تنها کسی میتواند دراین میدان بماند و بایستد که تمام سهمش از زندگی ، ثانیه های پر از اضطراب جابر رسانه ها باشد تا نگذارد ابن الوقت ها با سهم خواهی بشوند صاحب کرسی!!!
بلاغ / علی ابراهیمی– چند روزی ست که هوای حوصله قلم ابریست ، گاهی بغض می کند و جوهری بر صفحات می چکاند و گاهی هم در راهروهای تو در توی ذهن بی قرار قدم می زند و باخود می گوید نمی توان سکوت را زمزمه کرد و از عهدی که به آن قسم یاد می کنند، ننوشت چرا که قسم خورد به شی ایی بی جان تا هرآنچه از آن تراوش می کند، جز راستی و درستی نباشد.
این روزها قلمی که خدا بواسطه کسی که همه به صداقت و اخلاص آن شهادت داده اند و به خودشان می بالند،به جایی که همه ما بدانجا تعلق داریم و باید روزی رخت سفر بربندیم،اما زودتر و بدون خداحافظی هجرت کرده است.
جابری پر از غوغای یک کلمه سه حرفی،”خبر”! رنجی که چندین سال همچون به ثمر نشستن خوشه های زرد شالی در گرما و سرمای روزگار با خود به دوش می کشید. کسی چه می دانست ویا شاید حال نیز عده ای ندانند عرصه “خبر” یعنی سربازی بدون لحظه ای پلک روی هم گذاشتن در پست نگهبانی !
حتی اگر در مزرعه پر رنج برنج ساعتی را به استراحت مشغول باشی اما در میدان “خبر” اگر خوابت ببرد، دنیایی را آب خواهد برد و حادثه ای رخ خواهد داد که جبران کردنش را شاید هرگز نتوان.
میدانی ناشناخته هر روز با رنگ و لعابی تازه و تنها کسی میتواند دراین میدان بماند و بایستد که تمام سهمش از زندگی ، ثانیه های پر از اضطراب جابر رسانه ها باشد تا نگذارد کلاغانی،به طمع برقی که درنگاه کلمات، اذهان مردم را به سمت نور هدایت می کند،دست به اخبار ببرند و با سهم خواهی بشوند صاحب کرسی !!!
حالا جابر معافی مرد روزهای پرحادثه دیاری که برایش خون دلها خورده بود،روستا زاده ای که این روزها برخلاف عده ای که فکر می کنند تمام شد،اما باید بگویم او تازه آغاز شده و حاضرتر ازهمیشه منتظر خبر از گوشه گوشه این استان لاله خیز است ؛هنوز جوهر قلمش خشک نشده(و صد البته نخواهد شد) به دنبال عهد شکنی هستند.
همان عده ای که همچون آن پیرزن ریسنده نخ كه رشته خود را پس از محكم بافتن، یكى یكى از هم مىگسست،خوب میدانند اگر امروز جابر معافی توانست بعنوان ستون استوار رسانه های مازندران نه بلکه ایران پابرجا بایستد و علم رسالت پیام آوری را بدون هیچ باند بازی و سیاست کاری به دوش بکشد،با حمایت های همسری بود که حتی قبل از جابر پا در میدانی نهاد که به مراتب ارزشش کمتر از جهاد در راه خدا نبوده است چرا که اگر روحیه ای خطرپذیر،هوشمندانه و توانایی انعکاس درد و رنج مردم در چارچوب قانون را نداشت ، جابری در این قد و قامت در رسانه ها رشد نمی کرد و گل هایش همان مجموع خبرنگاران متعهد و وفادار فارس در سرتاسر استان شکوفا نمی شدند.
همراهی که قدم به قدم با جابر در کوچه پس کوچه های فقرآلود این دیار به دنبال یافتن تکه نانی برای کودکان و زنانی که سایه ای در بر ندارند گذاشته وساعت هایی که شاید کودکانش(عرفان و هستی) بهانه آغوش پرمهر مادر را می گرفتند،نفس هایش گرما بخش محفل کسانی بود که از نامهربانی این دنیا، دست های پینه بسته شان را به سمت گوش هایش می بردند تا بگویند هرآنچه را که در سینه نهفته دارند.
همسفری که اگر پای یکی از اهالی این دیار بشکند انگارمثل جابر، پای دلش شکسته ،آسمان بشکافد و ببارد و سقف خانه ای ترک بخورد همچو جابر سقف خانه اش فرو می ریزد، کسی نگاه چپ به خط غیرت این دیار بیاندازد شبیه جابر در پس چکاچک قلم، چشمهای ناپاکشان را در هم می شکند.
حالا خانه ای که چند روزی چراغش خاموش شده فقط یک نفر است که می تواند آن را دوباره روشن کند و کسی نیست جز همسر،شریک زندگی و کار،همراه وهمسفرجابر رسانه های مازندران که اگر از آن دنیا دلش برای دو فرزند خردسالش عرفان و هستی تنگ شده باشد مطمئنا دلواپس رسالتی است که تمام زندگی خود را وقف آن کرده بود.
اهالی رسانه و دلسوختگان قلم به خوبی می دانند که همسر زنده یاد جابر معافی تنها کسی است که خواهد توانست در این جهادی که نام جابر بر آن حک شده است، با تقیدی که به اخلاق و تعهد به ولایت آنهم به معنای واقعی کلمه دارد؛دوباره چراغ فارس را روشن کند و نگذارد حتی عده ای از این تاریکی لحظه ای سوء استفاده کرده وبه حریم امن پیام آوران که دلهایشان متعهدانه وعاشقانه با فارس گره خورده، تعدی کنند.