در ديدار با بنيامين نتانياهو، نخست‌وزير رژيم صهيونيستي، همچنان فاصله دارد و اهداف نئوکانتی در ادبیات وی همچنان پابرجاست. اوباما که در سازمان ملل از موضع منافع ملی آمریکا سخن می‌گفت و تلاش داشت تا مستقل از لابی‌های پرنفوذ صهیونیستی، موضع خود در قبال ایران را اعلام کند با فشار نتانیاهو و صهیونیست‌های شبکه‌ای، یک قدم به عقب برگشت. صهیونیست‌ها که رویدادهای بین ایران و آمریکا در سازمان ملل را یک شکست خطرناک دیدند، به‌سرعت نتانیاهو را عازم کاخ سفید کردند تا یک بار دیگر اوباما در فشار نفس‌گیر مقامات صهیونیستی و زیرمجموعه‌های سازمانی قدرتمند آنها، قرار گیرد.

با آنکه با اطمینان باید گفت که سخنان اوباما در دیدار با نتانیاهو، فقط برای سکوت صهیونیستها و اجتناب از تنش بین آمریکا و اسرائیل گفته شد و هیچ گونه تغییری در رویه جدید آمریکا که در نتیجه اثبات قدرت منطقه ای ایران اتخاذ شده، ایجاد نخواهد کرد اما حاکی از تناقضی پیچیده نه برای ایران، بلکه برای مقامات آمریکایی اسیر در پیله صهیونیست‌ها به شمار می آید.


دلیل اصلی این تناقض، بلاتکلیفی رئیس‌جمهور آمریکا در پی فشار همیشگی تندروها و لابی‌های صهیونیستی مخالف ایران در این کشور است. در روزهای اخیر لابی‌های صهیونیستی و تندروهای هواخواه اسرائیل، بارها به موضع اوباما در قبال ایران انتقاد کرده و روش وی در برخورد با تهران را مورد سرزنش قرار دادند. از سوی دیگر  اوباما مجبور است تا اتحاد با اسرائیل به عنوان خط قرمز دستان پنهان اما پرنفوذ این کشور در سیاست، اقتصاد، آکادمیک ـ فرهنگ، مطبوعات، تحلیلی ـ راهبردی، تبلیغات و..، را نیز حفظ کند و این رژیم را بیش از این خشمگین نسازد. بنابراین اوباما مسیر پرپیچ و خمی را پیش رو دارد، مسیری که در آن باید ثابت کند از سیاست نئوکان‌ها بر مبنای «هژمونی و غلبه در جهان»، فاصله دارد و درصدد نیست تا از طریق لفاظی های سیاسی، هدف آنها در راستای مداخله گری و ابرقدرت جهانی را بپوشاند.

در حقیقت آمریکا برای اثبات حسن نیت خود بر مبنای تصمیم جدی به اعتمادسازی، باید در گام‌های بعدی نشان دهد که سخنان و اظهارات رسمی این کشور، «چرخش استراتژیک» در قبال ایران بوده و صرفاً یک «چرخش تاکتیکی» برای دستیابی به اهداف و منافع آن نیست. از این رو اوباما يا باید تکلیف خود در برابر ایران را به‌طور جدي، قطعي و نهايي مشخص کند و در دوراهی تاریخی موجود یا حسن نیت خود را به ایران ثابت نماید و یا همچنان وابسته به سياست‌گذاري‌هاي صهيونيستي بماند و از مواضع مستقلانه اخیر خود عقب بنشیند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *