صدای واحدی که از ایران شنیده شد این بود که مدیریت موضوع سوریه در کشور، فقط رهبر انقلاب است و اینکه سوریه محلّ مزاح و شوخی نیست. اسرائیلی‌ها با پالس‌هایی که از ایران دریافت کردند، فهمیدند که بهتر است، چنین جنگی، اکنون و هرگز به وقوع نپیوندد.
 در حالی که «انبار باروت» منطقه «آسیای غربی» (خاورمیانه) به دلیل بالا گرفتن احتمال حمله نظامی علیه سوریه، در حال آتش‌گرفتن بود؛ ناگهان همه چیز برای مدّتی آرامتر شد. بلافاصله بعد از انتشار طرح مطرح‌شده از سوی روسیه برای ایجاد «نظارت بینالمللی بر تسلیحات شیمیایی اسد»، همه و از جمله «اوباما» و «نتانیاهو» که دنبال راه فراری بودند از طرح استقبال ظاهری کردند. این خبر آنقدر شوک‌آور بود که بتواند سریعاً آثار خود بر کاهش قیمت طلا و دلار، را نشان دهد.

به همان موازات که «پایگاه خبری- تحلیلی دبکافایل» وابسته به محافل اطّلاعاتی رژیم اسرائیل- عقب‌نشینی محرز آمریکا را شکستی بزرگ برای «نتانیاهو» و «موشه یلعون» (وزیر جنگ صهیونیستی) ارزیابی کرد[1]، آثار پیروزی در «محور مقاومت» و ایران نیز پدیدار شد. اینکه آمریکا و غرب تقریباً بعد از نهایی‌شدن تصمیم برای یک حمله نظامی، رفته‌رفته سرد و نهایتاً منصرف شدند، از آن جهت که کمتر چنین نظیری را سراغ داشته‌ایم؛ قطعاً یک پیروزی بوده و هست.

«کنت تیرمن» (رئیس بنیاد دموکراسی ایران) و «رئیس سابق میز ایران در C.I.A» درباره این شکست طیّ میزگردی در «شبکه فرانس 24» می گوید: «آنچه ایران در قضیه سوریه مشاهده کرد، این بود که «اوباما» تا راه خروج از بحران را دید به سوی آن پرکشید! در مقطع کنونی، اعتبار زیادی برای تهدیدات نظامی آمریکا علیه ایران (وجود) ندارد. اگر توجّه کنیم، «اوباما» چند بار و به طور مستقیم رژیم «اسد» را به اقدام نظامی تهدید کرده بود امّا در آخرین لحظات هنگامی که درِ بازی برای خروج به او نشان دادند؛ او از همان در خارج شد.»[2].

کِنت تیرمن

همچنین «مرکز وودرو ویلسون» در گزارشی درباره کاهش اعتبار آمریکا به‌خاطر عدم حمله به سوریه، می‌نویسد: «اگر «رئیس‌جمهور اوباما» سوریه را بمباران نکند، بهتر است برای باقی‌مانده دور دوم ریاست جمهوری‌اش، یک تابلو تا اطّلاع ثانوی تعطیل است؛ بر اعتبار خودش و اعتبار آمریکا آویزان کند! … این روزها همه به آمریکا بدون عواقب خاصی نه می‌گویند. به عبارت دیگر اعتبار آمریکا در حال حاضر هم خیلی پایین است. یک حمله بدون داشتن زیربنای استراتژیک، آن را بهتر نخواهد کرد.»[3].

امّا در این میان، واقعاً فرق می‌کند که چه عاملی را در دسترسی به پیروزی جبهه خودی و شکست جبهه غرب؛ سرنوشتساز فرض کرد؟ این پاسخ چنان حیاتی است که می‌تواند، نتایج مثبت پیروزی در سوریه را تحت الشّعاع قرار داده و آثارش در پروژه‌های منطقه‌ای موازی با پروژه سوریه را خنثی و حتّی منفی کند؛ منظور از این پروژه‌های موازی، «پرونده هستهای جمهوری اسلامی» و «پرونده عراق» و … میتواند باشد.

لازم است، اینجا کمی پا را از تعارفات مرسوم فراتر بگذاریم، زیرا درست وقتی‌که همه در حال آسایش حاصل از فروکش‌کردن حجم تهدیدات نظامی بودند، طبق معمول برخی سعی کردند؛ بصورت یکجانبه و یک‌سویه، غنائم پیروزی را تقسیم و مصادره کنند. خیلی زود محافل رسانه‌ای و سیاسی وابسته به تفکّر لیبرال‌دموکراسی‌خواه داخلی، این انگاره را پمپاژ کردند که دیپلماسی پیش‌برنده مذاکره‌کنندگان ایرانی و «لاوروف» بوده که سایه جنگ را از منطقه دور کرده است (اشاره به تیتر جراید اصلاح‌طلب) [4]

تیتر القایی «اعتماد» مبنی بر دور شدن خطر جنگ بر اثر دیپلماسی

تقریباً کارشناسان، عادت کرده‌اند که دیپلمات‌ها، ثمرات حاصل از یک مقاومت نظامی- استراتژیک را به‌تنهایی برداشت کنند. شاید این ضعف، ناشی از ارتباط بیشتر رسانه‌ها با دستگاه‌های دیپلماتیک و همزمان تنگنای ارتباط با دستگاهی های نظامی- امنیتی باشد. به هر حال مهم نیست، آنچه اهمّیت دارد این است که دیپلمات‌ها بخواهند، ثمرات حاصل از صُلحی که تابع یک «توازن قوا» در زمین راهبُردی- جنگی بوده را به‌تنهایی بهره‌برداری کنند و عامل پیروزی را در لبخندهای دیپلماتیک و مذاکرات پُشت پرده منحصر نمایند! این تلقّی خطرات بزرگی برای کشور و ادامه راه آمده، خواهد داشت.

این در حالی‌ست که نباید فراموش کرد، پیروزی پُشت میز دیپلماسی دقیقاً و شدیداً به استحکام مواضع داخلی بستگی دارد که دیپلماسی حول آن شکل گرفته. مثلاً اگر دیپلماسی در رابطه با یک تعارض نظامی است، هر چه مجموعه نظامی کشور به تثبیت مواضع راهبُردیتری دست یافته باشد؛ در واقع دست دیپلمات ها را باز کرده است. همچنین واضح است که نظامیان هم نمیتوانند بدون حضور یک دیپلماسی متعهّد و حرفه ای در کنار خود، نتایج بدست آمده در میدان جنگ را در عرصه سیاسی و دیپلماتیک جهانی نیز محقّق سازند. این پروسه یک سیستم ابتناء یافته بر «حرکت جمعی» و نتیجه سطح استحکام درونی کشور است و اگر هر یک از طرفین، از معادله حذف شوند؛ باید منتظر بود تا طعم تلخ شکست را تجربه کرد.

تا حدّ بسیار زیادی مضحک است که فرض کنیم، سه اهرُم: فشار افکار عمومی، فاکتورهای اقتصادی و میز دیپلماسی، بتوانند بدون داشتن پشتوانه های پُرقدرت چانه‌زنی، بر دغدغه‌های امنیتی- راهبُردی طرف مخاصمه بخصوص وقتی قدرتی مثل آمریکاست؛ تأثیرگذار باشند.

یک مثال می‌تواند موضوع را بیشتر روشن نماید: «مُرسی» هم تلاش زیادی کرد تا طیّ «جنگ 8 روزه غزّه» در حدّ یک «دیپلمات منجی» ظاهر شود، ولی بسیاری از مردم و رهبران «حماس» زودتر از آنچه او فکر می کرد؛ فهمیدند که آنچه به فریاد غزّه رسید، نه دلارهای امیر قطر و نه دیپلماسی اخوانی های مصر که موشک‌ها و آموزش‌های نظامی «جمهوری اسلامی» بوده است.[5]

مقامات مصری طیّ چند هفته پیش از شروع جنگ و بعد از برگزاری نشست‌های فشرده با طرف اسرائیلی؛ نهایتاً صبح روز جنگ و پیش از آنکه حمله رعدآسای «I.A.F» (نیروی هوایی اسرائیل) علیه موقعیت شهید «احمد الجعبری» شروع شود؛ در پیامی به رهبران «حماس» اعلام کردند که توافق برای آتش‌بس طولانی‌مدّت نهایی شده است. شرم‌آور این بود که این پیام، فقط به اندازه چند ساعت دوام یافت و این اوج حماقت دیپلماتیک مصری‌ها بود.

همین‌طور تلاشهای مشترک مقامات مصر، ترکیه و قطر در روزهای میانی جنگ به این منجر شد که اعلام کنند، مقامات رژیم صهیونیستی پذیرفته‌اند؛ آتش‌بس را تا 48 ساعت آینده منعقد نمایند. این دیپلماسی چهار جانبه نیز دوام نیافت، زیرا همزمان با اعلام این خبر، فرماندهان «نیروی زمینی اسرائیل» از فراخوان نیروهای احتیاط ارتش جهت ورود زمینی به «باریکه غزّه» خبر دادند. همه تلاش‌های دیپلمات‌های عربی- ترکی تا پایان روز هفتم بی‌نتیجه مانده بود، زیرا اسرائیلی‌ها فکر می‌کردند ذخایر موشکی مقاومت در «غزّه» رو به پایان است و آنها می‌توانند با یک جنگ زمینی همه چیز را تمام کنند.

بالاخره توافق صلح فقط وقتی نهایی شد که «هیلاری کلینتون» (وزیر خارجه وقت آمریکا) در روز هشتم به «سرزمین‌های اشغالی» رفت تا «نتانیاهو» را متقاعد کند که ادامه جنگ فقط به معنای افزایش تلفات جنگی است. تا آن روز دو هزار و 700 موشک مقاومت به زمین‌های اشغالی نشسته بود و این کابوس بزرگی برای صهیونیست‌ها بود. بنابر این اگر یک قوّه نظامی بازدارنده در «غزّه» وجود نداشت، هیچگاه صلحی با میانجی‌گری مصر و آمریکا صورت نمی گرفت.

رایزنی‌های «هیلاری کلینتون» و «نتانیاهو» برای توقّف «جنگ 8 روزه غزّه»

«جان کری» هنگام قرائت بیانیه ای درباره جنگ احتمالی علیه سوریه گفته بود: «ما به سوریه واکنش نشان میدهیم، تا به ایران و «حزب‌الله» هم پیام بفرستیم.».[6] استراتژیست‌های آمریکایی، به این نتیجه رسیده اند که درگیر کردن دولت و رهبری جمهوری اسلامی در یک مفاهمه امنیتی (داخلی و خارجی)؛ مابه ازای صرف نظر کردن از پیشرفت‌های هسته ای را ایجاد خواهد کرد. در واقع از نظر آنها، فقط در صورتی مجوّز یک دیپلماسی عقبگرد داده می شود که منافع و مصالح بزرگ‌تری مانند حفظ تمامیت ارضی و جلوگیری از اغتشاشات فراگیر؛ در کار باشد.

اینکه تلقّی می شود، تنها و به‌تنهایی دیپلماسی روسی- ایرانی، منتج به فرونشستن گرد و غبار جنگ شده؛ بی‌تردید کمک بزرگی است به آمریکا برای آنکه پروژه معتبرسازی گزینه نظامی علیه ایران را با قوّت بیشتری پیگیری کند. این دید به وقایع اخیر، برآمده از این احساس ترسی است که آمریکا، خود و به اختیار خویش، فتیله بازی جنگ را خاموش کرده؛ آن هم در سایه دیپلماسی فعّال روسی- ایرانی و برای فرار از فشار احتمالی افکار عمومی دنیا!

برعکس این تلقّی، افکار عمومی در آمریکا و اروپا ناچیزتر از آنی است که در دغدغه های راهبُردی تأثیرگذار باشد. آن دسته از سیاسیون و کارشناسانی که در مراکز تصمیمسازی نشسته اند، اگر فراموش کرده اند چه چیزهایی پشتوانهدیپلماسی ایرانی- روسی اخیر شده؛ به یادشان خواهیم آورد.

بدون هیچ بزرگنمایی، کشور مدیون مدیریت پالس فرماندهی کلّ قوا در مورد جنگ احتمالی سوریه است. تشبیه منطقه به انبار باروت، قرائت سناریوهای پدافندی «محور مقاومت» در «سنای آمریکا»، مرتبط دانستن جنگ سوریه به موجودیت «رژیم غاصب قُدس» و فعّال کردن پالس های نظامی خطرساز علیه اسرائیل؛ روز به روز تردیدها و محاسبه هزینه جنگ را برای آمریکا و اسرائیل بالا برد.

دیدار رهبر معظّم انقلاب اسلامی با «هیئت دولت یازدهم»، جایی که هشدار “جرقه در انبار باروت” طرح شد

اینکه آمریکا به «جمهوری اسلامی» نشان داد، چطور از راهبُرد شمشیر داموکلس[7] علیه سوریه استفاده می‌کند، واقعاً می‌توانست مفاهمه امنیتی مورد نظر آمریکا را به بار بنشاند. این واقعاً می توانست یک تنبیه کوچک نظامیلفظی که «انستیتو واشنگتن در سیاست خاور نزدیک» به کار بُرد– علیه ایران و ابزارهای نیابتی‌اش باشد. ولی قوّه عاقله نظام به خوبی به طرف مقابل فهماند که ایران هم یک شمشیر داموکلس و علیه «اسرائیل» دارد. ایران به خوبی نشان داد که شاید شمشیر مقاومت، بُرّنده‌تر و کُشنده‌تر از شمشیر غربی‌ها باشد.

بنابر این باید گفت همه آنهایی که نقشی در این مدیریت پالس حرفه‌ای و جنگ روانی سازنده داشته‌اند، وظیفه ها را بخوبی ایفاء کرده اند؛ تا جایی‌که صدای متعارض و ساز ناکوک برخی‌ها بلافاصله بی‌اثر شد. صدای واحدی که از ایران و درباره سوریه شنیده شد، این بود که مدیر و تصمیم‌گیر و تصمیم‌ساز در این مورد فقط و فقط رهبری معظّم انقلاب اسلامی است و اینکه سوریه محلّ مزاح و شوخی نیست.

کاریکاتور: بازی غرب با شمشیر داموکلیس ایران بر سر اسرائیل

این صدای واحد و سناریوهای نامتعیّن پدافندی مقاومت، اصلی‌ترین پشتوانه دیپلماسی روسی- ایرانی اخیر بوده؛ نکته ای که نباید آن را هرگز فراموش کرد. به عبارت بهتر خود اسرائیلی‌ها با پالس‌هایی که دریافت کرده بودند، بهتر می‌دانستند به نفع آنهاست که چنین جنگی هرگز و الآن به وقوع نپیوندد. براین مبنا، «اوباما» نه به اختیار خود که به جبر شرایط راهبُردی و توزان قوا و توازن وحشت در منطقه، بُرد را در پذیرش «خلع سلاح شیمیایی سوریه» فرض نمود.

اسرائیلی‌ها که در ابتدا از کُرکُری‌های جنگی «اوباما» خیلی خوشنود بودند، وقتی دیدند با به صدا در آمدن طبل جنگ؛ وحشت و ترس از نابودی اسرائیل در شهرهای صهیونیستی چون سرطان پخش شده (گزارش «شبکه خبری دویچه وله»)[8]؛ به آرامی مواضع محافظه کارانهتری درباره جنگ گرفتند. «سازمان صهیونیست آمریکا» (Z.O.A) در گزارشی پرده از این ترس برداشت: «ما در عجبیم که چرا «اوباما» حمله به «اسد» را در دستور کار قرار داد‌ه، در حالیکه رویدادهای سوریه به صورت مستقیم منافع آمریکا را تهدید نمی کند.»[9].

منحصر کردن عامل پیروزی در پروسه دیپلماسی که نقش ایران در آن به مراتب کمتر از «فدراسیون روسیه» بود، در حالیست که مزیت نسبی ایران در ماجرای اخیر، مدیریت پالس راهبُردی- نظامی مؤثّرش بود؛ تا جاییکه «اسد» گفته بود: «علّت تعویق حمله آمریکا به سوریه؛ مواضع اصولی ایران بود»[10]. عملیّاتی که روس ها نتوانستند روی آن مانور کنند و ایران خلاء حاصل از این کم کاری را پوشش داد.

در نهایت عامل عقب‌نشینی آمریکا را باید مجموعه‌ای از اقدامات موازی و هماهنگ نظامی، راهبُردی و دیپلماتیک دانست و هر خطای محتوایی بر تصمیم سازی های بعدی ایران در «پرونده هسته ای» آثار و تبعات تخریبی دارد.



 [1]«اسرائیل در جنگ با اسد و محور مقاومت شکست خورد»- «پایگاه خبری- تحلیلی مشرق» به نقل از «پایگاه تحلیلی صهیونیستی دبکافایل»- 24/6/1392

[2]«اوباما در قضیه سوریه نشان داد، تهدید می کند ولی توان عمل ندارد»- «پایگاه برآورد استراتژیک ایران هسته ای»- 31/6/1392

[3]«عدم قاطعیت در مورد سوریه، سیاست گذاری در قبال ایران را نیز تضعیف کرده است»- «خبرگزاری تسنیم»- 29/6/1392

[4]«خطر جنگ از منطقه دور شد/ وزیر خارجه خبر داد: رد و بدل پیام میان ایران و آمریکا درباره سوریه»- «روزنامه اعتماد»- 19/6/1392 و «سلاح شیمیایی سوریه زیر نظارت سازمان ملل/ آمریکا شرط گذاشت، روسیه پیشنهاد داد، سوریه پذیرفت»- «روزنامه شرق»- 19/6/1392 و «عقب گرد کاخ سفید/ جان کری: بحران سوریه روی میز مذاکره حل می شود»- «روزنامه آرمان روابط عمومی»- 19/6/1392

[5]«آقای “مُرسی” پول قطر به فریاد غزّه نرسید/ نمایش ناکارآمدی سازش» – «مهدی هنری»- «هفته نامه 9 دی»- شماره 82

[6]«شبکه ایران»- 8/6/1392

[7]«لغت نامه دهخدا»: شمشیر تیز و برنده ای که شاه «دیونیزوس» برای نشان دادن خطری که هرلحظه یک پادشاه را تهدید می کند، بالای سر داموکلس (یکی ازدرباریانش که یک روز به جای او بر تخت شاهی نشسته بود) با تار مویی از دم اسب آویزان کرده بود- این استعاره ای است از برقراری “توازن وحشت” در یک میدان راهبُردی

[8]«شبکه خبری دویچه وله»- 4/6/1392

[9]«از خلع سلاح شیمیایی سوریه تا تغيير موازنه قوا در منطقه/ پُشت پرده توافق روسیه و آمریکا چيست؟»- «پایگاه خبری- تحلیلی مشرق»- 25/6/1392

[10]«مهمترین دلیل تعویق حمله آمریکا به سوریه/ ناگفته هایی از سفر هیئت پارلمانی ایران به سوریه»- مصاحبه با «جواد کریمی قدّوسی» (سخنگوی کمیسیون امنیت ملّی و سیاست خارجی مجلس)- «خبرگزاری فارس»- 16/6/1392 و «اسد در دیدار با هیئت ایرانی»- «روزنامه خراسان» به نقل از «خبرگزاری تسنیم»- 12/6/1392

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *